1ـ4) حُبّ امامان معصوم(ع) مساوی با حُبّ خدای تعالی و پیامیر(ص)
«مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ»
در قرآن و روایات اسلامی، اعمّ از شیعی و سنّی، بر مودّت و محبّت اهل بیت پیامبر(ص) تأکید فراوان شده است و این تنها بدین دلیل نیست که آنان ذرّیه پیامبر(ص) و از نسل اویند، بلکه از آن روی است که آنان صاحب فضائل و کمالات، و به عبارت دیگر، جامع همه صفات کمال و جمال هستند؛ به تعبیر دقیقتر، مظهر صفات جمال و جلال الهی میباشند. پس در حقیقت، محبّت و اظهار عشق و ارادت قلبی به اهل بیت(ع)، محبّت و اظهار ارادت به خداوند و پیامبر(ص) میباشد.
1ـ1ـ4) دوستی اهل بیت(ع) در قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: ...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبَى...: ای رسول خدا! بگو من از شما اجر رسالت نمیخواهم، جز مودّت و محبّت به خویشاوندانم (الشّوری/23).
این آیه معروف به «آیه مودّت» است که اغلب کتابهای تفسیر، حدیث و تاریخ نزول، آن را در حقّ اهل بیت(ع) میدانند. سیوطی در تفسیر این آیه به اسناد خود از ابنعبّاس نقل میکند: «هنگامی که این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد، صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیستند که مودّت آنان بر ما واجب است؟ حضرت فرمود: علی، فاطمه و دو فرزند او» (سیوطی، 1421ق.، ج 6: 7؛ هیثمی، 1967م.، ج 9: 168 و زمخشری، 1388، ج 4: 219).
امام صادق(ع) به أبیجعفر اَحول فرمود: «چه میگویند اهل بصره درباره این آیه؟ عرض کرد: فدایت گردم، آنان میگویند: این آیه در شأن خویشاوندان رسول خدا(ص) است. حضرت فرمود: دروغ میگویند! تنها در حقّ ما اهل بیت نازل شده است» (کلینی، 1407ق.، ج 8: 79). میدانیم که حصر این روایات، اضافی است، نه حقیقی، لذا شامل بقیّه امامان(ع) نیز میشود.
2ـ1ـ4) دوستی اهل بیت(ع) در روایات
همانند قرآن کریم، در روایات فریقین به صراحت بر محبّت اهل بیت(ع) تأکید شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) رسول خدا(ص) میفرماید: «أَسَاسُ الإِسلاَمِ حُبِّی وَ حُبُّ أَهلِ بَیتِی: اساس اسلام، دوستی من و اهل بیت من است» (سیوطی، 1421ق.، ج 6: 7 و متّقی الهندی، 1409ق.، ج 12: 105).
ب) در روایت دیگری میفرماید: «أحبّوا الله لِمَا یَغذُوکُم مِن نِعَمِهِ، وَ أَحِبُّونِی لِحُبِّ اللهِ، وَ أَحِبُّوا أَهلَ بَیتِی لِحُبِّی: خدا را دوست بدارید به خاطر آنکه از نعمتهایش به شما روزی میدهد و مرا نیز به خاطر دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیت مرا به خاطر دوستی من دوست بدارید» (حاکم نیشابوری، بیتا، ج 3: 150 و ترمذی، بیتا، ج 5: 664).
ج) در حدیث دیگری آن حضرت میفرماید: «حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ یَوماً خَیرٌ مِن عِبَادِهِ سَنَه، وَ مَن مَاتَ عَلَیهِ دَخَلَ الجَنَّه: یک روز دوستی آل محمّد، بهتر از یک سال عبادت است و کسی که بر آن دوستی بمیرد، داخل بهشت میشود» (ابنبابویه، 1400ق.: 274).
د) علی(ع) در روایتی میفرماید: «أَحسَنُ الحَسَنَات حُبُّنَا، وَ أَسوَأُ السَّیِّئَات بُغضُنَا: بهترین نیکیها حبّ ما و بدترین بدیها بغض ما اهل بیت(ع) است» (تمیمی آمدی، 1366، ج 1: 211)1.
از این حدیث میتوان چنین نتیجه گرفت که اوّلاً) مطابق متن این حدیث و آیات قرآن، دوستی با اهل بیت(ع) دوستی با خداوند و پیامبر اسلام(ص) خوانده شده است. ثانیاً) از آنجا که بنا بر گفته پیامبر(ص)، دوستی اهل بیت(ع) اساس اسلام میباشد و اینکه لازمه این استواری، مصون بودن دارنده آن از لغزش و خطااها میباشد و خدا و پیامبر(ص) نمیتوانند گناهکار را دوست داشته باشند، میتوان از این حدیث و احادیث هممضمون آن بر عصمت امامان(ع) استدلال کرد. علاوه بر اینکه در انتهای حدیث، به معصوم بودن اهل بیت(ع) تصریح شده است.
5ـ «حَدَّثَنَا... هِشَامِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَال:...قَالَ رسول الله(ص) لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ بَلَغَتُ سِدْرَه الْمُنْتَهَی وَدَّعَنِی جَبْرَئِیلُ(ع) فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ أَ فِی هَذَا الْمَقَامِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی لَا أَجُوزُ هَذَا الْمَوْضِعَ فَتَحْتَرِقَ أَجْنِحَتِی ثُمَّ زُجَّ (زُخَّ) بِی فِی النُّورِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَه فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعلّتکَ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِیاً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً فَجَعلتُهُ وَصِیَّکَ وَ وَارِثَ عِلْمِکَ وَ الْإِمَامَ بَعْدَکَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِکُمَا الذُّرِّیَّه الطَّاهِرَه وَ الْأئِمَّه الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لَا الْآخِرَه وَ لَا الْجَنَّه وَ لَا النَّارَ یَا محمّد أَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَنُودِیَتُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّه یَتَلَأْلَأُ مِنْ بَیْنِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ...:هشام بن زید از انس بن مالک حدیث کند که گفت: پیامبر(ص) فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان بردند و به سدرهالمنتهی رسیدم و جبرئیل مرا وداع کرد، گفتم: حبیب من، جبرئیل! در چنین جایی از من مفارقت میکنی؟ (و مرا تنها میگذاری؟) گفت: ای محمّد! من از اینجا عبور نکنم وگرنه بالهایم بسوزد، پس مرا آنچه خدا خواست، در نور بردند تا اینکه خداوند به من وحی فرمود: ای محمّد بر زمین توجّهی کردم و ترا برگزیدم و پیغمبر قرار دادم. باز توجّهی کردم و علی را برگزیدم و او را وصیّ تو، وارث علم و امام پس از تو کردم و از صلب شما دو نفر، ذرّیه پاکیزه و امامان معصومی که خزانههای علم من هستند، بیرون آوردم و اگر شما نبودید، دنیا و آخرت و نیز بهشت و دوزخ را نمیآفریدم.
