چکیده
علی بن محمّد خزّاز رازی قمی، از محدّثان، عالمان و فقیهان برجسته و دانشمندان نامدار شیعه در نیمه دوم سده چهارم و اوائل سده پنجم هجری است. وی دارای آثار فراوانی در زمینه دانشهای مختلف دینی است. در این میان، کتاب کفایه الأثر فی النّص علی ائمّه الأثنی عشر به دلیل دلبستگی وی به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ زیرا در این کتاب که از دیدگاه مکتب تشیّع در موضوع «خلافت و امامت ائمّه(ع)» نوشته شده، بسیاری از نصوص و احادیث مربوط به «امامت و مسئله عصمت» بیان شده است و هدف از تألیف این کتاب بنا بر گفته خود مؤلّف، روشن و برطرف ساختن تحیّر عوام، بلکه خواصّ شیعه و شبههافکنیهای گروه معتزله از اهل سنّت درباره امامت و خلافت ائمّه(ع) بعد از پیامبر(ص) میباشد.
لذا در این پژوهش سعی شده به بررسی محتوایی این روایات پرداخته شود. به همین منظور، بعد از ذکر احادیث دالّ بر عقیده عصمت و آوردن احادیث هممضمون با این روایات از کتب معتبر حدیثی شیعه و اهل سنّت، به بررسی محتوایی و متنی روایات با تأکید بر «عقیده عصمت» پرداخته شده است. روش ما در این مقاله، بررسی روایات هشتگانه کتاب کفایهالأثر و تبیین آن با روایات همراستا با آنها در کتب شیعه و اهل سنّت است که با بررسی این روایات میتوان پی برد امامانی که وارث علم پیامبر(ص) و ایمان، نور و ... معرّفی شدهاند، نمیتوانند معصوم نباشند که خود این روایات نیز بر این امر با واژههای «مطهّرون» و «معصمون» اشاره نمودهاند.
کلیدواژگان
واژگان کلیدی: عصمت؛ روایات؛ امامان معصوم (ع)؛ کفایهالأثر؛ متن؛ محتوا
مقدّمه
از دیرباز تاکنون، جهان اسلام مذاهب فکری، اعتقادی با گرایشهای خاص داشته است. پارهای از این مذاهب و گرایشها، در زمانی کوتاه یا در میانه تاریخ حیات خود، طرفداران و هواداران بسیاری یافته است و شهرتی به هم رسانده است، ولی امروزه چیزی جز نام از آنها باقی نمانده است. تاریخ کهن هزار و چهارصدساله اسلامی با میراثی از آثار مکتوب، از سه بنیان فکری به نامهای شیعه، معتزله و اشاعره نام میبرد، امّا آنچه نگاه دانشوران مسلمان و نیز غیرمسلمان را به آثار مذاهب مذکور جلب و جذب نموده، آن است که این مذاهب، نقش برجسته و عمدهای در سازگاری و ناسازگاری باورهای مسلمانان با دادهها و یافتههای کلامی وحیانی قرآن کریم و سنّت نبوی نشان میدهند.
این است که اختلاف دیدگاه دانشمندان به طور عموم، و مفسّران مسلمان (شیعه، معتزله و اشاعره) به صورت خاص، و جدال سخت، دامنهدار و بیپایان آنان قصّهای شنیدنی و طولانی دارد. امّا پنهان نیست که ریشهدارترین، باسابقهترین و پردامنهترین اختلاف دیدگاه نزد عموم عالمان مذاهب یاد شده، موضوع «امامت اهل بیت(ع)» بعد از عصر رسالت محمّدی(ص) است. عالمان شیعه، معتزله و اشاعره دریافتها و برداشتهای متفاوتی از موضوع امامت و ویژگیها و شرایط امام دارند.
عالمان امامیّه همرأی و همداستان بر این باورند که امامان اهل بیت(ع) که از خاندان پیامبر بزرگوار اسلام(ص) برگزیده شدهاند، تداومبخش خطّ نبوّت و رسالت هستند. بر این پایه، امام معصوم همه وظایف و مسئولیّتهای نبوی، جز موارد مخصوص مقام نبوّت و رسالت را بر عهده دارد. از این رو، همانند مقام نبوّت، دارا بودن امتیاز «عصمت» از شرایط اصلی و اوّلی مقام امامت است. بدین معنا که لازم است امام از هر گونه گناه، خطا و اشتباه مصون و معصوم باشد و این در روایات رسیده از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به روشنی بیان شده است که یکی از این منابع، کتاب ارزشمند کفایه الأثر فی النّص علی ائمّه الإثنی عشر میباشد که روایات متعدّد و قابل اعتمادی را در زمینه «اعتقاد به عصمت امامان معصوم(ع)» از پیامبر اسلام(ص) و دیگر ائمّه(ع) بیان کرده است.
مؤلّف این کتاب، در مقام گردآوری روایات و نصوص دالّ بر خلافت و امامت ائمّه(ع) است (ر.ک؛ خزّاز رازی، 1401ق.: 62ـ61). وی روایات را در دو بخش و 39 باب سامان داده است. بخش نخست شامل تصریحهایی است که 27 تن از صحابه پیامبر(ص) بر امامت علی(ع) و فرزندانش نقل کردهاند. او روایات هر صحابی را در یک باب خاص گرد آورده است. در بخش دوم، نصوص نقلشده از ائمّه(ع) در امامت امامان دوازدهگانه یا معرّفی امام بعدی، هر یک در یک باب خاص گرد آمده است.
در پایان این بخش، روایاتی دالّ بر امامت امامان دوازدهگانه آمده است (ر.ک؛ همان: 293ـ 10). این کتاب ارزشمند مورد استناد و ارجاع عالمانی همچون شیخالإسلام طبرسی در مشکاهالأنوار فی غرر الأخبار (ر.ک؛ طبرسی، 1418ق.، ج 1: 90)، ابنطاووس در فرحهالغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام (ر.ک؛ ابنطاووس، 1419ق.، ج 1: 157) و از منابع علاّمه مجلسی در بحار الأنوار بوده است (مجلسی، 1403ق.، ج 1: 10).
در این مقاله، پس از بیان هشت روایت از کتاب کفایهالأثر، مؤیّدها و شواهدی برای تبیین مطلب مذکور و نیز از آیات و روایات دیگر در این راستا بهره برده شده است که پرداختن به این موضوع، روشنگر تواتر روایات عصمت در میان کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنّت و دلالت روشن آن به جایگاه ویژه ایشان میباشد.
1ـ بررسی شخصیّت رجالی خزّاز رازی
علیّ بن محمّد خزّاز رازی قمی، یکی از دانشوران فرزانه و محدّثان و فقیهان قرن پنجم است. این دانشمند نامدار، در حدود نیمه دوم سده چهارم و اوائل سده پنجم هجری میزیست. به هنگام تولّد، نامش را علی نهادند؛ نامی که بیانگر دلبستگی خاندان او، به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. کنیهاش ابوالقاسم میباشد و لقب معروف او خزّاز و منسوب به قم و ری میباشد. بر همین اساس، برخی او را قمی رازی نامیدهاند.
البتّه بیشتر ترجماننویسان، او را تنها قمی خواندهاند. وی آثاری چون الإیضاح فی اصولالدّین، الأحکام الشّرعیّه علی مذهب الإمامیّه و کفایه الأثر فی النّص علی ائمّه الإثنی عشر دارد. رجالیّون درباره وی میگویند: «ثقه، جلیلالقدر، فقیه و دارای وجه» میباشد (ر.ک؛ طوسی، 1420ق.: 290 و نجّاشی، 1365: 377).
حال به بررسی متنی روایات دال بر «عقیده عصمت» میپردازیم:
1ـ «حَدَّثَنِی... أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفَاه دَعَا بِعَلِیٍّ(ع) فَسَارَّهُ طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی قَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَکَ ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ قَوْمٍ وَ غصب (غُصِبْتَ) عَلَی حِقْدٍ (حَقِّکَ) فَبَکَتْ فَاطِمَه(ع) وَ بَکَی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالَ لِفَاطِمَه یَا سَیِّدَه النِّسْوَانِ مِمَّ بُکَاؤُکِ قَالَتْ یَا أَبَتِ أَخْشَی الضَّیْعَه بَعْدَکَ قَالَ أَبْشِرِی یَا فَاطِمَه فَإِنَّکِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لَا تَبْکِی وَ لَا تَحْزَنِی فَإِنَّکِ سَیِّدَه نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّه وَ أَبَاکِ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ابْنُ عَمِّکِ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ وَ ابْنَاکِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْائمّه التِّسْعَه مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِی: أبیالطّفیل و او از عمار روایت کرد که گفت: چون وفات رسول خدا(ص) فرارسید، علی(ع) را طلبید و مطالب زیادی در گوش او گفت، سپس فرمود: ای علی تو وصی و وارث منی، خداوند علم و فهم مرا به تو عنایت فرموده است.
چون بمیرم، کینههای نهفته در سینههای مردم برای تو ظاهر شود و حقّ تو را غصب کنند. پس حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) گریان شدند. حضرت به فاطمه فرمود: ای سیّده زنان! گریهات برای چیست؟ عرض کرد: از ضایع شدن حقّم میترسم. فرمود: شاد باش ای فاطمه؛ زیرا نخستین کسی که از اهل بیتم به من ملحق میشود، تویی. گریان و محزون مباش؛ زیرا تو بزرگترین زنان اهل بهشتی و پدرت سیّد انبیاء و عموزادهات (علی) سیّد اوصیاء و دو فرزندت (حسن و حسین) سیّد جوانان اهل بهشتند و خدای تعالی از صلب حسین، امامان(ع) نهگانه پاکیزه و معصوم را بیرون آورد و مهدی این امّت از ماست» (خزّاز رازی، 1401ق.: 132ـ124ـ 100ـ 75ـ 69 ـ62).
1ـ1) امامان معصوم(ع) اوصیای به حقّ پیامبر(ص)
ـ «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی».
سیره عملی پیامبر(ص) بیانگر این حقیقت است که او نسبت به سرنوشت امّت اسلامی اهتمام فوقالعادهای داشت، چنانکه قرآن کریم نیز پیامبر(ص) را با این ویژگی معرّفی کرده است: Pلَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌO (التّوبه/128)، او که جز به امر الهی سخنی نمیگفت و کاری انجام نمیداد، از یک سو، نسبت به سادهترین مسائل مربوط به سعادت دنیوی و اُخروی بشر رهنمودهای دقیق داده است و از سوی دیگر، در باب رهبری جامعه تا آنجا اهتمام میورزد که در سفرهای کوتاهی که داشت، برای رهبری مردم در مدینه جانشین تعیین میکرد.
حال با توجّه به چنین سیرهای که پیامبر(ص) در مسائل مربوط به سعادت مردم به صورت عام و در مسئله رهبری به صورت خاص داشت، آیا معقول است که در مسئله مهمّ رهبری امّت اسلامی پس از خود، تدبیری نیندیشیده باشد و فرد یا افراد شایستهای را برای این مسئولیّت مهمّ و سرنوشتساز تعیین نکرده باشد (ر.ک؛ حلّی، 1378: 496).
اهمیّت امامت تا حدّی است که علمای اهل سنّت در پاسخ این اعتراض که چرا جمعی از صحابه، قبل از آنکه بدن پیامبر(ص) را به خاک بسپارند، در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و درباره جانشین پیامبر به گفتگو پرداختند، میگویند: «فلسفه این کار، اهتمام آنان به مسئله امامت بود. از نظر آنان، روا نبود که جامعه اسلامی حتّی برای مدّت کوتاهی نسبت به این امر خطیر اهمال کند.
هرگاه اهمیّت امامت تا این حدّ است و صحابه پیامبر(ص) نسبت به آن احساس نگرانی میکردند، آیا سزاوار نبود که پیامبر(ص) که دلسوزترین و داناترین افراد نسبت به سرنوشت مسلمانان بود، چنین احساس نگرانی داشته باشد و پیشاپیش درباره این مسئله بسیار مهم، تدبیرهای مناسب اتّخاذ کند تا از تصمیمگیری شتابزده مسلمانان در این باره جلوگیری کند؟ تصمیمی که از سوی برخی از رجال برجسته سقیفه به عنوان کاری حسابنشده معرّفی شده است» (شهرستانی، 1976م.، ج 1: 24). به همین خاطر، پیامبر(ص) در حدیثی معروف در این رابطه فرمودهاند: «اگر کسی امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلیّت مرده است» (ابنحجّاج نیشابوری، بیتا، ج 3: 1478 و مجلسی، 1403ق.، ج 23: 76).
