مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی: نمایشگاه صدمین سال تولد «هانس کریستین اندرسن»، نویسنده مشهور ادبیات کودک و نوجوان، برای «سیما شاهرخی» با ورود به یک دنیای جدید همراه بود. آشنایی با گروه ویژهای که اقدام به ساخت کتابهای لمسی برای نابینایان میکرد، او را در مسیری قرار داد که هر روز برایش تجربیات تازهای به ارمغان میآورد. برای شاهرخی اما این آغاز ماجرا بود و در ادامه با ابتکاراتی که در زمینه تصویرسازی کتاب نابینایان ارائه کرد، به یکی از فعالترین چهرههای این حوزه تبدیل شد.
ایدههای خلاقانه این هنرمند جوان 35 ساله در آموزش تصویرسازی به نابینایان نشان داده که اگر با آموزشهای مناسب، قدرت لامسه و مهارت دستورزی بچههای نابینا را تقویت کنیم، شناخت آنها نسبت به محیط اطراف و جهان پیرامونشان و درنتیجه، اعتمادبهنفسشان برای حضور و نقشآفرینی در این دنیای ناشناخته بیشتر میشود. در سالگرد 210 سالگی «لویی بریل» که با اختراع خط بریل، پنجرهای رو به دانش و آگاهی به روی نابینایان باز کرد، با سیما شاهرخی، کارشناس ارشد گرافیک گفتوگو کردهایم که با تلاشهای جستجوگرایانهاش در 14 سال گذشته، ثابت کرده کودکان نابینا درصورت آموزش میتوانند تصویرساز کتابهای خودشان باشند و به درک عمیقتری از دنیای پیرامونشان برسند.
همهچیز از چند کتاب پارچهای شروع شد
«در نمایشگاه 100 سالگی هانس کریستین اندرسن چند کتاب پارچهای نظرم را جلب کرد. پرسوجو که کردم، متوجه شدم اعضای گروه ویژه در «شورای کتاب کودک»، خالق آن کتابها هستند. همین اتفاق، جرقه آشناییام با این نهاد شد و بهعنوان دانشجوی سال اول رشته گرافیک وارد شورا شدم. گروه ویژه، گروهی مختص کودکان با نیازهای ویژه بود؛ کودکان نابینا، ناشنوا، کمتوان ذهنی، بیمار بیمارستانی و حتی کودکان بیبضاعت، کودکان کار و آسیبدیده اجتماعی. باتوجه به گرایش تحصیلیام وارد گروه مستقل کودکان نابینا شدم و در کار کتابسازی برای آنها مشارکت کردم.»
هنرمند جوان قصه ما قدم در مسیر جدیدی گذاشتهبود و خیلی زود فهمید کشف ناشناختههای این وادی، جز با آزمون و خطاهای شجاعانه، ممکن نیست: «اعضای آن گروه هیچگونه تخصصی در زمینه ساخت کتابهای لمسی نداشتند و فقط یک ویژگی مشترک آنها را دور هم جمع کردهبود؛ یکی از آنها فرزند نابینا داشت. آن یکی، خواهرزادهاش نابینا بود و دیگری، معلم مدرسه کودکان استثنایی بود. درواقع، علاقه و احساس نیاز، آنها را به این مسیر کشاندهبود. مثلاً آن مادر چون کتاب مناسبی برای فرزند نابینایش در بازار پیدا نکردهبود، فکر کردهبود خودش بیاید و برای تولید چنین کتابهایی مشارکت کند. واقعیت این است که آن زمان فردی که بهصورت تخصصی و علمی در این زمینه وارد شده و پژوهش و کار کردهباشد، نبود و هنوز هم نیست. خلاصه من هم در آن گروه شروع به کار و ایده دادن برای ساخت کتاب ویژه نابینایان کردم. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که اینکه من در شورا بنشینم و برای بچههای نابینا کتاب لمسی بسازم، کار اشتباهی است. چون کتاب لمسی اصلاً این نیست که فقط یک تصویر، برجسته شدهباشد. همین باعث شد احساس کنم در این میان یک چیزی کم است. بنابراین از دانشگاه معرفینامه گرفتم و به یک مدرسه ویژه بچههای نابینا رفتم و با کمک آن بچهها شروع کردم به آزمون ایدهها و کتابهایم.»