ای محمّد! میخواهی آنها را ببینی؟ عرض کردم: آری، پروردگارا. پس به من ندا شد: ای محمّد سرت را بلند کن. سر بلند کردم و انوار علی، حسن، حسین، علیّ بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علیّ بن موسی، محمّد بن علی، علیّ بن محمّد، حسن بن علی و حجّت را دیدم و او در میان آنها مانند ستاره درخشانی فروزان بود...» (خزّاز رازی، 1401ق.: 69)2.
1ـ5) امامت و فلسفه خلقت
«وَ الْأئِمَّه الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لاَ الْآخِرَه».
برای روشن شدن موضوع، از دو نظر زیر این بحث را بررسی میکنیم.
1ـ1ـ5) امامت و فلسفه خلقت از منظر آیات
از نظر قرآن، هر مسافری نیازمند اموری است؛ راه، برنامه، مبدأ، مقصد و از همه مهمتر راهنما. از همین جا، نقش وجودی امام در روند خلقت از دید قرآن آشکار میشود.
نقش راهنما و روشنایی فرا راه انسان از نظر قرآن چنان اهمیّتی دارد که انسان بدون آن مرده خوانده میشود: أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا...: آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟!... (الأنعام/122).
کار حجّت و پیشوایی الهی، رسانیدن انسان به هدف خلقت اوست: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ...: اى کسانى که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را حیات مى بخشد... (الأنفال/24).
از نظر قرآن، نهایت و غایت حرکت انسانی، رسیدن به خدا است، همانگونه که ابتدا و آغاز حرکت او خداوند بوده است: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ (البقره/156)، و این امام و راهنمای الهی است که چنین رسالتی را عهدهدار است و با نقش هدایتی خود، آفرینش را از لغو بودن بازمیدارد: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا (الأنبیاء/72). طبق احادیث متواتر، رسول اکرم(ص) رسالت هدایت را به عهده امام و جانشین پس از خود گذاشته است (ر.ک؛ کلینی، 1372، ج 1: 119). در نتیجه، باید گفت امام و خلیفه در رأس هِرَم هستی قرار دارد و بر همین اساس، در روند خلقت و هدایت به اذنِ خداوند دخالت دارد و از آنجا که هدف از خلقت عالم، خدمترسانی به آدم و هدف خلقت آدم، رسیدن به مقام عبودیّت است، این فقط از طریق وجود امام معصوم(ع) تحقّق مییابد.
2ـ1ـ5) امامت و فلسفه خلقت از منظر روایات
جایگاه وجودی امام معصوم(ع)، نقش او در جهان آفرینش و معرّفی شخصیّت او در روایات کاملاًتبیین شده است، چنانکه از فلسفه خلقت، کیفیّت صدور عالم و مراتب هستی در روایات چنان سخن گفته شده که میتوان ادّعا کرد یافتهها و اندیشههای فلسفه چیزی جدیدتر از آن نیست.
در روایات زیادی آمده است که امام موجودی است که پیش از هر آفریده، آفریده شده بود. امام صادق(ع) در این باره میفرماید:«الْحُجَّه قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْق»(مجلسی، 1403ق.، ج 23: 37). همچنین اگر امام لحظهای در این عالم نباشد، جهان فرو میریزد. آن حضرت(ع) در حدیث دیگری میفرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ» (همان) و در حدیث دیگری، امام موجودی است که شناختنش موجب رهایی از مرگ جاهلیّت است و اگر کسی او را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلی مرده است: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) مَنْ عَرَفَ الْأَئِمَّه وَ لَمْ یَعْرِفِ الْإِمَامَ الَّذِی فِی زَمَانِهِ أَ مُؤْمِنٌ هُوَ قَالَ لاَ، قُلْتُ أَ مُسْلِمٌ هُوَ قَالَ نَعَم» (همان: 95). امام بر همه حوادث جهان و رفتار انسانها نظارت دارد.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «نَحْنُ الْحُجَّه الْبَالِغَه عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضّ»(کلینی، 1372، ج 1: 270) و پیامبر(ص) نیز در حدیثی میفرماید: «یَا عَلِیُّ! لَولاَ نَحنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَ لاَ حَوَّاءَ وَ لاَ الجَنَّه وَ لاَ النَّارَ وَ لاَ السَّمَاءَ وَ لاَ الأَرضَ» (صدوق، 1395ق.: 23).
در نتیجه، باید گفت که امام، غایت و هدف خلقت بوده است، آن هم به این معنا که مخلوقات برای آنها و به خاطر آنها خلق شدهاند و همین مضمون، مدلول دیگر روایات نیز میباشد؛ مانند این روایت که میفرماید: «لَولاَکَ لَمَا خَلَقتُ الأَفلاَکَ» (مجلسی، 1403ق.، ج 74: 116). پس وجود امام معصوم(ع) همواره در هستی است و بقا و استمرار هستی ماسوی الله به وجود او بستگی دارد. لذا بنا بر آنچه درباره این روایت و آیات بیان شد، هدف خلقت، رسیدن به قرب خدا میباشد و این هدف بدون وجود امام معصوم(ع) تحقّق نمییابد که مضمون این روایت با آیاتی همچون آیه وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا (الأنبیاء/72) تطابق دارد.