امّا در باب امامت علی(ع) و وصیّ به حق پیامبر(ص)، دلایل نقلی و عقلی محکمی ارائه شده است که در کتب معتبر حدیثی شیعه در این باره احادیث زیادی منقول است و بدین دلیل، به چند حدیث از کتب معتبر اهل سنّت بسنده میشود:
الف) پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول آیه شریفه Pوَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَO و وقوع آن قصّه معروف، خطاب به علی(ع) در محضر گروهی از قریش فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُم فَاسمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ: همانا این علی برادر من و وصیّ و خلیفه من در میان شماست. پس گوش به دستورهای او دهید و از او اطاعت کنید» (طبری، 1412ق.، ج 2: 319).
ب) ابوأیّوب انصاری میگوید: «رسول خدا(ص) به دختر خود فاطمه(س) فرمود: «أَمَا عَلِمتِ أَنَّ اللهَ عَزّ وَ جَلَّ أَطَّلِعَ عَلَی أَهلِ الأَرضِ فَاختَارَ مِنهُم أَبَاکَ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلِعَ الثَّانِیَه فَاختَارَ بَعلَکَ فَأَوحَی إِلَیَّ فَأنکَحتُهُ وَ اتَّخَذتُهُ وَصِیّاً: آیا میدانی که خداوند ـ عزّوجلّ ـ توجّهی بر اهل زمین کرد و از میان آنها پدرت را اختیار نمود و به رسالت مبعوث فرمود. آنگاه توجّه دیگری بر زمین کرد و شوهرت را انتخاب فرمود. سپس به من وحی فرستاد که او را به همسری تو درآورم و وصی خود گردانم» (هیثمی، 1967م.، ج 8: 253).
ج) ابوسعید خدری گوید: «رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ وَصِیِّی وَ مَوضِعَ سِرِّی وَ خَیرَ مَن أَترَکُ بَعدِی وَ یَنجِزُ عُدَّتِی وَ یَقضِی دِینِی عَلِیّ بن أَبِی طَالِبٍ: همانا وصیّ و موضع سرّ من و نیز بهترین کسی که بعد از خود میگذارم که به وعده من عمل کند و دین مرا پیاده خواهد نمود، علیّ بن أبیطالب است» (متّقی الهندی، 1409ق.، ج 22: 209).
د) بریده از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ وَ وَارِثٌ وَ اِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ وَارِثِی: برای هر پیامبری وصیّ و وارث است و همانا علی وصیّ و وارث من است» (ابنعساکر، 1417ق.، ج 3: 5). بنا بر آنچه گفته شد، علی(ع) به عنوان وصی به حقّ پیامبر(ص) میباشد.
2ـ1) دلیل عقلی
از جمله دلایل عقلی سخن علاّمه حلّی است که در این باره میفرماید: «امام پس از رسول خدا(ص)، علیّ بن أبیطالب(ع) است. به دلیل صریح روایات متواتر از سوی پیامبر (ص) و به سبب آنکه او برترین فرد زمانه خود بود. همچنین به دلیل این سخن خداوند متعال: Pوَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْO (النّساء/61) که مراد از «أَنفُسَنَا»، «علی(ع)» است و مساوی با افضل (پیامبر(ص))، افضل (علی(ع)) است.
نیز به دلیل نیاز پیامبر به او در قضیّه مباهله، و به دلیل آنکه لازم است امام، معصوم باشد و حال آنکه به اتّفاق همه، هیچ یک غیر او، از میان کسانی که بر ایشان ادّعای امامت شده، معصوم نیست! پس اوست که امام است. همچنین به دلیل آنکه او از همه داناتر بود، چراکه صحابه در وقایع و مشکلات خود به او مراجعه میکردند، ولی او به هیچ یک از آنها مراجعه نکرد. نیز به دلیل سخن پیامبر(ص) که فرمود: «داورترین شما، علی است» و قضاوت، علم و دانش میطلبد. و به دلیل آنکه او زاهدتر از غیر خود بود، تا آنجا که دنیا را سهطلاقه کرد» (حلّی، 1386: 167).
3ـ1) امام معصوم(ع) وارث علم و فهم پیامبر(ص) است
«یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی قَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی».
باید به این حقیقت اعتراف کرد که پس از پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) افضل و اعلم امّت است و در میان صحابه و غیر ایشان، کسی در علم و فضیلت به پای او نمیرسد و همه علوم اسلامی به او بازمیگردد، چنانکه بسیاری از دانشمندان اهل سنّت و شیعه بر این امر اعتراف دارند. از آن جمله حدیث معروف پیامبر(ص) است که در منابع روایی شیعه و اهل تسنّن نقل گردیده که فرمودند: «یَا عَلِیُّ أَنَا مَدِینَه العِلمِ وَ أَنتَ بَابُهَا هَل تُؤتِی المَدِینَه إِلاَّ مِن بَابِهَا...: یا علی من شهر دانشم و تو دربان آن، آیا جز از در به شهر وارد میشوند؟» (ابنبابویه، 1400ق.: 561).
در روایت دیگر آمده است: «أَنَا مَدِینَه العِلمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَن أَرَادَ العِلمَ فَلیَأتِ المَدِینَه مِن بَابِهَا کَمَا َأَمَرَاللهُ فَقَالَ: Pوَأَتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَابِهَا...O (البقره/189): من شهر دانشم و علی درب آن. پس هر کس که دانش بخواهد، باید از دَرِ آن وارد شهر شود، چنانکه خداوند متعال فرمان داد و فرمود: از درها وارد خانهها شوید...» (طوسی، 1414ق.: 558 و قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 205). همچنین در حدیث دیگری، پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أَعلَمُ أُمَّتِی عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ: داناترین امّت من، علیّ بن أبیطالب است» (حرّ عاملی، 1425ق.، ج 2: 268).
ابن أبیالحدید نیز در شرح عبارت حضرت امیر(ع) که میفرماید: «نَحنُ مَعَادِنُ العِلمِ وَ یَنَابِیعُ الحِکَمِ» نوشته است: «آن جناب در این عبارت، خود و خاندانش را قصد کرده است. البتّه این معنا درباره آنان بسیار آشکار است؛ زیرا رسول خدا(ص) فرموده است: «أَنَا مَدِینَه العِلمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَن أَرَادَ المَدِینَه فَلیَأتِ البَابَ». همچنین فرموده است: «أَقضَاکُم عَلِیٌّ» و داوری میان مردم لازمهاش دارا بودن علوم بسیار است» (ابن أبیالحدید، 1387ق.، ج 7: 219).