پابهپای بچهها کشف کردم
«با شروع کار متوجه شدم بچههای نابینا بسیار علاقهمندند که خودشان تصویرساز کتابهایشان باشند. درواقع بهجای اینکه صرفاً تصویر در اختیارشان قرار بگیرد، دوست دارند خودشان تصویرسازی را یاد بگیرند و انجام دهند. مشارکت در صفر تا صد تصویرسازی برای کتاب، باعث میشد در این زمینه به شناخت برسند و آن شناخت به آنها کمک میکرد بعد از آن، کتابهای دیگر را هم بشناسند. بنابراین کتابسازی را همراه با دانشآموزان نابینا شروع کردم و هرچه میگذشت، بیشتر به توانمندی این بچهها پی میبردم. با کاردستی شروع کردیم و کمکم به مهارت چیدمان تصاویر در کنار هم رسیدیم.» روزهای زیبا و پرهیجانی شدهبود؛ خانم مربی و بچههای نابینا همپای هم با دنیای ناشناختهها آشنا میشدند و شانهبهشانه رشد میکردند. جذابیت همین کشفها بود که مربی بلندپرواز ما را با تمام سختیهای موجود به ادامه راه تشویق میکرد: «بهمرور فهمیدم از چه ابزاری باید استفاده کنیم. کمکم متوجه شدم بچههای نابینا به چه چسبهایی علاقه دارند و چطور باید از وسایل استفاده کنند. برای بچههای نابینا بهطور کلی کاغذ و مقوا را حذف کردم چون استفاده دائمی آنها از دستهایشان باعث میشد مقوا در دستشان مچاله و پاره و خراب شود. در مدت 2 سال فعالیت در آن مدرسه، من هم همراه بچهها یاد گرفتم و بیشتر و بیشتر با تفاوتهای دنیای بینایی و نابینایی آشنا شدم.»
بازار کفاشها، دنیای اکتشاف من!
خانم مربی خوب میدانست حس لامسه، تنها راه ارتباطی بچههای نابینا با دنیای اطراف است. بنابراین تمام تلاشش را بهکار گرفت که ابزار و وسایل متفاوتی را پیدا و در تصویرسازی کتابهایش استفاده کند تا امکان درک کاملتری از مفاهیم جهان پیرامون را به این بچهها بدهد. و این تلاشها و جستوجوها، او را به یک جای غیرمنتظره رساند؛ بازار کفاشها: «جالب است بدانید در جستوجوهایم یک جایگزین خوب برای مقوا پیدا کردم؛ پارچه «جورابگیر» که در صنعت کفاشی استفاده میشود. جورابگیر که بههیچ عنوان پاره نمیشود، درواقع یک چیزی میان مقوا و پارچه است و قابلیتهای هر دو را هم دارد.» او با هیجان ادامه میدهد: «تمام لوازم کارم در تصویرسازی کتاب نابینایان را با هزینه شخصی از بازار کفاشها تهیه میکردم. برخلاف پارچههای معمولی که بافت مناسبی ندارند، پارچهها و ابزار این صنف، دارای بافت و جنسیتهای برجسته متنوعی هستند که لمس آنها، حسهای متفاوتی ایجاد میکند. مثلاً در این بازار، پارچههایی پیدا کردم که با لمس آن، حس لمس «علف» به انسان منتقل میشود. یا بعضی پارچهها در صنعت کفاشی وجود دارد که شما با لمسش احساس خنکی میکنید و حسی شبیه دست بردن در آب را برایتان تداعی میکند. من با مراجعات مکرر به بازار کفاشها و جستوجو و لمس انواع پارچهها و بافتها، به این موارد رسیدم و بهکارگیری آنها در کتابهایم، به بچههای نابینا کمک کرد به حسها و کشفهای جدیدی برسند.»
وقتی خانم مربی دانمارکی شگفتزده شد
انگار خاطرهای در ذهن سیما شاهرخی جرقه زدهباشد، مکثی میکند و میگوید: «یکی از کتابهایی که با استفاده از بافتها و جنسیتهای مختلف کار کردهبودم، کتاب «جاده» بود. این کتاب، داستان ماشین کوچکی است که در یک جاده قرار میگیرد و سفری را آغاز میکند و فضاهای متفاوتی را تجربه میکند؛ فضای کوهستان، جنگل، کنار دریا، بیابان و... من برای ساخت هرکدام از این فضاها، از یک بافت و جنسیت خاص استفاده کردم که کمک میکرد بچههای نابینا با مفهوم جنگل، کوه، دریا و... آشنا شوند.
مدتی قبل خانمی از کشور دانمارک برای بازدید از شورای کتاب کودک به ایران آمدهبود. من هم دیداری با او داشتم و از تجربیاتم و کارهایی که انجام دادهبودم، برایش گفتم. خانم «لیس اندرسن» که در یک آموزشگاه ویژه نابینایان کار میکرد، وقتی از شیوه کار من مطلع شد، خیلی تعجب کرد چون کتابهایی که آنها برای بچههای نابینا میساختند، چاپی بود و با بریل، تصاویر را برجسته میکردند. بعد از آن دیدار و در بازگشت به کشورش، من کتاب جاده را برایش ارسال کردم. او در ایمیلی که برایم در جواب آن هدیه فرستاد، نوشته بود: «من در عمرم اینهمه بافت و جنسیتهای متفاوت ندیدهبودم و سابقه نداشته کسی در تصویرسازی کتاب برای نابینایان تا این حد از جنسیتهای مختلف استفاده کند. بچههای کلاسم از کتابت بسیار لذت بردند. خیلی به شما تبریک میگویم. این شیوه، بسیار موفقیتآمیز است.»
خانم تصویرساز لبخندبرلب ادامه میدهد: «واقعیت این است که در تمام دنیا، کتابهای لمسی ویژه نابینایان، کتابهای پارچهای و نمدی است، در ایران هم همینطور. و در این حوزه کسی را پیدا نمیکنید که به این شکل جستوجو کند و برای ساخت یک کتاب، ابزار و لوازم و بافتهای مختلف پیدا و وقت زیادی صرف آمادهسازی کتاب کند. اغلب تا جایی که ممکن است، سعی میکنند این کار بهشکل سادهتر و راحتتری انجام شود. اینطور بود که کشف بافتهای متنوع که حس مفاهیم موجود در طبیعت را برای نابینایان تداعی میکرد و استفاده بجا از آنها در کتابِ جاده، تا این حد خانم اندرسن را شگفتزده کردهبود.»
آنها محکوم به زندگی در دنیای بینایی هستند
«خیلیها از من میپرسند: اصلاً چه لزومی دارد ما به بچههای نابینا تصویرسازی یاد بدهیم؟ در جوابشان میگویم: ازآنجاکه نابینایان بهطور کلی محکوم به زندگی در دنیای بینایی هستند، لازم است پدیدههای اطرافشان را که کاملاً تصویری است، بشناسند. ببینید، حتی زبان که یک وسیله ارتباطی است هم پر از مفاهیم تصویری است. مثلاً وقتی به شما میگویم: «آن کیف را بیاور اینجا.»، تمام کلماتم تصویری است. کلمات «این»، «آن»، «اینجا» و «آنجا»، همگی تصویری هستند. ما دائماً از این کلمات استفاده میکنیم و بچه نابینا اصلاً متوجه نمیشود چه میگوییم.»
شاهرخی تاکید میکند: «بنابراین وقتی این بچهها دارند در دنیایی تااینحد تصویری زندگی میکنند، باید به آنها شناخت بدهیم. این شناخت، برای زندگی بهتر نابینایان در این دنیای بینایی، ضروری است. وقتی یک فرد نابینا محیط اطرافش را بشناسد، اعتمادبهنفس پیدا میکند که با جامعه اطرافش ارتباط برقرار کند.»
بچه 6 سالهای که از دانشآموز دبیرستانی جلوتر است!
تصویرگر جوان کتاب نابینایان با اشاره به تکبعدی بودن آموزشها در مدارس نابینایان میگوید: «بچههای نابینا نمیتوانند در رشتههای تجربی و ریاضی تحصیل کنند و ناچار باید وارد رشته انسانی شوند. چرا؟ چون امکانات برای تحصیل در رشتههای دیگر برایشان وجد ندارد. اصلاً بسیاری از مفاهیم ریاضی مانند خطوط موازی، اشکال هندسی، عملیاتهای ریاضی و... برای آنها مفهوم ندارد. اینجاست که اهمیت تصویرسازی در دنیای نابینایان مشخص میشود. ما در تصویرسازی، شناختهایی را که لازمه زندگی این بچههاست به آنها آموزش میدهیم. اگر فرد نابینا نتواند با محیط اطرافش ارتباط برقرار کند، ما هرچقدر تاریخ و جغرافیا به او یاد بدهیم، اطلاعات عمومیاش را بالا ببریم و او را در اتاق خودش دانشمند کنیم، چه فایدهای دارد؟ ارتباط با جهان اطراف، ازطریق تصاویر لمسی میتواند اتفاق بیفتد و کمک کند این بچهها مدام پیشرفت کنند.»
سیما شاهرخی که نمونههای عینی فراوانی از موفقیتآمیز بودن این آموزشها سراغ دارد، ادامه میدهد: «من شاگرد 6 سالهای داشتم که قدرت لامسه فوقالعادهای داشت. هر تصویری جلوی دستش میگذاشتم، بدون اینکه ذهنیتی نسبت به آن داشتهباشد، سریع تشخیص میداد در چه تِمی است، چه جنسی دارد و... مادرش بهحدی با او در زمینه مهارت دستوَرزی کار کردهبود، اجسام برجسته مختلف به او دادهبود تا لمس کند و با آنها آشنا شود، حتی اجسام زنده مثلاً یک موش زنده در دستان او گذاشته بود! که قدرت لامسه این بچه بهشدت تقویت شدهبود. خب، من وقتی میبینم یک بچه 6 ساله به چنین توانمندی رسیده، خیلی ناراحت میشوم وقتی یک دانشآموز 14،15 ساله را در مدرسه میبینم که حتی نمیتواند درِ ورودی را پیدا کند و مدام به در و دیوار میخورد، از پله سقوط میکند و هنوز تحرک و جهتیابی را بلد نیست. این اتفاق تلخ بهدلیل جای خالی آموزشهای مهارتی در مدارس رخ میدهد. خب مسلم است که چنین بچهای تا ابد به خانوادهاش وابسته خواهد بود. بنابراین باید بپذیریم که برای توانمندسازی بچههای نابینا به شیوههای جدید نیاز داریم.»
وقتی کودکان نابینا تصویرساز میشوند
«در طی سالهایی که با بچههای نابینا کار کردم، به این نتیجه رسیدم که آنها قبل از اینکه کار تصویرسازی انجام دهند، باید حس لامسه قوی داشتهباشند و برای تقویت حس لامسه باید هنر دستوَرزی را یاد بگیرند و این کار، ازطریق گِلبازی، خمیربازی، کار کردن با چسب، یادگرفتن تکنیکهای کار با قیچی و آشنایی با بافتها و جنسیتهای مختلف امکانپذیر است.»
خانم مربی در ادامه درباره ویژگیهای کتابهای لمسی و مشارکت بچهها در ساخت این کتابها اینطور میگوید: «کتابهای لمسی، با تقویت قدرت لامسه کودکان نابینا و معرفی فرمهای ناشناخته، لذت خواندن را در آنها بیشتر میکند. ما در کتابهای لمسی میتوانیم چیزهایی که قابلیت لمس ندارند؛ یعنی یا خیلی بزرگ هستند مثل کوه، مسجد و خانه، یا مفهومی هستند مثل رنگینکمان و باد، یا خیلی کوچک هستند مثل مورچه، یا چیزهایی که بهمحض اینکه به آنها دست میزنیم، از بین میروند مثل حباب و بلورهای برف یا چیزهایی که خطرناک هستند مثل آتش را بااستفاده از بافتها و جنسیتهای مختلف برای بچههای نابینا تصویرسازی و کمک کنیم این مفاهیم را درک کنند.»
او از غافلگیریهای جذاب بچهها در این زمینه هم نقلها دارند: «جالب است بدانید گاهی خود بچهها با لمس جنسیتهای مختلف به من ایده میدادند و میگفتند: خانم! این خیلی شبیه فلان چیز است. و این خیلی برایم جالب بود و آن را یادداشت و در کتابچه جنسیتها و بافتهایم ثبت میکردم. بهاینترتیب، با اتفاقنظر بچهها، آن جنسیت را انتخاب میکردم و میگفتم: بعد از این، مثلاً اگر بخواهم جنسیتی برای بافت درخت بگذارم، همین پارچه را میگذارم چون اکثر بچهها با لمس این جنسیت، به درکِ بافتِ درخت رسیدند. و این جاست که من اصرار دارم باید اجازه دهیم بچهها خودشان برای مفاهیم، تصویرسازی کنند. البته درباره معرفی مفاهیم ناشناخته مثل رنگینکمان که بچهها ذهنیتی نسبت به آن ندارند، ماجرا متفاوت است. آنجا من باید ازطریق انتخاب جنسیت و بافت مناسب، به آنها اطلاعات بدهم.» شاهرخی تاکید میکند: «آنچه گفتم، در زمینه انتخاب بافت و جنسیت بود. اما در زمینه فرم و شکل همه اجسام، منِ مربی باید بچهها را راهنمایی کنم و به آنها جهت بدهم.»
هر کتاب برجسته، کتاب لمسی نابینایان نیست
«کتابهای لمسی در دنیا، پارچهای است. یعنی یک یا چند نفر که با خیاطی هم آشنایی دارند، مینشینند و این کتابها را میدوزند. البته این کتابها باید برای نابینایان، مناسبسازی شوند. یک اصل کلی وجود دارد و آن اینکه؛ هر کتابی که برجسته باشد را نمیتوان کتاب لمسی دانست و برای این منظور باید مناسبسازی شود.» شاهرخی در ادامه با اشاره به انواع کتابهای لمسی ویژه نابینایان میگوید: «کتابهای آموزشی، کتابهای داستانی و کتابهای داستانی آموزشی، انواع کتابهای لمسی است. من مجموعه کتابهای آموزشی تحتعنوان کتابهای گیاهان و حیوانات را بهسفارش نماینده یونیسف در تهران ساختم که بچهها ارتباط خوبی با آنها برقرار کردند. در این کتابها در کنار تصویرسازی، به بچهها آموزش هم میدهیم. مثلاً میگویم: گیاهان ریشه دارند و ریشه بعضی از آنها مثل هویج، خوراکی است. ریشه در خاک است و اگر خاک را کنار بزنیم، میتوانیم آن را ببینیم... بر همین اساس، این کتاب آموزشی درباره گیاهان را طوری ساختهام که بچهها میتوانند صفحه رویی که نماد خاک است را کنار زده و در صفحه زیرین، ریشه گیاهان را لمس و این مفهوم را بهتر درک کنند.»
