به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، روز چهاردهم مرداد ماه به نام روز «حقوق بشر و کرامات انسانی» نامگذاری شده است، یکی از پرسشهایی که در این رابطه مطرح میشود این است که آیا محدود بودن آزادی در دین که یکی از مهمترین موارد اختلاف حقوق بشر اسلامی با اعلامیه حقوق بشر است، از ضروریات اسلام است؟ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم اینچنین پاسخ میدهد:
در ابتدا باید پذیرفت که واژه آزادی از جمله واژگانی است که دارای تعاریف متعددی است، ابهامات و اختلافات بسیار گستردهای که بر سر این واژه همچون بسیاری از اصطلاحات و تعابیر موجود در علوم انسانی به دلیل ویژگی خاص آن علم پدید آمده است، سبب شده تا ارائه یک تعریف بدون اختلاف و نیل به تفاهم کامل با مشکل جدی مواجه شود، این خصیصه از علوم انسانی است که سبب شده تا برخی افراد فریبکار و مغرض با سوءاستفاده از مفاهیم انتزاعی و لغزندهای همچون آزادی و بهرهبرداری از آن در راستای تأمین منافع فردی یا گروهی، با بیان کلماتی فریبنده و با استفاده از روشهای مغالطهآمیز، در صدد القاء اغراض سوء خود به دیگران برآیند، در خصوص حدود آزادی آنچه عقلای عالم به آن معترفاند آن است که آزادی مطلق که مساوی با بیقانونی، هرج و مرج و توحش است، برای هیچ فرد یا جامعهای مطلوب و قابل قبول نیست.
بر این اساس نوعی محدودیت در آزادی نه تنها از ضروریات در اسلام بلکه به طور کلی از بدیهیات معمول در عرف جوامع گوناگون نیز است، حتی در کشورهایی که مدعی برقراری نظام دموکراسی و آزادی هستند، نیز از این ضابطه مستثنی نیستند، بلکه به طور طبیعی با پذیرش و تأسیس حکومت خواه ناخواه آزادی خود را محدود و مقید به قانون کردهاند، این در حالی است که اساساً الزامی بودن، مقوم قانون است و گزارهای میتواند به شکل قانون درآید که متضمن الزام و اجبار غیر باشد، پس سیستم و ساختار معمول در جوامع به گونهای است که افراد تحت حکومت مجبورند خود را ملزم به حفظ قوانین موجود کرده و به آن احترام گذارند.
این نکتهای است که حتی اعلامیه جهانی حقوق بشر آن را نفی نمیکند، در این اعلامیه نیز نه تنها آزادی مطلق پذیرفته شده نیست بلکه آن را محدود به حفظ آزادی دیگران و عدم تجاوز و تزاحم با حقوق دیگران ساخته است، زیرا وقتی مردم به دولتی رأی میدهند و حکومتی تأسیس میکنند، نمیتوانند از قوانین و دستورات حکومتی سرپیچی کنند، از دیدگاه اسلام کسی در ابتدا مجبور به پذیرش اسلام نمیشود، چون اساساً قوام اسلام به ایمان و اعتقاد قلبی است و این چیزی نیست که با اعمال زور و تحمیل به نتیجه برسد به عبارت دیگر اگر دین به تأکید صاحبنظران دارای سه بخش اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل به دستورات دینی است، اساسیترین رکن آن یعنی اعتقاد و باور قلبی که قوام ایمان به آن وابسته است، اجبار بردار نیست.(1)
زیرا انسان تا خود به صحّت مطلبی یقین یا گمان پیدا نکند به آن معتقد نخواهد شد و از این روست که برخی گفتهاند: «عقیده عمل اختیاری نیست تا اینکه منع یا تجویز به آن تعلق گیرد»(2) و این همان نکتهای است که محققان اسلامشناس در تفسیر آیه «لا اکراه فی الدین» بیان کردهاند.(3) حضرت امام پیرو همین مطلب میفرماید: «... مردم عقیدهشان آزاد است (یعنی) کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید... این را انتخاب کنید... بر هیچ کس و هیچ جا اسلام تحمیل نمیشود، اسلام با تحمیل مخالف است، اسلام مکتب تحمیل نیست...»(4) و از این حیث اختلافی بین مکاتب موجود یا اعلامیه جهانی حقوق بشر با دین اسلام مشاهده نمیشود و اما در خصوص دو بخش گفتار و اعمال، غالب فقها و محققان اسلامشناس، نوعی تفاوت بین یک مسلمان با غیر مسلمان قائل میشوند.