با توجّه به اینکه انتخاب علی(ع) از سوی خداوند دلیل بر عصمت اوست و معرّفی ائمّه(ع) به «کَوکَبٌ دُرِّی» و «نور» که در طول نور بودن خداست (اللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرضِ (النّور/ 35))، میتوان از این حدیث دلالت بر مصون بودن از خطا و اشتباه میکند. علاوه بر اینکه در خود حدیث نیز به واژه «معصومون» تصریح شده است.
6ـ «حَدَّثَنَا... یَزِیدَ بْنِ مَکْحُولٍ عَنْ وَاثِلَه بْنِ الأَسفَعِ (الْأَسْقَعِ) یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ بَلَغْتُ سِدْرَهالْمُنْتَهَی نَادَانِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ سَیِّدِی قَالَ إِنِّی مَا أَرْسَلْتُ نَبِیّاً فَانْقَضَتْ أَیَّامُهُ إِلَّا أَقَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَصِیَّهُ فَاجْعَلْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ الْإِمَامَ وَ الْوَصِیَّ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی خَلَقْتُکُمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأَئِمَّه الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکُمَا أَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ الْأَئِمَّه بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ نُوراً قُلْتُ یَا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هِیَ قَالَ أَنْوَارُ الْأَئِمَّه بَعْدَکَ أُمَنَاءُ مَعْصُومُون: مکحول از واثله بن اَسفع (اسقع) حدیث کند که گفت: شنیدم از رسول خدا(ص) که میفرمود: هنگامی که مرا به آسمان بردند و به درخت سدرهالمنتهی رسیدم، پروردگار من ـ جلّ جلاله ـ مرا ندا فرمود: ای محمّد! عرض کردم: لبّیک ای سیّد من! فرمود: من هیچ پیغمبری را نفرستادم که روزگارش سپری شود، مگر اینکه پس از او وصیّ وی به امر امامت قیام کرده است و تو پس از خود علیّ بن ابیطالب را امام و وصیّ خود قرار دِه؛ زیرا من تو و او را از نور واحدی آفریدم و امامان راهنما را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمّد! آیا میخواهی آنها را ببینی؟ عرض کردم: آری، پروردگارا! فرمود: سر بلند کن (و ببین). پس سرم را بلند کردم. ناگاه انوار امامان دوازدهگانه بعد از خود را دیدم، عرض کردم: بارپروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: انوار امامان امین و معصوم پس از تو است» (خزّاز رازی، 1401ق.: 110)3.
آفریده شدن پیامبر(ص) و امامان (ع) از نور واحد
«خَلَقْتُکُمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأَئِمَّه الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکُمَا».
از جمله احادیثی که دلالت بر فضیلت عظیم و عصمت حضرت علی(ع) دارد، احادیث «نور» میباشد. در این احادیث، پیامبر(ص) خود و علی(ع) را از یک نور میداند که اینجا به برخی از این احادیث اشاره میشود.
الف) سبط بن جوزی از احمد بن حنبل در کتاب فضائل نقل کرده که او از عبدالرّزاق، از معمّر، از زهری، از خالد بن معدان، از زاذان، از سلمان روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «کُنتُ أَنَا وَ عَلِیَّ بنَ أبِی طَالِبٍ نُوراً بَینَ یَدَی اللهِ تَعَالَی قَبلَ أَن یُخلَقَ آدَمُ بِأَربَعَه آلاَفِ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَّمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزئَینَ: فَجُزءٌ أَنَا وَ جُزءٌ عَلِیٌّ: من و علی نوری نزد خداوند متعال بودیم، چهار هزار سال قبل از آنکه خداوند آدم را خلق کند. هنگامی که آدم را آفرید، آن نور را دو جزء نمود: یک جزء من و جزء دیگر علی است» (ابنجوزی، 1425ق.: 46).
ب) ابنمغازی شافعی به سند خود از سلمان نقل کرده که گفت: از حبیبم، محمّد(ص)، شنیدم که میفرمود: «من و علی نوری بودیم نزد خداوند ـ عزّ و جلّ ـ آن نور، خدا را تسبیح و تقدیس مینمود هزار سال قبل از آنکه خدا آدم را بیافریند» (همان). ج) همچنین به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده که فرمود: روزی رسول خدا(ص) در عرفات بود و علی(ع) در مقابل او.
حضرت به او فرمود: «ای علی! نزدیک من بیا. ای علی! من و تو از یک درخت آفریده شدیم. جسم تو از جسم من آفریده شده است» (همان). د) حاکم نیشابوری نیز به سند خود از جابر بن عبدالله نقل کرده که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) فرمود: «یَا عَلِیُّ! النَّاسُ مِن شَجَرٍ شَتَّی وَ أَنَا وَ أَنتَ مِن شَجَره وَاحِدَه: ای علی! مردم از درختان پراکندهاند و من و تو از یک درختیم» (حاکم نیشابوری، بیتا، ج 2: 241).
بنا بر آنچه گفته شد، در این روایت و روایات هممضمون آن، علی(ع) امام و وصیّ پیامبر(ص) و نور معرّفی شده است و تصریح بر «معصومون» نیز شده است که پیامبر(ص) غیرمعصوم را امام و وصی بعد از خود قرار نمیدهد که در این صورت، ممکن است رسالت پیامبر(ص) را با خطاها و گناهان خود آسیب بزند. و «نور» بودن امامان نیز مثل احادیث قبلی بیانگر عصمت آنهاست که در طول نور بودن خدای متعال قرار دارند.
7ـ«حَدَّثَنَا... سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَن سَعْدِ بْنِ مَالِکٍ أَنَّ النَّبِیَّ(ص) قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ تُقَاتِلُ بَعْدِی عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ یَا عَلِیُّ حُبُّکَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ نِفَاقٌ وَ لَقَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَه مِنَ الْأَئِمَّه مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّه الَّذِی یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ فِی أَوَّلِه: سعید بن مسیّب از سعد بن مالک حدیث کند که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: یا علی! مقام و منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون به موسی است، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست، قرض مرا ادا میکنی، به وعدههای من وفا میکنی و پس از من بر تأویل (قرآن) جنگ کنی، چنانچه من بر تنزیل آن جنگ کردم.
یا علی! دوستی تو (نشانه) ایمان و دشمنی با تو (علامت) نفاق است و خداوند لطیف و خبیر مرا آگاه فرموده که از صلب حسین(ع) نه تن امامان معصوم و پاکیزه بیرون آورد و از ایشان است مهدی(عج) این امّت که در آخرالزّمان، دین و آیین را به پا میدارد، چنانچه من در ابتدای آن به پا داشتم» (خزّاز رازی، 1401ق.: 134)4.
1ـ7) حدیث منزلت و عصمت علی(ع)
«یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»
از جمله احادیثی که فریقین شیعه و اهل سنّت در مصادر حدیثی و تاریخی خود نقل کردهاند، حدیث منزلت است. این حدیث شریف از درجه اعتبار خاصّی برخوردار است، به حدی که بخاری و مسلم آن را در صحیحین نقل کردهاند: زمانی که پیامبر(ص) در عزیمت به جنگ، علی(ع) را به عنوان خلیفه خود در مدینه گذاشت. علی(ع) گفت: یا رسولالله! آیا مرا بر زنان و کودکان خلیفه قرار میدهی؟ پس پیامبر(ص) فرمود: «أَلاَ تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِن مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لَیسَ نَبِیٌّ بَعْدِی: آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من، مثل هارون باشی نسبت به موسی، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست؟!».
در صحیح مسلم نیز بدین صورت نقل شده است: «پیغمبر اکرم فرمود: أَمَا تَرْضَی أَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِن مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نُبُوَّه بَعْدِی» (بخاری، بیتا، ج 4: 209 و ابنالحجّاج النیشابوری، بیتا، ج 7: 120). درباره صحّت این حدیث، کسانی چون حاکم نیشابوری، ابوعیسی ترمذی، بغوی، ابونعیم اصفهانی، ذهبی و ابنتیمیه، تصریح به صحیح بودن حدیثِ «منزلت» کردهاند (ر.ک؛ ابنتیمیه، 1406ق.، ج 7: 320 و حاکم نیشابوری، بیتا، ج 3: 109).
در این باب، ابنتیمیه بعد از نقل حدیث میگوید: «إِنَّ هَذَا الحَدِیثَ صَحِیحٌ بِلاَ رَیبٍ ثُبِتَ فِی الصَّحِیحَینِ وَ غَیرِهُمَا: این حدیث بدون شک صحیح و در صحیحین و دیگر کتب ثبت است» (همان). قرآن نیز درباره منزلت هارون(ع) نزد حضرت موسی(ع)، از زبان حضرت موسی(ع) نقل میکند که به خداوند عرض کرد: وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی: و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده * برادرم هارون را. * با او پشتم را استوار فرما * و او را در کارم شریک ساز (طه/32ـ29). خداوند درخواست حضرت موسی(ع) را برآورده کرد و در جواب درخواست او فرمود: قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى: فرمود: اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد! (طه/36).
مطابق این آیات، منزلت هارون(ع) نزد حضرت موسی(ع) همان وزارت، خلافت و جانشینی حضرت موسی(ع) و مشارکت در امر اوست. پیامبر اسلام(ص) با گفتار خویش (حدیث منزلت)، جمیع منزلتهای هارون(ع) نزد موسی(ع)، از جمله خلافت را به امام علی(ع) از جانب خداوند عطا فرمود به جز نبوّت، و این استثناء خود دلیل بر عموم منزلتها برای علی(ع) است. از این حدیث نکاتی را میتوان استفاده کرد:
1ـ دلالت حدیث بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع).
2ـ دلالت حدیث بر لزوم اطاعت از علی(ع).
3ـ دلالت حدیث بر افضل بودن علی(ع) بر دیگر صحابه.
4ـ دلالت حدیث بر عصمت علی(ع).
در نتیجه، طبق این حدیث شریف، علی(ع) تمام مزایای حضرت هارون(ع) را دارد، مگر نبوّت او را، و از جمله مزایای او عصمت بود، چراکه حضرت هارون(ع) جزء انبیاء میباشد و انبیاء همگی نیز معصوم هستند.
2ـ7) امام معصوم(ع) متصدّی تأویل و تبیین قرآن و شریعت
«تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ تُقَاتِلُ بَعْدِی عَلَی التَّأْوِیلِ...».
هر دینی در دنیا نیاز به مبیّن و مفسّر دارد که «ایدئولوگ»های مکتب نامیده میشود. آیین اسلام نیز با آن همه جامعیّت و کمال، به طریق اَولی نیازمند تبیینکننده است وگرنه مردم گرفتار تفرقه در دین میشوند و به تدریج از اصول، ارکان و معالم آن فاصله میگیرند و در نتیجه، دین خدا دستخوش تحریف خواهد شد و در معرض زوال قرار میگیرد. برای روشن شدن این برهان به چهار مقدّمه زیر نیازمندیم.
1) حضرت محمّد(ص) خاتم پیامبران و شریعت او پایانبخش تمام ادیان و مذاهب وحیانی است. به همین دلیل، برای همیشه ماندگار است و هرگز نسخ و فسخی در حریم مقرّرات و احکام آن راه ندارد، بلکه به فرموده صاحب شریعت: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَی یَومَ القِیَامَه وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَی یَومَ القِیَامَه» (مجلسی، 1403ق.، ج 26: 35).
2) قرآن مجید معجزه گویا، ابدی و زنده رسول اکرم(ص) است و در بر دارنده حقایق بسیار و مشعلدار هدایت بشری در تمام قرون و اعصار میباشد و احدی نمیتواند به مصاف آن بیاید و آیاتی همانند آن بیاورد.
3) جامعیّت اسلام از آیات قرآن کریم و سنّت نبوی(ص) کاملاً مشهود است و حضرت علی(ع) هم در خطبه اوّل نهجالبلاغه فرموده است که این کتاب در بر دارنده آیات متنوّعی همچون محکمات، متشابهات، بیان حلال و حرام و مستحبّات، واجبات ناسخ و منسوخ، واجب، مستحب و مباح، خاصّ و عام، حامل پندها، مثلها، مبیّنات و مجملات و ... میباشد (نهجالبلاغه/ خ 1).
با این همه توصیف، چگونه ممکن است برای تبیین آنها مفسّری عمیق و آگاه به رموز و اسرار ضرورت نداشته باشد؟! بلکه همانگونه که مقام رسالت مسئول روشن ساختن مفاهیم و غوامض این کتاب آسمانی بود، بیشک پس از رحلت رسول اکرم(ص) نیز امّت نیازمند رهبری پیامبرگونه هستند؛ رهبری که علم و عصمت او همانند پیغمبر باشد، اگرچه فرشته وحی بر وی نازل نشود، ولی دارای علم لدنّی و عصمت از خطا و گناه باشد. 4) بیتردید در عصر پیامبر(ص) با وجود جنگهای بیشمار و درگیریهای بسیار و فقدان آمادگی اکثر مسلمانان برای ادراک مفاهیم عمیق دین، تبیین همه آیات و اعلام تمام احکام و معارف اسلامی و تفسیر کلّیّه آیات قرآنی و مفاهیم عرفانی دین، امکانپذیر نشد.
به همین دلیل، بر خدای حکیم لازم است برای جلوگیری از این گونه درگیریها و فقدانها و نیز برداشتهای انحرافی از دین، امام مطاع و آگاه و خطاناپذیری را بهوسیله پیامبرش(ص) نصب و معرّفی نماید تا مبانی اسلام و معالم دین را، چنان که شایسته و بایسته است، با محوریّت قرآن برای امّت آشکار نماید و جلوی هر گونه بدعت و انحراف را بگیرد و تاریخ نشان میدهد که تبیین تأویلها و مجملات دین و مشکلات قرآن و احکام و چگونگی آن، همگی به دست امامان معصوم(ع) انجام گرفته است (ر.ک؛ شریعتی، 1389: 76).
از آنجا که امامان معصوم(ع) بارها برای معرّفی خود در مقام متصدّیان منصب امامت، از تعبیرهای مختلفی همچون «خُزَّانُ عِلمِ الله، تراجِمَه أَمرِ الله» یاد کردهاند، باید دانست که این مفاهیم که امامان(ع) بیش از چندین بار برای تبیین امامت آن به کار بردهاند، بیشتر به علم آن بزرگواران اشاره دارد. امام صادق(ع) در حدیثی میفرمایند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، نَحْنُ تَرَاجِمَه أَمْرِ اللَّهِ، نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ: ما خزانهدار علم خداییم، ما مترجم امر خداییم، ما مردمی معصوم هستیم» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 269). همچنین باید اشاره کرد که خُزّان علمالله دارای ویژگیهایی هستند که از جمله آن ویژگیها میتوان به این موارد اشاره کرد: الف) «برخورداری از علم ویژه» که امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «ما حجّتهای خدا میان بندگان او و خازنان او بر علم اوییم» (همان: 192).
ب) «عصمت»؛ از آنجا که بر اساس مفهوم «خُزّان علمالله»، امام(ع) نگهدارنده علم الهی است. این مفهوم به نوعی یادآور و بیانگر مفهوم امینالله و نیز صفت عصمت است؛ بدین بیان که خداوند حکیم متعال، علوم خود را به کسی واگذار میکند که معتمد اوست، نسبت به آن علوم خیانت نمیکند.
در غیر این صورت، او دیگر نگهدارنده و خازن به شمار نمیرود، در این باره در روایتی صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است که در ضمن تفسیر آیه شریفه صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ...: راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست... (الشّوری/53)، به ابوحمزه ثمالی فرمودند: «مقصود از آن صراط، علی(ع) است. همانا خداوند متعال علی(ع) را خازن علم خود قرار داده است بر آنچه در آسمانها و زمین است و چیزی در زمین نیست، مگر آنکه علی(ع) را امین بر آن قرار داده است» (صفّار، 1404ق.: 106). این روایت به این معناست که امام علی(ع) از آنجا که امین و معتمد خداوند بوده، خازن قرار داده شده بر آنچه در آسمان و زمین است.
نتیجه اینکه اوّلا با توجّه به آیه وزارت حضرت هارون، ایشان وزیر موسی(ع) بود، شریک امر رسالت او که به واسطه او پشت حضرت موسی(ع) محکم شد، لذا میتوان گفت کسی که وزیر باشد و وزارت او تأیید شود و به واسطه وزارت خود پشت امیر را محکم سازد و شریک امر او باشد، حتماً باید معصوم از خطا باشد وگرنه چه بسا پشتگرم وکمککار نباشد که موجبات فضاحت و ضعف شخص و رسالت وی را هم فراهم سازد. همچنین از آنجا که مطابق روایات متواتر اهل سنّت و شیعه، «حدیث منزلت» درباره علی (ع) یاد شده است و علی(ع) از هر نظر، جز نبوّت، به هارون تشبیه شده، باید مثل او معصوم باشد.
ثانیاً) فردی که تبیین و تأویل آیات قرآن و شریعت را به عهده دارد، باید معصوم باشد وگرنه بنا بر فرموده پیغمبر(ص)، حاصل آن، 73 فرقه شدن جامعه اسلامی میشود. ثالثاً از آنجا که در حدیث، امام معصوم بودن منحصر در صُلب امام حسین(ع) ذکر شده، در نتیجه، باید متصدّی تبیین و تأویل قرآن و شریعت، فرد معصوم باشد و این افراد جز امامان معصوم(ع) نمیتوانند باشند.
8ـ «حَدَّثَنَا... عِیسَی بْنُ مُوسَی الْهَاشِمِیُّ بِسُرَّ مَنْ رَأَی قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ(ع) قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَه وَ قَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (الأحزاب/33)، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَه نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّه مِنْ وُلْدِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَمِ الْأَئِمَّه بَعْدَکَ قَالَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَی ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّه مِنْ وُلْدِ الْحَسَینِ هَکَذَا وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَه عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدٌ هُمُ الْأَئِمَّه بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ أَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُون: عیسی بن موسی هاشمی از پدرانش، از حسین بن علی(ع)، از امیرالمؤمنین علی(ع) حدیث میکند که فرمود: بر رسول خدا(ص) در خانه امّ سلمه وارد شدم و این آیه بر آن حضرت نازل شده بود: «جز این نیست که خداوند میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را به خوبی پاکیزه گرداند» (الأحزاب/ 33).
پس رسول خدا(ص) فرمود: ای علی! این آیه درباره تو و دو سبط من و امامان از فرزندانت نازل شده است. عرض کردم: ای رسول خدا! امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: تو ای علی! سپس پسرانت حسن و حسین، و بعد از حسین، فرزندش علی، و پس از علی، فرزندش محمّد، و پس از محمّد، فرزندش جعفر، و بعد از جعفر، فرزندش موسی، و پس از موسی، فرزندش علی، و پس از علی، فرزندش محمّد، و پس از محمّد، فرزندش علی، و بعد از علی، فرزندش حسن، و حجّت فرزند حسن. اینگونه نامهای ایشان را بر ساق عرش نوشته دیدم. پس از خدای تعالی درباره آنها پرسیدم؟ فرمود: ای محمّد! ایشان امامان بعد از تو هستند که پاکیزه و معصوماَند، و دشمنانشان ملعون (و از رحمت من دورند)» (خزّاز رازی، 1401ق.: 155).
1ـ8) انحصار «اراده» در آیه تطهیر به افراد معیّن
دانشوران امامیّه به اتّفاق بر این باورند که مراد از اراده در جمله «یُرِیدُ اللهُ» اراده و خواست خداوند متعال در مقام و مرحله تکوین بوده است و این بدان معنی است که آفریدگار جهان چنان خواسته که برگزیدگان خاندان رسالت از پلیدی و زشتی و بدی به دور باشند و آلوده به گناه و نافرمانی از دستورهای خدای متعال نگردند و با طهارت و قداست باشند؛ زیرا آیه تطهیر با واژه «إِنَّمَا» آغاز گردیده است و این انحصار و اختصاص معنایی از لفظِ «إِنَّمَا» نشانگر آن است که خدای متعال اراده فرموده تا «رِجس» را از افراد معیّن و خاصّی بردارد و آنان را پاک گرداند. پس این اراده و امتیاز، همه امّت را در بر نمیگیرد و اگر مراد از عبارت «یُرِیدُ الله»، اراده تشریعی میبود، لازمهاش آن است که این اراده و امتیاز به فرد یا گروه خاصّی اختصاص پیدا نکند، بلکه باید همه مردم از آن برخوردار شوند.
2ـ8) تأکید بر طهارت؛ نشانه قداست و عصمت
در بیان آیه کریمه تطهیر، جمله «یطهّرکم» به همراه تأکید «تطهیراً» نشانگر تصریح و تأکید بر عبارت پیشین «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» است و این تأکید گویای عظمت و شگفتی پاکی و عصمت است که از ناحیه آفریدگار هستی به «اهل بیت» نبوی(ص) اختصاص پیدا کرده است. این برداشت و دریافت از ظاهر معنا و محتوای واژگان آیه کریمه با اراده تکوینی در بر داشتن «رِجس» و اثبات طهارت و عصمت خاندان رسالت(ع) سازگار است و اگر چنین ظهوری از بیان کلام وحی، ناصواب تلقّی و گفته شود، مراد اراده تشریعی است، نه تکوینی، و نتیجه آن بیثمر و بیفایده بودن تأکید یاد شده است و رتبه بلند و والای سخن خداوند متعال به دور از بیثمرگی و لغوگویی است.
3ـ8) مفسّران و مصداق «اهل بیت»
عالمان و مفسّران امامیّه، بلکه عموم مفسّران به اتّفاق معتقدند که واژه «اهل بیت» یک معنا و مصداق ویژه در آیه کریمه تطهیر دارد و آن، برگزیدگان از خانواده آخرین فرستاده الهی حضرت محمّد(ص) هستند و آنان همان کسانی هستند که در وقت نزول آیه شریفه، به دستور رسول بزرگوار اسلام(ص) در زیر عبای آن جناب جمع شدند. سمهودی در این باره گوید: «أَجمَعَ أَکثرُ أَهلِ التَّفسِیرِ أَنَّهَا نُزِلَت فِی عَلِیٍّ وَ فَاطَمَه وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ(ع): بسیاری از مفسّران اتّفاق دارند بر اینکه آیه کریمه درباره علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل گردیده است».
وی در ادامه گوید: «وَ لَقَد أَجمَعَ أَصحَابُ الرَّسُولِ وَ التَّابِعُونَ وَ أَتبَاعِهِم وَ أَئِمَّه الحَدِیثِ وَ المُفَسِّرُونَ فِی تَوَاتُرِ صَارِمٍ لاَ قَبلَ لَهُ وَ لاَ تَمثِیلَ بَینَ مُتَوَاتِرِ الحَدِیثِ، أَجمَعُوا عَلَی نُزُولِ آیَه التَّطهِیرِ فِی أَهلِ بَیتِ النُّبُوَّه: بی هیچ تردیدی صحابه پیامبر گرامی، تابعین، تابعان تابعین و پیشوایانِ محدّثان و مفسّران اتّفاق دارند در خبر متواتری که نه پیش از آن چنین خبری بوده است و نه همانندی میان اخبار متواتر برای آن وجود دارد، اینان متّفق هستند بر اینکه آیه تطهیر درباره اهل بیت نبوّت(ع) نازل شده است» (سمهودی، 1415ق.: 198).