بهاعتقاد خانم تصویرگر اما، حتی کتابهای داستانی ویژه نابینایان هم نیاز به مناسبسازی دارند: «من معتقدم متن داستانی هم نیاز به مناسبسازی دارد. وقتی کتاب لمسی میسازیم، همانطور که تصویر را مناسبسازی میکنیم، نوشته را هم باید مناسبسازی کنیم. مثلاً من اگر قرار باشد کتاب «دختر کبریتفروش» نوشته هانس کریستین اندرسن را تبدیل به کتاب لمسی کنم، بعد از تصویرسازی، حس میکنم یک جاهایی از داستان برای بچههای نابینا، گنگ است. بنابراین میآیم با رعایت امانتداری به متن اصلی، بعضی کلمات را به داستان اضافه میکنم. مثلاً هانس کریستین اندرسن نوشته: «دختری کوچک و فقیر در خیابان کبریت میفروخت.» من اینجا موقع تصویرسازی این بخش، در متنش مینویسم: «دختری کوچک و فقیر که کنار یک دیوار نشستهبود، در خیابان کبریت میفروخت.» نویسنده ازآنجاکه این داستان را برای افراد نابینا نوشته، چنین توضیحی را نیاورده اما همین توضیح چند کلمهای باعث میشود خواننده نابینا با اطلاع از موقعیت مکانی این دخترک، داستان را بهتر متوجه شود. من معتقدم کتابهای نابینایان باید بهگونهای باشد که آنها برای خواندنش نیاز نداشتهباشند مدام خانوادهشان را صدا بزنند و بپرسند: این چیه؟ این یعنی چی؟»
وقتی کودک نابینا با کتاب، گردشگر میشود
سیما شاهرخی در نتیجه پژوهشهای میدانی که در مدارس نابینایان و در تعامل با کودکان نابینا داشته، به نوع خاصی از کتاب برای این گروه از مخاطبان رسیده؛ یک محصول ابتکاری که به نام کتابهای داستانی آموزشی معروف شدهاند: «در کتابهای من، آموزش در قالب داستان و بهصورت غیرمستقیم ارائه میشود؛ مثل کتاب «سفر من و بابام». این کتاب، داستان پسربچه نابینایی را روایت میکند که با پدرش به اصفهان میرود اما از آنهمه عظمت و زیبایی آثار تاریخی، هیچ درک و بهرهای ندارد. وقتی به مسجد جامع اصفهان میروند، پدرش شروع میکند به تشریح بخشهای مختلف مسجد.
او در جایی در معرفی پنجرههای نورگیر در مسجد میگوید: «مسجد، تعداد زیادی پنجرههای نورگیر دارد. یک نجار هنرمند نشسته روی پنجرهها تصویرهای مختلف کار کرده و بعد، بین آن تصاویر را برش زده. حالا نور از داخل آن فضاهای برشخورده عبور میکند و در فضای مسجد پخش میشود. علاوهبراین، کاشیهای زیبایی بهنام کاشی هفترنگ در مسجد داریم. این کاشی اینطور درست میشود که اوستای هنرمند یک بخش از طرحش را روی یک کاشی نقاشی میکند. بعد، ادامه آن را روی یک کاشی دیگر نقاشی میکند و... بعد، این کاشیها مثل پازل کنار هم میچسبند و تصویر کلی را ایجاد میکنند.» من برای القای مفهوم کاشی هفت رنگ در کتابم، در یک صفحه 2 ریل گذاشتم و 2 بخش کاشی دستسازم را از هم جدا کردم بهشکلی که روی این ریلها حرکت میکنند. کودک نابینا وقتی این ریلها را به هم میچسبانند، تصویر کاشی کامل میشود.»
تلاش ابتکاری این هنرمند خوشذوق در این کتاب حسابی مورد استقبال قرار گرفته است: «کتاب سفر من و بابام، ازجمله کتابهایی است که متن مناسبسازیشده هم در کنار تصاویر بهکار گرفتهشده است. این کتاب درواقع، اولین کتابی است که یکی از آثار تاریخی ایران را بهصورت لمسی به نابینایان معرفی میکند. این کتاب در نمایشگاه کتابهای برگزیده برای کودکان با نیازهای ویژه از طرف IBBY(موسسه بینالمللی کتاب برای نسل جوان) مورد تقدیر قرار گرفت.» شاهرخی ساخت نخستین کتاب لمسی شاهنامه فردوسی را هم در کارنامه دارد.
کارآفرینها کجا هستند؟
«من در تمام این سالها همه ابزار و وسایل موردنیاز برای تصویرسازی کتاب نابینایان را با هزینه شخصی خودم تهیه کرده و تمام کتابها را هم بهتنهایی ساختهام. کار در این شرایط، هرچقدر هم با عشق انجام شود، در یک جایی به خستگی و دلزدگی منجر میشود.»
گفتوگو که به ایستگاه پایانی میرسد، هنرمند داستان ما لب به گلایه باز میکند؛ جوان خلاقی که 14 سال از بهترین سالهای عمرش را، بدون دریافت هیچگونه حقالزحمهای، داوطلبانه وقف توانمندسازی کودکان نابینا کرده است. او در ادامه میگوید: «من وقتی به دعوت یک مدرسه نابینایان، برای برگزاری یک کارگاه تصویرسازی برای کودکان نابینا به شهر اصفهان رفتم، برای ساخت کتابهای ویژه آنها، 6 هزار قطعه را بهصورت دستی برش زدم و درست کردم! طوری که دستانم آسیب دید و در نهایت هم تعداد محدودی کتاب آماده شد. درحالیکه برای این کار، دستگاه مخصوصی وجود دارد؛ شما طرح موردنظرتان را میدهید و دستگاه بهراحتی و بهسرعت برایتان برش میزند و کمک میکند تعداد زیادی کتاب تولید شود. اما هزینه استفاده از این دستگاه بالاست و از عهده من خارج است.
حالا تصور کنید اگر یک فکر خلاق وجود داشتهباشد، در زمینه ساخت کتابهای لمسی برای نابینایان، چه کارآفرینی عظیمی میتواند ایجاد شود. بهطور مثال، من اگر بخواهم کتاب گیاهان را بسازم، اگر تیراژش بالا باشد، وسایل موردنیازش را بهصورت عمده تهیه میکنم و بهاینترتیب، هزینه تمامشده و در نتیجه قیمت هر کتاب برای مصرفکننده پایینتر میآید. بعد، آن پارچه یا بافت موردنظر هم میتواند برود زیر دستگاه برش و در یک نوبت، مثلاً 2 هزار عدد برگ و هزار عدد هویج برش بزند و به کار سرعت بدهد.»
سیما شاهرخی با اعلام آمادگی برای همکاری با گروههای سرمایهگذار و کارآفرین درزمینه ساخت و تولید کتابهای لمسی نابینایان ادامه میدهد: «ساخت این کتابهای اولیه آموزشی بسیار راحت است. حداقل میتوانیم این کتابهای اولیه و کاربردی و مفید را در تیراژی مناسب تکثیر کنیم تا در اختیار همه بچههای نابینا قرار بگیرد. ببینید، من بهعنوان تصویرگر متخصص، کتابهایی را برای نابینایان مناسبسازی کردهام. فقط کافی است افرادی برای تکثیر این کتابها پیشقدم شوند، کارگاه دایر و عدهای را برای این منظور مشغول به کار کنند. واقعیت این است که ساخت و تکثیر این کتابهای ساده، سرمایه آنچنانی هم نمیطلبد. اگر افراد یا نهادهای دغدغهمندی پای کار بیایند و این شرایط را ایجاد کنند، من حاضرم به نیروهای این کارگاه آموزش بدهم تا کار تولید کتابهای لمسی نابینایان بهصورت تخصصی انجام شود.»
انتهای پیام/