به گزارش بخش دفاع مقدس خبرگزاری فارس از قائمشهر، سردار مرتضی قربانی امشب در دومین یادواره 155 تن از شهدای توپخانه و موشکهای لشکر ویژه 25 کربلا در حسینیه عاشقان ثارالله قائمشهر در جوار بارگاه مطهر پنج شهید گمنام، اظهار داشت: فرماندهان توپخانه لشکر در پای توپها به قدری مجاهدت میکردند که از گوشهایشان خون میآمد.
وی بیان داشت: در عملیات والفجر هشت، بیش از 80 روز مداوم شلیک کردند که حتی لولههای توپها از شدت فشار تکهتکه شد.
قربانی، مجاهدت رزمندگان در جبههها را عمل صالح در پیشگاه خداوند خواند و تصریح کرد: تلاش رزمندگان توپخانه لشکر همیشه پیروز 25 کربلا بر هیچ کس پوشیده نیست و جاننثاری و ایثار این مجاهدان بینام و نشان به سان همان عمل صالحی است که در قرآن کریم از آن یاد شده است.
رئیس موزه دفاع مقدس کشور افزود: «صادق میرزایی» یکی از فرماندهان توپخانه همین لشکر بود و به عنوان نخستین فرماندهای محسوب میشد که توپ را در عملیات والفجر هشت وارد شهر فاو عراق کرد و این مجاهدتها، هیچگاه فراموش نمیشود.
مشاور عالی فرمانده کل نیروهای مسلح با مقایسه آمار کشتههای عراقی و شهدای ایرانی، ادامه داد: کشور عراق در ایام جنگ تحمیلی 820 هزار کشته داد و در عوض ما 189 هزار شهید تقدیم اسلام کردیم.
وی بیان داشت: آمار کشتههای کشور متجاوز بیش از چهار برابر تعداد شهدای ماست ولی فراگیری نام شهدا در سراسر ایران اسلامی در مقابل بینشانی کشتههای دشمن در کشور عراق، قابل ملاحظه است و این نشان از حقانیت راه شهداست.
قربانی با اشاره به آیه معروف «ما رمیت اذ رمیت»، افزود: رزمندهای که در راه ولایت جنگید، گلولهاش را خدا روانه ساخت.
وی ادامه داد: روزی با «عبدالستار» فرمانده سپاه هفتم عراق صحبت میکردم او گفت: «یک سوال از شما دارم.» گفتم: «بپرس.» گفت: «گلولههای توپ شما از کجا میآمد؟ ما را کلافه کرده بود.» گفتم: «کار خدا بود و خداوند گلولهها را به سوی شما روانه میساخت، شما در واقع به اسلام حملهور شده بودید.»
رئیس موزه دفاع مقدس کشور، یادی از سردار شهید حسن تهرانیمقدم «نخستین مسئول تطبیق آتش توپخانه تیپ 25 کربلا» کرد و خاطرهای از این شهید چنین عنوان کرد: نخستین موشکی که سردار تهرانیمقدم میخواست به خاک عراق شلیک کند با قرائت زیارت عاشورا از سوی وی شکل گرفت و به خواست خداوند متعال، درست در وسط بانک مرکزی بغداد فرود آمد، دومین موشکی هم که او شلیک کرد، در بین نیروهای سودانی که در پادگانی در غرب بغداد در حال جابجایی بودند، فرود آمد.
وی تصریح کرد: گرای این موشکها را خدا میداد، خداوند دیدهبان این توپخانه بود، ما آواکس و ماهواره نداشتیم بلکه آواکس و ماهواره ی ما در جنگ، خداوند متعال بود.
فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بیان داشت: خداوند به عاملان به عمل صالح که در واقع شهدا و رزمندگان ما هستند، عزت و سربلندی میدهد و در نقطه مقابل که دشمنان ما هستند، به پستی و فرومایگی دچار میشوند.
قربانی، یادی از شهید اهل سنت توپخانه لشکر ویژه 25 کربلا «شهید تقی بای» کرد و گفت: این شهید بزرگوار، 19 ماه در توپخانه حضور داشت، در عملیات کربلای پنج، با کسب اجازه از فرمانده خود به واحد تخریب رفت یک گونی پر از مین برداشت و به دل تانکهای دشمن رفت، مسیر تانکها را مینگذاری کرد و خودش به شهادت رسید.
وی در ادامه یادی از سردار شهید مهدی ملکی و شهید علی رضا قناعت کرد و افزود: در پاتک فاو، شهید قناعت در میان عراقیها ماند، من به اتفاق اتابکی و سردار نانواکناری رفتیم کارخانه نمک تا آتش را هدایت کنیم.
قربانی ادامه داد: شهید قناعت مختصات گرایی را داد که خودش در آنجا حضور داشت، در آخرین لحظات از پشت بیسیم به من گفت: «آقا مرتضی پیام مرا به امام برسان و به او بگو من در راه ولایت خودم را فدا کردم.» گلوله توپ به آن گرا، شلیک شد و شهید قناعت به شهادت رسید و جنازهاش تا 14 سال در آن منطقه ماند.
مشاور عالی فرمانده کل نیروهای مسلح از ظلم و خباثت صدام گفت و اضافه کرد: منطق صدام، شیطانی بود و در پشت خطهایشان طناب دار آویخته بود و فرماندهان ناموفقش را اعدام میکرد.
وی با اشاره به اینکه منطق امام راحل این نبود و سربازانش تا پای جان ایستادگی میکردند خاطرنشان کرد: نمونه بارز و تمام نمای یک فرمانده سپاه اسلام «سردار شهید صمد اسودی» است این فرمانده رشید گردان امام حسین(ع) لشکر ویژه 25 کربلا، در هنگام آموزش نارنجک به نیروهایش، چند نارنجک را داخل سطل آبی میاندازد و به نیروهایش میگوید که اگر نارنجک را از آب بردارید، ضامنش را بکشید، تا پنج ثانیه دیگر منفجر میشود، در همین حین وقتی شهید اسودی ضامن نارنجک را میکشد، نارنجک از دستش در میرود و میان نیروها میافتد، او برای این که نیروهایش آسیب نبینند بر روی نارنجک خیز میرود و به شهادت میرسد.
قربانی با اشاره در چند روز گذشته دیداری با دختر شهید نواب صفوی داشتهام گفت: تا او را دیدم یاد عملیات فتح بستان افتادم، در این عملیات در پل معروف سابله که فاصله ما با دشمن حدود 200 متر بیشتر نبود، در بحبوحه عملیات در عین ناباوری زنی کلاش به دست را دیدم که به منطقه آمده، بیدرنگ به سوی او رفتم و گفتم: «خواهر شما اینجا چی کار میکنی؟» گفت: «من دختر شهید نواب صفوی هستم، پدرم، پدربزرگم در راه اسلام شهید شدند، شوهرم هم در تنگه حاجیان شهید شد. پدرم، پسر نداشت. من تنها دخترش هستم، آمادهام برای شهادت.» چند روز قبل که او را دیدم، میگفت: «من و تنها فرزند دخترم حاضریم در راه ولایت فدا شویم.»
انتهای پیام/86020/ذ40/ض1002