همچنین حضرت(ع) در رابطه با اعلم بودن خود میفرماید: «از من بپرسید تا در میان شما هستم» (نهجالبلاغه/ خ 189 و نیز، ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 224). در حدیث دیگری میفرماید: «سؤال کنید از من درباره اسرار امور غیبی؛ زیرا من وارث علوم پیامبران و رسولان میباشم» (حسینی مرعشی، بیتا، ج 7: 620).نیز در جای دیگر میفرماید: «أَنَا الَّذِی عِندِی مَفَاتِیحُ الغَیبِ لاَ یَعلَمُهَا بَعدِ مُحَمَّدٍ غَیرِی: من آنم که کلیدهای غیب نزد من است و پس از پیامبر(ص)، کسی جز من بر آن واقف نیست» (همان: 608).
امام باقر(ع) درباره اعطای این فهم و علم به امامان(ع) بعد حضرت علی(ع) میفرماید: «همانا رسولالله، بابالله بود که تنها از طریق او میتوان به خدا راه یافت و طریق خداوند بود که هر کس آن را میپیمود، به خدا میرسید و پس از ایشان نیز امیرالمؤمنین(ع) چنین مقامی را داشت و برای امامان نیز یکی پس از دیگری همین حکم جاری بوده است» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 197).
بنابراین، راز و رمز علوم الهی در اختیار معصومین(ع) است و پیامبر(ص) همه رازهای نهفته را برای آنان آشکار نموده است و تعالیم الهی را به آنها سپرده است و تنها امام معصوم ظرفیّت پذیرش این امانت بزرگ خداوندی را دارد.
4ـ 1) معصوم بودن امام منحصر در صلب امام حسین(ع) است
«وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْأئِمَّه التِّسْعَه مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی پیشوایی بشر را دارند که به مقام خلیفهاللّهی برسند؛ یعنیمقام پیشوایی بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد. خلافت الهی در زمین و رهبری بشر به زمان خاصّی اختصاص ندارد. تا زمین باقی است و بشر در حیات دنیوی به سر میبرد، خلافت و امامت الهی به مقتضای حکمت و هدایتالهی ضرورت دارد.
این مطلب که امامت به عنوان منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن کریم نیز به روشنی استفاده میشود. یکی از آن آیات، آیه مربوط به امامت حضرت ابراهیم(ع) است؛ زیرا در این آیه پس از آنکه خداوند، مقام امامت را به آن حضرت اعطا میکند، حضرت ابراهیم(ع) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست میکند، ولی خداوند در پاسخ او میفرماید: Pلاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَO (البقره/ 124)؛ یعنی امامت که عهدی است الهی، نصیب ظالمان از ذرّیه ابراهیم نخواهد شد و تنها به آن دسته از فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم پیراسته باشند. بنابراین، تا هنگامی که ذرّیه حضرت ابراهیم(ع) در دنیا باقی است، منصب امامت در بین امامان معصوم(ع) از ذرّیه او ادامه خواهد یافت.
امام صادق (ع) در این باره فرمودهاند: «مَازَالَتِ الأَرضُ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِیهَا الحُجَّه یُعَرِّفُ الحَلاَلَ وَ الحَرَامَ وَ یَدعُو النَّاسَ إِلَی سَبِیلِ الله: زمین از حالی به حالی نگردد، جز آنکه برای خدا در آن حجّتی باشد که حلال و حرام را به مردم بفهماند و ایشان را به راه خدا خواند». و در حدیث دیگری فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیْرِ إِمَامٍ عَادِل: خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 433).
در رابطه با منحصر بودن امامت در صُلب امام حسین(ع) نیز روایات زیادی وارد شده است، از جمله رسول خدا(ص) در حدیثی فرمودند: «همانا خداوند تبارک و تعالی مرا و ایشان را حجّت بر بندگانش قرار داده است و از فرزندان حسین امامانی را قرار داده که به امر من قیام کنند و وصیّت مرا نگهدارند و نهمین آنها قائم اهل بیتم و مهدی امّتم است» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 257). همچنین در حدیث دیگری میفرمایند: «الْأَئِمَّه بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَ التَّاسِعُ مَهْدِیُّهُم» (ابن شهرآشوب، 1379ق.، ج 1: 295).
بنا بر آنچه درباره این حدیث گفته شد، مبنی بر اینکه فهم و علم پیامبر(ص) به اعتراف دانشمندان اهل سنّت و امامیّه در اختیار ائمّه(ع) نهاده شده است و اینکه پیامبر(ص) علی(ع) و اهل بیت طهارت را وصیّ خود معرّفی فرموده است، جانشینان پیامبر(ص) نمیتوانند غیرمعصوم باشند، چراکه در این صورت، امکان انحراف در اجرای اهداف پیامبر(ص) به خاطر وجود هوای نفس در غیرمعصوم فراهم است و پیامبر(ص) کسی را که امکان دارد اهداف پیامبر(ص) را به انحراف بکشاند، جانشین خود نمیسازد و این، استدلال عقلی است که مبتنی بر ادلّه نقلی است.
2ـ «حَدَّثَنَا... أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَالْأئِمَّه بَعْدَکَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ الْأَئِمَّه بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّه أَلاَ إِنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی مَا بَالُ أَقْوَامٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لاَ أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی: أبوهارون عبدی از أبیسعید خُدری نقل میکند که گفت: شنیدم از رسول خدا(ص) که میفرمود: اهل بیت من امان هستند برای اهل زمین، چنانچه ستارگان امان هستند برای اهل آسمان.
به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا! امامان بعد از تو نیز از اهل بیت تو هستند؟! فرمود: بلی، امامان بعد از من دوازده نفرند؛ نُه نفر از صلب حسین(ع) که امین و معصوماَند و مهدی این امّت از ماست. هرآینه ایشان اهل بیت و عترت من هستند، و از گوشت و خون من هستند. چه شده مردمانی را که مرا درباره آنها اذیّت میکنند؟ خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند» (خزّاز رازی، 1401ق.: 29).
1ـ2) امامان معصوم(ع)، امان برای اهل زمین
«أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»
از جمله احادیث دالّ بر امامت و مرجعیّت دینی و عصمت اهل بیت(ع)، حدیث معروف به «أمان» است. احادیثی که در آن، پیامبر اکرم (ص) اهل بیت خود را منشاء امان امّت از اختلاف معرّفی فرموده است؛ به این معنا که اگر امّت اسلامی بر محور اهل بیت(ع) بعد از رسول خدا(ص) قرار گیرند و به آنها اقتدا کنند، از اختلاف در امان خواهد بود و هدایت خواهند شد.
محدّثان اهل سنّت نیز این حدیث را با مضمونهای دیگری در کتب خود آوردهاند؛ از جمله آنها حاکم نیشابوری است که به سند صحیح از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرقِ، وَ أَهلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الإِختِلاَفِ، فَإِذَا خَالَفَتهَا قَبِیلَه مِنَ العَرَبِ اِختَلَفُوا فَصَارُوا حِزبَ اِبلِیس: ستارگان وسیله ایمنی برای اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امّت من از اختلاف هستند. پس هرگاه قبیلهای از عرب با آنها مخالفت کند، بین خود آنها اختلاف افتاده است و حزب شیطان خواهند بود» (حاکم نیشابوری، بیتا، ج 3: 149).
وی بعد از نقل این حدیث در ادامه گوید: «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسنَادِ وَ لَم یُخرِجَاهُ» (همان، ج 3: 149). همچنین ابویعلی موصلی در مسند خود به سند حسن از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهلِ السَّمَاءِ وَ أَهلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی: ستارگان وسیله ایمنی برای اهل آسمان و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امّت من میباشند» (متّقی الهندی، 1409ق.، ج 5: 92). از جمله کسانی که از اهل سنّت در این باره حدیث نقل کردهاند، میتوان از احمد بن حنبل، طبرانی، حاکم، و دیگران نام برد (ر.ک؛ ابنحنبل، 1424ق.، ج 2: 671؛ طبرانی، 1404ق.، ج 7: 22 و حاکم نیشابوری، بیتا، ج 2: 448).
از جمله روایات شیعه که در باب «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» وارد شده، میتوان به حدیث رسول خدا(ص) اشاره کرد که میفرماید: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِامّتی: ستارگان وسیله ایمنی برای اهل آسمان و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امّت من میباشند» (ابنبابویه، 1378ق.، ج 2: 27 و طوسی، 1414ق.: 259)، و حدیث «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْض: ستارگان وسیله ایمنی برای اهل آسمان هستند. پس هنگامی که ستارگان محو شوند، اهل آسمان نیز محو میشوند و اهل بیت من وسیله ایمنی برای امّت من میباشند و هنگامی که اهل بیت من نیز از دنیا بروند، اهل زمین نیز از بین میروند» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 205).
2ـ2) مقصود از «أهل بیت» در این روایات
مقصود از اهل بیت در این حدیث، جز دوازده امام معصوم(ع) از ذرّیه پیامبر(ص) نیستند. این مطلب را از دو راه میتوان به اثبات رسانید:
الف) قرینه داخلی
علما قاعدهای با عنوان «تناسب حکم و موضوع» دارند؛ به این معنا که باید بین حکم و موضوع تناسب باشد. در این حدیث، حکم عبارت است از امان بودن از اختلاف که این عنوان فقط برای اشخاص معصوم میباشد و بر آنها قابل انطباق است. در نتیجه، مقصود از اهل بیت کسانی جز امامان معصوم(ع) از ذرّیه پیامبر(ص) نیست.
ب) قرینههای خارجی
با رجوع به روایات دیگر که در کتب اهل سنّت نقل شده، میتوان پی به مصداق «اهل بیت» در این حدیث برد. از باب نمونه مشاهده میکنیم که در حدیث ثقلین، اهل بیت به عترت پیامبر(ص) تفسیر شده است و در حدیث کسا که در ذیل آیه تطهیر وارد شده، کلمه «اهل بیت» بر پنج تن اصحاب کسا؛ یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهمالسّلام) تطبیق شده است (ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 320).
همچنین در ذیل آیه مباهله، مطابق احادیث صحیح السّند، پیامبر(ص) با اشاره به این پنج تن به خداوند متعال عرض میکند: «اَللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهلِی» (مکارم شیرازی، 1389، ج 9: 245؛ ابنالحجّاج النّیشابوری، بیتا، ج 4: 1871 و ترمذی، بیتا، ج 5 : 638 و...). گرچه اهل بیت معصوم پیامبر(ص) اختصاص به این پنج تن ندارد؛ زیرا مطابق احادیث دوازده خلیفه، مقصود از اهل بیتی که معصوم و وسیله ایمنی امّت اسلامی از ضلالت و گمراهی و اختلاف، دوازده نفر هستند (ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 2: 314 و رضوانی، 1389، ج 2: 416).
بنا بر اینکه مضمون این حدیث در کتب حدیثی معتبر شیعه و اهل سنّت، ذکر شده است و اعتبار دارد و مورد اعتماد میباشد و از آنجا که این حدیث با آیه مباهله و دو حدیث کساء و ثقلین که از احادیث متواتر میباشند، مطابقت دارد و نیز اینکه غیرمعصوم نمیتواند موجبات امنیّت را برای دیگران فراهم سازد، چراکه خود در معرض خطا و آسیب است، میتوان به این حدیث به عنوان یکی از احادیث صحیح در اثبات عصمت معصومین(ع) استدلال کرد.
3ـ «حَدَّثَنَا... أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَلِیٍّ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنْتَ الْوَصِیُّ عَلَی الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ الْخَلِیفَه عَلَی الْأَحْیَاءِ مِنْ أُمَّتِی حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّه الْإِحْدَی عَشْرَه مِنْ صُلْبِکَ أَئِمَّه مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا فَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِکُمْ یَا عَلِیُّ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ فِی اللَّهِ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ وَ إِنْ مُحِبِّیکَ وَ شِیعَتَکَ وَ مُحِبِّی أَوْلَادِکَ الْأَئِمَّه بَعْدَکَ یُحْشَرُونَ مَعَکَ وَ أَنْتَ مَعِی فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی وَ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّه وَ النَّارِ: ابوطفیل از علی(ع) روایت کند که رسول خدا(ص) فرمود: تو وصی بر مردگان از اهل بیت منی و جانشین بر زندگان از امّت من هستی.
جنگ با تو، جنگ با من، و تسلیم بودن برای تو، تسلیم بودن برای من است. تو امام و پدر امامان هستی. یازده تن از صلب تو پیشوایانی هستند پاکیزه و معصوم، و از ایشان است مهدی؛ آن کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همچنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد. پس وای به حال کسی که شما را دشمن دارد. ای علی! اگر مردی برای خدا سنگی را دوست داشت، خدای تعالی او را با آن سنگ محشور فرماید و دوستان و شیعیان تو، و دوستان فرزندان، و امام بعد از تو با تو محشور شوند؛ و تو در درجات بلند با من هستی، و تویی قسمتکننده بهشت و دوزخ. شیعیانت را در بهشت و دشمنانت را در دوزخ جای دهی» (خزّاز رازی، 1401ق.: 151).
1ـ3) جنگ با امامان معصوم(ع) مساوی جنگ با پیامبر(ص)
«حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی...»
یکی از ویژگیهای اهل بیت(ع) که در روایات بیان شده، این است که رسول خدا(ص) هر نوع اذیّت و آزار و جنگ با آنان را جنگ با خود میداند؛ به عنوان نمونه: «ابوبکر میگوید: رسول خدا(ص) را دیدم که خیمهای را برافراشته بود و بر کمان عربی تکیه کرده بود و در حالی که در خیمه، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) بودند، میفرمود: «مَعشَرَ المُسلِمِینَ أَنَا سِلمٌ لِمَن سَالَمَ أَهلَ الخَیمَه حَربٌ لِمَن حَارَبَهُم وَلِیٌّ لِمَن وَالاَهُم: ای مسلمانان! هر کس با اهل این خیمه صلح کند، با او صلح خواهم کرد و هر کس با آنان جنگ کند، با او خواهم جنگید و هر کس آنان را دوست داشته باشد، او را دوست دارم» (ابنماجه، 1395ق.، ج 1: 97؛ حاکم نیشابوری، بیتا، ج 3: 161 و هیثمی، 1967م.، ج 9: 268). در روایت دیگری، آن حضرت میفرماید: «...یَا عَلِیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ وَ مَنْ سَالَمَکَ فَقَدْ سَالَمَنِی وَ مَنْ سَالَمَنِی فَقَدْ سَالَمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل...» (صدوق، 1400ق.: 562).
بدین سان، رسول خدا(ص) به صراحت جنگ با ائمّه(ع) را جنگ با خود اعلام میکند. این موضعگیری رسول خدا(ص) اختصاص به این روایات ندارد، بلکه آن حضرت به شیوههای گوناگون این مسئله را ابراز داشته است؛ به عنوان نمونه، عمرو بن شاس اسلمی میگوید: «همراه علی(ع) به یمن رفتیم. در سفر، علی(ع) نسبت به من رفتار خوبی نداشت (حضرت جلوی تخلّف او را گرفته بود). این رفتار علی(ع) را به دل گرفتم. وقتی به مدینه آمدیم، در مسجد این قضیّه را گفتم و غیبت علی(ع) را کردم. این خبر به رسول خدا(ص) رسید. فردا صبح که به مسجد آمدم، دیدم رسول خدا در جمع عدّهای از یارانش نشسته است.
همین که چشمش به من افتاد، نظرش را به من دوخت تا اینکه در جایی نشستیم. پس رسول خدا(ص) به من فرمود: ای عمرو! به خدا قسم تو مرا اذیّت کردی! گفتم: به خدا پناه میبرم که شما را اذیّت کنم، ای رسول خدا! پیامبر(ص) فرمود: ای عمرو، هر کس علی را اذیّت کند، مرا اذیّت کرده است» (حاکم نیشابوری، بیتا، ج 3: 132 و متّقی الهندی، 1409ق.، ج 11: 601).
این مسئله به قدری در بین مسلمانان صدر اسلام روشن و مسلّم بوده است که صحابه هر نوع اذیّت و آزار اهل بیت(ع)، بهویژه علی(ع) را اذیّت و آزار رسول خدا(ص) میدانستند، حتّی بعد از ارتحال رسول خدا(ص) نیز چنین ارتباطی را بین علی(ع) و رسول خدا(ص) باور داشتند؛ به عنوان نمونه: «عروه بن زبیر میگوید: شخصی در حضور عمر از علی(ع) بدگویی کرد. عمر با دستش به قبر رسول خدا(ص) اشاره کرد و پرسید: آیا صاحب این قبر را میشناسی؟ این محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب(ص) است. هرگز از علی(ع) بد گویی نکن؛ زیرا وقتی از علی بد گویی میکنی، «أُذِّیَّت صَاحِبُ هَذَا فِی قَبرِهِ: رفیقش در قبر اذیّت میشود» (همان). همانگونه که از این حدیث مشخّص میشود، عمر ارتباط تنگاتنگ امام علی(ع) و نبیّ اکرم(ص) را به اندازهای میبیند که توهین به علی(ع) در این جهان موجب آزرده شدن رسول خدا در آن جهان میشود.
2ـ3) لازمه ورود به بهشت، اطاعت از امام معصوم(ع)
«وَ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّه وَ النَّارِ»
در روایات بسیاری آمده است که «عَلِیٌّ قَسِیمُ الجَنَّه وَ النَّّارِ: علی(ع) تقسیمکننده بهشت و جهنّم است» (ابنشهرآشوب، 1379ق.، ج 1: 374 و قندوزی حنفی، 1418ق.: 83). این روایات نه تنها از طریق اهل بیت(ع) وارد شده، بلکه از طریق عامّه نیز روایاتی در این باره به دست ما رسیده است؛ از جمله روایات شیعه، حدیث پیامبر(ص) است که میفرماید: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّه وَ النَّارِ بِمحبّتکَ یُعْرَفُ الْأَبْرَارُ مِنَ الْفُجَّارِ وَ یُمَیَّزُ بَیْنَ الْأَشْرَارِ وَ الْأَخْیَارِ وَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْکُفَّار: ای علی! تو قسمتکننده بهشت و دوزخ هستی. به دوستی تو ابرار از فجّار شناخته شوند و بدان از نیکان تمیز یابند و مؤمنان از کافران جدا گردند» (صدوق، 1400ق.: 46).
در روایت دیگری نیز میفرماید: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّه یَوْمَ الْقِیَامَه تَقُولُ لِلنَّارِ هَذَا لِی وَ هَذَا لَک: یا علی تویی قسیم جهنّم و بهشت در روز قیامت که به آتش فرمایی این بنده از آنِ توست و این بنده از آنِ من است» (همان، 1378ق.، ج 2: 319).
این روایت در بسیاری از منابع اهل سنّت نیز نقل شده است و اگرچه برخی از متعصّبین سعی در تضعیف این روایت کردهاند، امّا جایی که این روایت در کتب لغت نیز راه پیدا میکند و به اسناد متعدّد در کتب معتبر اهل سنّت نقل میشود، دیگر اشکال بهانهجویان جایی ندارد. اکنون به برخی از نقلها در منابع اهل سنّت اشاره میشود.
زمخشری از علی(ع)نقل کرده است که میفرماید: «من تقسیمکننده دوزخ هستم» (زمخشری، 1390، ج 3: 97). ابن أبیالحدید از أعمش، از موسی بن طریف، از عبایه نقل کرده است که از علی(ع) شنیدم که میفرمود: «أَنَا قَسِیمُ النَّارِ: من تقسیمکننده دوزخ هستم» (ابن أبیالحدید، 1387ق.، ج 2: 260)، و ابنکثیر از عبایه از علی(ع) نقل میکند که: «أَنَا قَسِیمُ النَّارِ، إِذَا کَانَ یَومَ القِیَامَه قُلتُ هَذَا لَکَ وَهَذَا لِی: من قسمتکننده دوزخ هستم، زمانی که روز قیامت فرارسد، (به آتش) میگویم که این (شخص) برای تو و این (شخص) برای من» (ابنکثیر، بیتا، ج 7: 392).
بنابراین، از روایاتی که در این باره وارد شده، سه گونه تفسیر میتوان به دست آورد: 1) از نقطهنظر عمل، و آن اینکه علی(ع) که از طرف خداوند صاحب مقام ولایت و امامت بوده، فعل و گفتارش حجّت است، لذا هر کس از آن حضرت پیروی کند، مسلّما اهل صدق، صفا، عبادت، تسلیم، جهاد، جود و ایثار خواهد بود و معلوم است که چنین شخصی اهل بهشت است. 2) از نقطهنظر حُبّ و بغض، چون نتیجه و روح عمل، محبّت است، لذا افرادی که دارای حُبّ و محبّت نباشند، بلکه بغض آن حضرت را در دل بپرورانند، آنها از حقیقت و واقع بسیار دورند. کسی که چیزی را دوست داشته باشد، مسلّما آثار آن را دوست دارد.
پس کسانی که علی(ع) را دوست دارند، از افعال، گفتار و سیره آن حضرت نیز مسرور و محبّت این آثار را دارند. در نتیجه، کسانی که حُبّ حضرت(ع) را در دل دارند، اهل بهشت و سعادت میباشند. 3) از نقطهنظر تابش شعاع ولایت، ظهور و بروز حقایق و مخفیّات و نیز بروز استعدادات. خورشید ولایت قبل از آنکه طلوع کند و بر قلوب بتابد و امر و نهی پیدا شود، همه افراد در یک ردیف و به طور ساده میزیستند. همین که آفتاب ولایت طلوع کرد و بر جانهای فرسوده تابید و بر ضمائر و غرائز هر یک از افراد طلوع نمود، با اختیار راه سعادت را طی کرده، آن استعدادهای روشن و نورانی را به مرحله فعلیّت میرسانند که چنین کسانی اهل بهشت و سعادت میباشند وگرنه جهنّم را به ارث خواهند برد (طهرانی، 1416ق.: 148).
ذکر این نکته نیز برای فهم مطلب ضروری است که اگر در برخی روایات اهل سنّت، علی(ع) تقسیمکننده جهنّم معرّفی شده است و سخنی از تقسیم بهشت مطرح نشده، به اصل مطلب ضرری نمیرساند، چراکه کسانی را که علی(ع) جهنّمی نسازد، خودبخود بهشتی خواهند بود و به عبارت دیگر، تقسیم جهنّم در ورای خود، تقسیم بهشت را نیز در پی دارد.
مطابق این حدیث میتوان نتیجه گرفت که جنگ با اهل بیت(ع) جنگ با پیامبر(ص) و خداوند میباشد و از آنجا که در روایات امامیّه و اهل سنّت، علی(ع) تقسیمکننده بهشت و جهنّم میباشد و اطاعت از ائمّه(ع) مساوی با اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند میباشد، پیامبر(ص) علی(ع) و فرزندان مطهّر او را جانشین خود معرّفی فرموده است و پیامبر(ص) نمیتواند گناهکار را جانشین خود سازد و بدان روی که پیامبر(ص) علی(ع) را در درجات عالی بهشت دانسته است و کسی میتواند در درجات عالی بهشت قرار گیرد که گناه نکرده باشد، میتوان به این نتیجه رسید که علی(ع) و اولاد مطهّر او، همگی معصوم هستند.
4ـ «محمّد بْنُ عَامِرِ بْنِ السَّائِبِ الثَّقَفِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحْمَه اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ عِنْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَتَغَدَّیَانِ وَ النَّبِیُّ(ص) یَضَعُ اللُّقْمَه تَارَه فِی فَمِ الْحَسَنِ وَ تَارَه فِی فَمِ الْحُسَیْنِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الطَّعَامِ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْحَسَنَ عَلَی عَاتِقِهِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ أَتُحِبُّهُمْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ لاَ أُحِبُّهُمْ وَ مَکَانُهُمْ مِنْکَ مَکَانُهُمْ قَالَ یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی کَتِفِ الْحُسَیْنِ(ع) فَقَالَ إِنَّهُ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَه مِنْ صُلْبِهُ أئمّه أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ قَائمُهُم: عامر بن سائب بن أبی أوفی از سلمان فارسی حدیث کند که گفت: وارد شدم بر رسول خدا(ص)، و حسن(ع) و حسین(ع) نزد آن حضرت غذا میخوردند و رسول خدا(ص) گاهی لقمه در دهان حسن و گاهی در دهان حسین میگذاشت.
چون از غذا فارغ شد، حسن را بر شانهاش و حسین را بر زانو نشاند. سپس فرمود: ای سلمان! ایشان را دوست داری؟ عرض کردم: ای رسول خدا چگونه دوستشان نداشته باشم و منزلت ایشان نزد تو این چنین منزلتی است؟ سپس به من فرمود: ای سلمان! هر که ایشان را دوست دارد، مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست دارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را روی کتف حسین گذاشت و فرمود: این، امام فرزند امام است. نُه نفر از صلب او، امامان نیکوکار امین و معصوماَند، و نُهمین آنها قائم ایشان است» (خزّاز رازی، 1401ق.: 45).
مراجع
قرآن کریم.
ابن أبیالحدید، عبدالحمید. (1387ق.). شرح نهجالبلاغه. بیروت: دار احیاء التّراث.
ابنبابویه (صدوق)، محمّد بن علی. (1395ق.). کمالالدّین و تمامالنّعمه. قم: دارالکتاب الإسلامیّه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1385ق.). علل الشّرائع. قم: المکتبه الإسلامیّه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1400ق.). الأمالی. بیروت: انتشارات أعلمی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1387ق.). عیون أخبارالرضا(ع). تهران: نشر جهان.
ابنتیمیه، احمد بن عبدالحکم. (1406ق.). منهاج السنّه النّبویّه. عربستان: جامعه الإمام محمّد بن سعود.
ابنجوزی، یوسف بن قزاوغلی. (1425ق.). تذکره الخواص مِنَ الأُمَّه فی ذکر خصائص الأئِمَّه. بیروت: دارالعلوم.
ابنحجّاج النیشابوری، مسلم،. (بیتا). الصّحیح. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابنحنبل، عبدالله بن احمد. (1424ق.). فضائل الصّحابه. تهران: مجمع تقریب مذاهب اسلامی.
ابنشعبه حرّانی، حسن بن علی. (1404ق.). تحف العقول. قم: جامعه مدرّسین.
ابن شهرآشوب، محمّد بن علی. (1379ق.). مناقب آل أبیطالب. قم: مؤسّسه انتشارات علاّمه.
ابنطاووس، علیّ بن موسی. (1419ق.). فرحهالغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع). قم: آلشبیب موسوی.
ابنعساکر، علیّ بن حسن. (1417ق.). تاریخ مدینه دمشق. تحقیق: علی شیری. بیروت: دارالفکر.
ابنقولویه، جعفر بن محمّد. (1356). کامل الزّیارات. نجف: دار المرتضویّه.
ابنکثیر، اسماعیل بن عمرو. (بیتا). البدایه و النّهایه. بیروت: مکتبه المعارف.
ابنماجه، محمّد بن یزید. (1395ق.). السّنن. بیروت: دار احیاء التّراث.
بخاری، ابوعبدالله. (بیتا). الصّحیح. بیروت: دارالمعرفه.
ترمزی، محمّد بن عیسی. (بیتا). السّنن. القاهره: دارالحدیث.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد. (1366). غررالحکم و درر الکلم. قم: دفتر تبلیغات.
حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله. (بیتا). مستدرک علی الصّحیحین. بیروت: دارالکتب الإسلامیّه.
حسینی طهرانی، محمّدحسین. (1416ق.). امامشناسی. تهران: حکمت.
حسینی مرعشی، نورالله. (بیتا). احقاق الحق. تهران: انتشارات اسلامیّه.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1425ق.). إثباهالهداه بالنّصوص و المعجزات. بیروت: أعلمی.
حلّی، حسن بن یوسف. (1378). کشف المراد. قم: انتشارات دارالفکر.
ــــــــــــــــــــــ . (1386). باب حادی عشر. قم: دارالعلم.
خزّاز رازی، علیّ بن محمّد. (1401ق.). کفایه الأثر فی النّص علی الأئمّه الإثنی عشر. قم: بیدار.
رضوانی، علیاصغر. (1389). امامشناسی و پاسخ به شبهات. قم: مسجد مقدّس جمکران.
زمخشری، محمود بن عمر. (1388). الکشّاف. تهران: خانه کتاب.
ــــــــــــــــــــــــــ . (1390). الفائق فی غریب الحدیث. مشهد: مرکز اسناد آستان قدس رضوی.
سمهودی، علیّ بن عبدالله. (1415ق.). جواهر العقدین. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
سیوطی، جلالالدّین. (1421ق.). الدرّالمنثور. بیروت: دار احیاء التّراث.
شریعتی، محمّدباقر. (1389). امامت و رهبری در نگاه عقل و دین. قم: بوستان کتاب.
شهرستانی، عبدالکریم. (1976م.). الملل و النّحل. القاهره: مطبعه مصطفی حلبی.
صفّار، محمّد بن حسن. (1404ق.). بصائر الدّرجات. قم: آیتالله مرعشی نجفی.
طبرانی، سلیمان بن احمد. (1404ق.). المعجم الکبیر. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
طبرسی، فضل بن حسن. (1418ق.). مشکاه الأنوار فی غررالأخبار. قم: مهدی هوشمند.
طبری، محمّد بن جریر. (1412ق.). تاریخ الأمم و الملوک. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
طوسی، محمّد بن حسن. (1414ق.). الأمالی. قم: مؤسّسه البعثه و دارالثّقافه.
ــــــــــــــــــــــــ . (1420ق.). فهرست. قم: ستاره.
فخر رازی، فخرالدّین. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
قمی، علیّ بن ابراهیم. 01404ق.). تفسیر القمی. قم: دارالکتاب.
قندوزی حنفی، شیخ سلیمان. (1418ق.). ینابیع المودّه. بیروت: مؤسّسه العلمی.
کلینی، محمّد بن یعقوب. (1407ق.). الکافی. تهران: دار الکتاب الإسلامیّه.
متّقی الهندی، علیّ بن حسامالدّین. (1409ق.). کنزل العمّال. بیروت: مؤسّسه الرّساله.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
مفید، محمّد بن نعمان. (1413ق.). الأمالی. قم: کنگره شیخ مفید.
مکارم شیرازی، ناصر. (1389). پیام امام. ج 9. چاپ هفتم. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.
نجّاشی، احمد بن علی. (1365). الرّجال. قم: مؤسّسه النّشر الإسلامی.
نعمانی، محمّد بن ابراهیم. (1397ق.). الغیبه. تهران: مکتبه الصّدوق.
نهجالبلاغه. (1385). ترجمه محمّد دشتی. تهران: آدینه سبز.
هیثمی، علیّ بن أبی بکر. (1967م.). مجمع الزّوائد. بیروت: دارالکتاب.
نویسندگان:
صمد عبدالهی عابد
جمشید بیات: دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
فصلنامه سراج منیر شماره 17
ادامه دارد...