اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

46/ شهدای کردستان در آیینه فارس

اولین شهید انقلاب در کردستان

شهید خیرالله مومنی از مجاهدان انقلاب اسلامی در شهر سریش‌آباد به دنیا آمد و در جریان انقلاب، خدمات شایانی در این خطه از سرزمین مجاهدت‌های خاموش داشت.

اولین شهید انقلاب در کردستان

به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، همیشه وقتی صحبت از مجاهد می‌شود، بی‌اختیار به یاد مجاهدت انقلابیونی می‌افتیم که قبل از انقلاب اسلامی، در جای جای ایران اسلامی، برای رسیدن به «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» در لبیک به حسین زمانشان، به صحنه آمدند.

در کردستان هم همچون دیگر نقاط ایران، آزادی‌خواهانی که از ظلم و ستم رژیم ستمشاهی به ستوه آمده بودند، پا به پای پیر خمین به حرکت در آمدند و در سیل خروشان انقلاب به راه افتادند تا بنیان شاهنشاهی 2 هزار و 500 ساله را از بیخ و بن بر کنند.

در این میان یکی از نقاطی که آن سال‌ها مجاهدان بسیاری را برای شکل‌گیری انقلاب اسلامی، در دامان خود به بار آورده بود، شهر سریش‌آباد بود که عنوان قم کردستان را بر دوش داشت.

یکی از مجاهدانی که آن روزها در رفت و آمد به شهر مقدس قم، جدیدترین اعلامیه‌های امام روح‌الله را به سریش‌آباد می‌آورد، شهید خیرالله مومنی بود که در این راه از جان خود گذشته بود تا  بیانات مقتدایش را گوش مردم برساند.

شهید خیرالله کارگری بی‌سواد بود که روشنایی کلام حسین زمان در دل و جانش تابیدن می‌گرفت، زندگیش در یک کلمه خلاصه می‌شد و آن سید روح‌الله خمینی بود.

در روزهای خون و قیام بارها و بارها برای آوردن اعلامیه‌های امام روح‌الله به قم رفت و چند باری نزدیک بود که توسط ساواک دستگیر شود.

خانه کوچکش در انتهای یکی از خیابان‌های شهر، بعد از بازگشت خیرالله از قم، می‌شد محل تجمع انقلابی‌های سریش آباد.

آنها که سواد داشتند، اعلامیه‌های اما را می‌خواندند و بعد شروع می‌کردند به نوشتن اعلامیه‌ها تا بین مردم پخش شود.

سال 57 بود و ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان، مسجد جامع شهر سریش آباد، آن روزها به رغم اینکه ماموران ستمشاهی هرگونه عزاداری برای سیدالشهدا (ع) را ممنوع کرده بودند، سرشار بود از جوشش خون حسین.

سخنرانی از قم آن روزها به سریش آباد آمده بود و در خطابه‌های خود از انقلابی می‌گفت که عنقریب اتفاق خواهد افتاد، از آیت‌الله خمینی و دستور ایشان برای قیام علیه ظلم و ستم.

روحانی در منبر از حسین (ع) می‌گفت و از اینکه عاشورا و کربلا در هر زمان و مکانی جاری است و یزیدیان امروز هم در صددند که اسلامی غیر از اسلام ناب محمدی را به مردم تحمیل کنند.

جمعیت حاضر در مسجد آماده قیام می‌شد تا به میدان شهر بیاید و شعارها علیه رژیم ستم شاهی سر داده شود که زمزه محاصره مسجد جامع از سوی ماموران شاه بلند شد، ماموران آمده بودند تا روحانی را دستگیر کنند.

شب دوم محرم سال 57 بود و مردم مهیای برگزاری عزاداری امام حسین (ع) و ماموران در صدد اهانت به مجلس عزای سرور و سالار شهیدان.

مردم تا این را شنیدند، روحانی را برای خروج از مسجد و انتقال به مکانی امن همراهی کردند، که در این گیر و دار، صدای شلیک گلوله‌ها در میدان شهر که اکنون مزین به نام شهداست، بلند شد و اولین گلوله بر قلب مجاهد شهید، خیرالله مومنی نشست.

رگبار گلوله و شعارهای انقلابی مردم در هم آمیخت تا همه منتقم خون برادر شهیدشان شوند.

«هیهات منا الذله» حسین (ع) در شب دوم محرم 57 از نای مردم سریش آباد بلند شده بود و مردم همچون برگ خزان یکی پس از دیگری بر زمین می‌افتادند.

آن شب، شبی بود که شهید خیرالله در عروجی از محرم تا آستان شفاعت حسینی پر کشید و به دیدار یار شتافت تا ثمره خون او و صدها شهید انقلاب، دو ماه بعد با آمدن امام به میهن و پیروزی انقلاب اسلامی، در نهضتی به بلندای اسلام، به بار بنشیند.

مردان بزرگ هیچگاه نیاز به تعریف و تمجید ندارند و اگر قلم کوچک و درمانده ای مانند این قلم در موردشان می‌نویسد تنها در مورد سپاسگزاری از آنانی است که جان مایه زندگی‌شان را بر سر اعتلای فرهنگ جهادی و انقلابی گذاشته‌اند و من با ستایشی بزرگ از مردی یاد می‌کنم که نامش با انقلاب این مملکت آمیخته و همه دوستداران جهادگر و ولایی کردستان با او آشنا هستند نام «شهید خیرالله مومنی» نامی آشنا از گذشته تا به امروز.

شهید مومنی از آن عده مجاهدان و انقلابیان انگشت شماری است که گاهی در کشور ما وبه خصوص در استان کردستان می‌درخشند و درخشندگی و جلائی بس بزرگ در تاریخ انقلاب و جهاد و پیشرفت آن از خود به یادگار می‌گذارند.