در روایات امامیّه نیز مقصود از آیه تطهیر، امامان معصوم(ع) میباشند؛ از جمله محمّد بن علیّ حلبی از امام صادق(ع) درباره آیه کریمه تطهیر پرسید که امام(ع) فرمودند: «مقصود، ائمّه(ع) و ولایت آنان است. کسی که در ولایت ائمّه(ع) درآید، گویا در خانه نبیّ اکرم(ص) وارد شده است» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 423؛ ابنبابویه، 1385ق.، ج 1: 205 و طوسی، 1414ق.: 559). در روایت دیگری نیز، أبی جارود از امام باقر(ع) گزارش داده که حضرت درباره این آیه فرمودند: «این آیه درباره رسول خدا(ص) و علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل گردیده است...» (قمی، 1404ق.، ج 2: 193).
فخر رازی در این باره گوید: «دیدگاهها درباره معنا و مصداق اهل بیت مختلف است و بهتر و مناسبتر آن است که گفته شود مقصود از اهل بیت، فرزندان، همسران و حسن و حسین(ع) از آنانند و نیز علی(ع) از اهل بیت است؛ زیرا با دختر پیامبر زندگی نموده است و همراه و در کنار آن جناب بوده است» (فخر رازی،1420ق.، ج 25: 168).
نتیجه اینکه بنا بر اتّفاق امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت، مصداق واقعی «اهل بیت» خاندان پاک پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند و از آنجا که امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت سبب نزول آیه تطهیر را، اهل بیت پیامبر(ع) میدانند. بنابراین، میتوان از این روایت بر عصمت اهل بیت(ع) استدلال کرد. علاوه بر اینکه در روایت، تصریح به واژههای «مُطَهَّرُون» و «مَعصُومُون» شده است.
نتیجهگیری
با توجّه به آنچه در باب عصمت امامان معصوم(ع) گفته شد، میتوان نتیجه گرفت:
1ـ با توجّه به فرموده صریح پیامبر(ص) در منابع معتبر اهل سنّت و امامیّه، علی(ع) وصیّ پیامبر(ص) است و جانشینان به حقّ پیامبر(ص)، امامان معصوم(ع) میباشند، فهم و علم پیامبر(ص) به اعتراف دانشمندان اهل سنّت و امامیّه در اختیار ائمّه(ع) نهادینه شده است و آنان وارثان و خزّان علم پیامبر(ص) هستند.
2ـ برخی از احادیث که در کفایهالأثر ذکر شده، با آیه مباهله و دو حدیث کساء و ثقلین که از احادیث متواتر میباشند، مطابقت دارد و در آنها، علی(ع) جان پیامبر(ص) معرّفی شده است و اهل بیت عِدل قرآن معرّفی شدهاند، دلیل اعتقاد بر «عصمت امامان معصوم(ع)» میباشد.
3) مطابق احادیث ذکر شده، جنگ با اهل بیت(ع) جنگ با پیامبر(ص) و خداوند میباشد و از آنجا که در روایات امامیّه و اهل سنّت، تقسیمکننده بهشت، علی(ع) میباشد و اطاعت از ائمّه(ع) مساوی اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند میباشد و نیز محبّت به اهل بیت(ع) و مسالمت با آنها به صورت مطلق، محبّت و مسالمت با پیامبر(ص) معرّفی شده، جز دلیل بر «عصمت» امامان معصوم(ع) نمیباشد.
4) مطابق متن این احادیث و آیات قرآن، دوستی با اهل بیت(ع) دوستی با خداوند و پیامبر اسلام(ص) خوانده شده است و از آنجا که بنا بر گفته پیامبر(ص)، دوستی اهل بیت(ع) اساس اسلام میباشد و اینکه لازمه این استواری، مصون بودن دارنده آن از لغزش و خطاها میباشد، دلیل بر معصوم بودن امامان(ع) میباشد.
5) مطابق این روایات و آیات، هدف خلقت، رسیدن به قرب خدا میباشد و این هدف بدون وجود امام معصوم(ع) تحقّق نمییابد.
6) آنچه دلالت بر فضیلت عظیم و عصمت حضرت علی(ع) و سایر ائمّه(ع) دارد، احادیثی است که پیامبر(ص) خود و علی(ع) و سایر ائمّه(ع) را از یک نور میداند و یا آنها را ستارگان درخشان معرّفی میفرماید و این احادیث به احادیث «نور» معروف است که در منابع معتبر اهل سنّت و شیعه آمده است و نشان از موثّق بودن این احادیث دارد و موجودی که «نور» معرّفی شود، تاریکی، انحراف و گناه در او معنا ندارد و این همان عصمت مورد بحث ماست.
7) مطابق روایات متواتر اهل سنّت و شیعه، «حدیث منزلت» درباره علی(ع) گفته شده است و از آنجا که هارون(ع) معصوم بود، علی(ع) نیز معصوم خواهد شد، چراکه شامل همه صفات هارون به غیر از پیامبری میباشد که این خود دلیل بر افضل بودن و عصمت آن حضرت و به تبع او، ائمّه(ع) دیگر است و از آنجا که در حدیث، امام معصوم بودن منحصر در صُلب امام حسین(ع) ذکر شده، در نتیجه باید متصدّی تبیین و تأویل قرآن و شریعت، فرد معصوم باشد و این افراد جز امامان معصوم(ع) نمیتوانند باشند.
8) بنا بر اتّفاق امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت، سبب نزول آیه تطهیر و مصداق واقعی «اهل بیت»، خاندان پاک پیامبر(ص)؛ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) میباشند که این خود دلیلی بر عصمت «امامان معصوم(ع)» میباشد.
9) در برخی روایات فوق، اهل بیت(ع) به عنوان امنا و امان معرّفی شدهاند و شخصی که خدا و پیامبر، امین بدانند و او را موجب امنیّت معرّفی کنند، معصوم خواهد بود.
10) در غالب این روایات، به واژههای «مطهّرون» و «معصومون» از زبان پیامبر(ص) یا کلام خدای متعال تنصیص شده است.
مراجع
قرآن کریم.
ابن أبیالحدید، عبدالحمید. (1387ق.). شرح نهجالبلاغه. بیروت: دار احیاء التّراث.
ابنبابویه (صدوق)، محمّد بن علی. (1395ق.). کمالالدّین و تمامالنّعمه. قم: دارالکتاب الإسلامیّه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1385ق.). علل الشّرائع. قم: المکتبه الإسلامیّه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1400ق.). الأمالی. بیروت: انتشارات أعلمی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1387ق.). عیون أخبارالرضا(ع). تهران: نشر جهان.
ابنتیمیه، احمد بن عبدالحکم. (1406ق.). منهاج السنّه النّبویّه. عربستان: جامعه الإمام محمّد بن سعود.
ابنجوزی، یوسف بن قزاوغلی. (1425ق.). تذکره الخواص مِنَ الأُمَّه فی ذکر خصائص الأئِمَّه. بیروت: دارالعلوم.
ابنحجّاج النیشابوری، مسلم،. (بیتا). الصّحیح. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابنحنبل، عبدالله بن احمد. (1424ق.). فضائل الصّحابه. تهران: مجمع تقریب مذاهب اسلامی.
ابنشعبه حرّانی، حسن بن علی. (1404ق.). تحف العقول. قم: جامعه مدرّسین.
ابن شهرآشوب، محمّد بن علی. (1379ق.). مناقب آل أبیطالب. قم: مؤسّسه انتشارات علاّمه.
ابنطاووس، علیّ بن موسی. (1419ق.). فرحهالغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع). قم: آلشبیب موسوی.
ابنعساکر، علیّ بن حسن. (1417ق.). تاریخ مدینه دمشق. تحقیق: علی شیری. بیروت: دارالفکر.
ابنقولویه، جعفر بن محمّد. (1356). کامل الزّیارات. نجف: دار المرتضویّه.
ابنکثیر، اسماعیل بن عمرو. (بیتا). البدایه و النّهایه. بیروت: مکتبه المعارف.
ابنماجه، محمّد بن یزید. (1395ق.). السّنن. بیروت: دار احیاء التّراث.
بخاری، ابوعبدالله. (بیتا). الصّحیح. بیروت: دارالمعرفه.
ترمزی، محمّد بن عیسی. (بیتا). السّنن. القاهره: دارالحدیث.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد. (1366). غررالحکم و درر الکلم. قم: دفتر تبلیغات.
حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله. (بیتا). مستدرک علی الصّحیحین. بیروت: دارالکتب الإسلامیّه.
حسینی طهرانی، محمّدحسین. (1416ق.). امامشناسی. تهران: حکمت.
حسینی مرعشی، نورالله. (بیتا). احقاق الحق. تهران: انتشارات اسلامیّه.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1425ق.). إثباهالهداه بالنّصوص و المعجزات. بیروت: أعلمی.
حلّی، حسن بن یوسف. (1378). کشف المراد. قم: انتشارات دارالفکر.
ــــــــــــــــــــــ . (1386). باب حادی عشر. قم: دارالعلم.
خزّاز رازی، علیّ بن محمّد. (1401ق.). کفایه الأثر فی النّص علی الأئمّه الإثنی عشر. قم: بیدار.
رضوانی، علیاصغر. (1389). امامشناسی و پاسخ به شبهات. قم: مسجد مقدّس جمکران.
زمخشری، محمود بن عمر. (1388). الکشّاف. تهران: خانه کتاب.
ــــــــــــــــــــــــــ . (1390). الفائق فی غریب الحدیث. مشهد: مرکز اسناد آستان قدس رضوی.
سمهودی، علیّ بن عبدالله. (1415ق.). جواهر العقدین. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
سیوطی، جلالالدّین. (1421ق.). الدرّالمنثور. بیروت: دار احیاء التّراث.
شریعتی، محمّدباقر. (1389). امامت و رهبری در نگاه عقل و دین. قم: بوستان کتاب.
شهرستانی، عبدالکریم. (1976م.). الملل و النّحل. القاهره: مطبعه مصطفی حلبی.
صفّار، محمّد بن حسن. (1404ق.). بصائر الدّرجات. قم: آیتالله مرعشی نجفی.
طبرانی، سلیمان بن احمد. (1404ق.). المعجم الکبیر. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
طبرسی، فضل بن حسن. (1418ق.). مشکاه الأنوار فی غررالأخبار. قم: مهدی هوشمند.
طبری، محمّد بن جریر. (1412ق.). تاریخ الأمم و الملوک. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
طوسی، محمّد بن حسن. (1414ق.). الأمالی. قم: مؤسّسه البعثه و دارالثّقافه.
ــــــــــــــــــــــــ . (1420ق.). فهرست. قم: ستاره.
فخر رازی، فخرالدّین. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
قمی، علیّ بن ابراهیم. 01404ق.). تفسیر القمی. قم: دارالکتاب.
قندوزی حنفی، شیخ سلیمان. (1418ق.). ینابیع المودّه. بیروت: مؤسّسه العلمی.
کلینی، محمّد بن یعقوب. (1407ق.). الکافی. تهران: دار الکتاب الإسلامیّه.
متّقی الهندی، علیّ بن حسامالدّین. (1409ق.). کنزل العمّال. بیروت: مؤسّسه الرّساله.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
مفید، محمّد بن نعمان. (1413ق.). الأمالی. قم: کنگره شیخ مفید.
مکارم شیرازی، ناصر. (1389). پیام امام. ج 9. چاپ هفتم. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
نجّاشی، احمد بن علی. (1365). الرّجال. قم: مؤسّسه النّشر الإسلامی.
نعمانی، محمّد بن ابراهیم. (1397ق.). الغیبه. تهران: مکتبه الصّدوق.
نهجالبلاغه. (1385). ترجمه محمّد دشتی. تهران: آدینه سبز.
هیثمی، علیّ بن أبی بکر. (1967م.). مجمع الزّوائد. بیروت: دارالکتاب.
نویسندگان:
صمد عبدالهی عابد
جمشید بیات: دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
فصلنامه سراج منیر شماره 17
انتهای متن/