«قدر مسلم آن است که اسلام برخی ادیان همچون یهودیت، مسیحیت و زرتشت را به رسمیت شناخته و هیچ گاه غیر مسلمانی را مجبور به اقرار زبانی و یا عمل به احکام اسلامی نمیکند مثلاً اسلام هیچگاه به یک یهودی یا زرتشتی نمیگوید نماز بخوان یا طبق دستور اسلام ازدواج کن... اما درباره مسلمانان به طور قطع، حدودی در رفتار و گفتار آنان در دین تعیین شده است، قطعاً آزادی عمل و بیان در اسلام نامحدود نیست، یک مسلمان مجاز نیست هر عمل و گفتاری را در حکومت اسلامی انجام دهد و اساساً یکی از علل تأسیس حکومت در اسلام، جلوگیری از محرمات و تخلفات دینی است».(5)
جای انکار نیست که این نکته در هر سیستم و ساختار حکومتی در جوامع مختلفِ موجود نیز فی الجمله امری پذیرفته شده و معمول است، همان گونه که در هر نظام حکومتی از مردم سالار یا غیر آن رسم بر این منوال است که افراد تحت حکومت مجبورند تحت هر شرائطی از قوانین موجود پیروی کنند و مجاز نیستند به بهانه آزادی از آن تخطی کنند، در اسلام نیز معنا ندارد کسی بگوید من مسلمان هستم و ایمان به خدا و رسول دارم، اما حاضر نیستم به دستورات و قوانین اسلام عمل کنم و حاکمیت و ولایت رسول یا جانشینان او را بپذیرم یا هر گاه مایل بودم دین دیگری برگزینم، زیرا از دیدگاه قرآن کریم مسلمان کسی است که به همه انبیاء ایمان داشته باشد و به حقانیت و ادیانشان در زمان خودشان اعتراف نماید.(6)
حفظ حدود الهی و پیروی از احکام دینی اسلام برای مسلمانان آن گونه ضروری است که خداوند تجاوز کنندگان از حدود الهی را زیان کار خطاب کرده و آنان را از زمره ظالمین میشناسد(7)، همچنین در سوره احزاب آمده است: «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و رسولش فرمانی دادند، در برابر فرمان خدا اختیاری داشته باشد».(8)
در این آیه به صراحت لزوم تبعیت و تسلیم در برابر خداوند و فرامین رسول خدا ذکر شده و تأکید میشود که مؤمنان حق ندارند از اطاعت و پیروی رسول خدا(ص) سرپیچی کنند، زیرا خداوند متعال پیامبر را نسبت به مؤمنان از خودشان اولیتر و سزاوارتر میشناسد(9) و از این حیث سرپیچیکنندگان از این حدود مستوجب مجازات میشوند، لکن قرآن کریم با تفاوتی که بین قاصران و مقصران مینهد، تنها مقصران را مستحق عقاب میشناسد.(10)
ضرورت حفظ حدود دینی تا حدی است که یک مسلمان هیچ گاه مجاز نیست، یکی از ضروریات دین را مورد انکار قرار داده یا به مقدسات دینی توهین کند، مسأله ارتداد از موضوعاتی است که نه تنها در اسلام به عنوان جرم محسوب میشود، بلکه به اعتقاد برخی از حقوقدانان در همه ادیان مجازاتی برای مرتد به رسمیت شناخته شده است(11)، فرقههای مختلف اسلامی درباره اصل محدودیت آزادی دینی و کیفر مرتد اتفاق نظر دارند، هر چند در شرایط و موارد آن اختلافاتی بین آنها وجود دارد، ولی در اصل حکم و حتی وجود مجازات قتل تردید ندارند(12)؛ یعنی این نوع محدودیت از احکام ضروری دین است.
بنابراین از آنجا که اوامر و نواهی شرعی الزام عملی در پی دارند؛ یعنی در آنها تنها به صرف یک توصیه اکتفا نمیشود، بلکه به دستور صریح شریعت مجازات اخروی و چه بسا دنیوی در پی دارد، محدودیت آزادی در دین اسلام محرز میشود، به طور قطع بخشی از آنچه در مکاتب گوناگون موجود و یا اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان آزادیهای مشروع و مورد قبول تلقی میشود، از نظر مبنا و نتیجه با اسلام در تنافی است و با توجه به آنکه مبنای زندگی ما مسلمانان دین اسلام و احکام بینقص و نورانی الهی است، نمیتوان با تمسک به وجود برخی از آزادیهای موجود در اعلامیه جهانی حقوق بشر که بر گرفته از مکاتب الحادی مانند اومانیسم است، ضرورت محدودیت آزادی در دین را در اسلام منکر شد.
*پینوشتها:
1. مصباح یزدی، محمدتقی، پرسشها و پاسخها، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی 1379، ج4، ص 38.
2. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج 3، ص 117.
3. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، قم: مرکز اسراء، 1378، صص 33 ـ 32.
4. آزادی در اندیشه امام خمینی، تبیان 27، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1380، صص 79 ـ 78.
5. ر.ک: مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، پیشین.
6. بقره:285.
7. بقره:229.
8. احزاب:36.
9. احزاب:6.
10. نساء، آیات 99 ـ 97.
11. فصلنامه حکومت اسلامی،شماره 19، بهار 80، ص 16.
12. همان، به نقل از موسوعة الفقه الاسلامی المقارن، ج 4، ص 252.
انتهای پیام/ک