افرادی که همواره از گذشته تا کنون با فرهنگ انقلاب و جهاد سر و کار دارند، بدون شک با زندگی و فعالیت وی آشنا هستند و می‌دانند که او برای تحقق اهدافش دست به چه کارهای کم‌نظیر و افتخارآمیزی زده است. تلاش مستمر و گسترده اش در راه آگاهی بخشیدن و جدیت و کوشش‌اش برای فراهم آوردن موقعیتی تا در آن فرهنگ تعالی یابد و سوی خدایش با بال پری سبک پرواز نماید،حدیثی نیست که از یاد کوشندگان آن برود.

خاطره شهید از زبان همسر بزرگوارش

روزی از سر کار به خانه آمد، دقت کردم دیدم که آشفته است، بدلیلش را سوال کردم که در جواب برگشت به من گفت: می‌روم انقلابی شوم.

با تعجب گفتم: انقلاب چیست دیگر؟ انقلابی یعنی چه؟

گفت: شخصی به نام روح‌الله خمینی هست که حرف حقی می‌زند و رژیم تبعیدش کرده و باید کاری کنیم به ایران برگردد و شاه خیانتکار از ایران برود. گفتم: چنین چیزی مگر می‌شود.

گفت: چنین می‌گویند که اگر امام برگردد، رژیم از هم خواهد پاشید و اسلام جان تازه‌ای خواهد گرفت؛ راستش به اراک خواهم رفت و از شخصی عکس امام را خواهم گرفت، قصد دارم عکسش را بزرگ کنم و در بین مردم پخش کنم.

هر چقدر گفتم نرو، می‌کُشنت؛ گفت: من باید بروم.

بالاخره به اراک رفت و بعد از چهار روز به سریش آباد برگشت؛ عکس کوچکی را با خود آورده و به نقاشی سپرده بود تا طرح بزرگتری از آن را طراحی کند؛ هدفش چیزی نبود جز اینکه جوانان و نوجوانان شهرش را نسبت به مسائل امام و انقلاب آگاه کند،دلایل تبعید امام به خارج کشور و اهمیت ورود امام به ایران و خروج شاه را به مردم انتقال دهد.

بعد از چند رفت و آمد و تبلیغ درباره  انقلاب روزی کفنی خرید و به کرمانشاه رفت، وقتی که از کرمانشاه برگشت درباره وضعیت انقلاب از او سوال کردم، می‌گفت: انقلاب هست، ولی آنگونه که باید و شاید نیست؛ به همین دلیل عازم شهر مقدس قم شد و بعد از سه یا چهار روز به سریش‌آباد برگشت؛ درباره وضعیت قم مسائلی را بیان می‌کرد، اما مهم‌تر از آن چیزی بود که اشکم را جاری کرد، ماجرایی که در قم برایش پیش آمده بود خیلی برای ما جالب بود، برایم گفت که ساعت دو در ایوان مسجد بروجردی نشسته بودم، مردی جلیل‌القدر از سادات آمد و گفت: امام فرموده‌اند که خون‌ریزی زیاد خواهد شد و تو ای جوان می‌دانم که برای کار مقدسی به اینجا آمده‌ای اما در شهر و دیار خودت هم به هدفی که داری خواهی رسید، هرچه زودتر به شهر خودت برگرد و همان جا به فعالیت انقلابی و جهادیت ادامه بده.

عکسی که همراه خود از قم به سریش آباد آورده بود چند روز پس از شهادتش آماده شد و اکنون زینت بخش جای خالی شهید خیرالله در همان منزل کوچک و قدیمی وی است.

میدانی به نام شهدا

برایم سخت است از آنان که ندیده‌ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ‌اند. باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت. من از شهیدان تصویری می‌دیدم که گاهی از مقابلشان عبور می‌کردم. همیشه سؤالی در دلم بود که سیمای ملکوتی چه انسان‌هایی نمای این میدان شده.

شهر شهیدپرور سریش آباد، اکنون در گلزار آراسته به 100 شهید گرانقدر خود، نام شهید آذر ماه 57 را هیچ‌گاه از خاطر نخواهد برد.

حرف‌های من تازگی نخواهد داشت، ولی روح می‌گیرد از پر و بال این شهیدان.

آن روزها که صدای الله اکبر با عمق احساسی وصف ناپذیر از سینه مردمانی ستم‌دیده پایه‌های ظلم را می‌لرزاند، روزهای نزدیک به انفجار نور ، شهرمان از شجاعت آلاله ها دلگرم بود.

ترس دیگر دست و پای کبوتران را نمی بست آمده بودند اثبات کنند در جبهه‌های حق و باطل، حق را دلیرانه فریاد می‌زنند. آن روزها که نبودم؛ اما حس غریبی مرا به آنها پیوند می‌دهد. آیا می‌توانستند با نشستن در خانه بگویند علیه ظلم ایستاده‌اند؟

چهره عیان مبارزاتشان همان تظاهرات‌های مردمی بود و این میدان، میدان شهدا آن روز خود را هرگز فراموش نخواهد کرد.

اگر سرتاپای وجودم بلرزد از یاد آوری نامشان سزاست چرا که ره بی‌انتهای شهادت، مردانی بزرگ می‌طلبد و این عزیزان برایم مظهر واقعی اخلاصند.

پس به شکرانه این رشادت‌ها و برای احترام به ساحت مطهرشان در امتداد این میدان گام بر می‌دارم و در هر قدم خویش برای روح بلندشان صلوات خواهم فرستاد.

==============

گزارش از: کلثوم مومنی

==============

انتهای پیام/79009/ن۴۰

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول