اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

حماسه در بطن جنگ

درمانگاه صحرایی به مرکز معراج شهدای بهداری بدل شد

وقتی به موقعیت شهید کریمی رسیدیم، با صحنه تکان دهنده‌ای مواجه شدیم. موقعیت بر اثر بمباران دشمن از بین رفته بود و تمامی دوستان عزیزم که آن جا بودند و غبطه آمدن به خاک عراق و شهادت را می‌خوردند، شهید یا مجروح شدند.

درمانگاه صحرایی به مرکز معراج شهدای بهداری بدل شد

به گزارش خبرنگار دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، در موقعیت شهید کریمی مستقر بودیم. خبر رسید که قرار است تعدادی از پزشکان و امدادگران را به خط اعزام کنند. همه بچه‌ِها دوست داشتند نامشان در لیست اعزام باشد تا ضمن خدمت‌رسانی بیشتر به مجروحان، از نزدیک حال و هوای رزمندگان را درک کنند اما تعداد نیروهای اعزامی محدود بود. مسئولان وقت بهداری به این نتیجه رسیدند برای این که حرف و حدیثی پیش نیاید، از میان بچه‌ها قرعه‌کشی کنند، اسم من هم یکی از اسم‌هایی بود که برای اعزام به خط از قرعه بیرون آمد و موفق شدم به همراه تعدادی از دوستانم از جمله: دکتر توگه، دکتر عراقی‌زاده، شهید دکتر عباسی و دکتر کیایی، راهی خاک عراق شوم. لحظه خداحافظی، بعضی از همکاران پزشکم که نتوانستند با ما در این مأموریت باشند با افسوس به ما نگاه می‌کردند.

در میان بارانی از گلوله و آتش در ساحل رودخانه اروند، سوار قایق بودیم که اصابت گلوله ضد هوایی به یک هواپیمای عراقی، توجه مرا به خود جلب کرد. هواپیما آتش گرفته بود و خلبان آن با چتر نجات به زمین پرید و در مسیر خلیج فارس از چشم‌ها محو شد.

صدای انفجار و رگبار گلوله در آب، موج‌ها و پرش‌های فواره‌ای را در اروند به وجود می‌آورد که رعب و وحشت را در میان بچه‌ها حاکم می کرد. سعی کردیم با ذکر و یاد خدا بر ترسمان غلبه کنیم و فقط به کارمان فکر کنیم.

بالاخره پس از طی مسافتی به آن سمت اروند رفتیم و وارد خاک عراق شدیم.

وقتی به خاک عراق رسیدیم، شاهد تله‌های انفجاری و میله‌‌گردهای ستاره‌ای بودیم که عراق جهت جلوگیری از نفوذ رزمندگان سر راه گذاشته بودند، اما نیروهای ما با همت و تلاش آن‌ها را برداشته بودند تا راه برای نیروهای عمل کننده بعدی باز شود.

پس از طی مسافتی به انتهای شهر، نزدیک خورعبدالله و ابتدای جاده  ام القصر به سوله‌های بزرگ بیضوی شکلی که ظاهراً اورژانس عراقی ها بود رسیدیم و توانستیم از مختصر ابزارها و لوازم پزشکی موجود در آن جا برای درمان مجروحان خود استفاده کنیم.

نکته‌ای که خیلی جالب و در عین حال عجیب بود، وجود جعبه های پر از بیسکوییت و آب‌میوه های ایرانی بود که احتمالاً از طریق کشورهای حوزه خلیج فارس به دست نیروهای عراقی رسیده بود. پس از مختصر پذیرایی فوری دست به کار شدیم و شروع به مداوای مجروحان حاضر کردیم.

پس از چند روزی که در خاک عراق بودیم، دستور برگشت داده شد.

وقتی به خاک ایران و موقعیت شهید کریمی رسیدیم، با صحنه تکان‌دهنده‌ای مواجه شدیم. موقعیت شهید عباس کریمی بر اثر بمباران دشمن از بین رفته بود و تمامی دوستان عزیزم که آن جا بودند و غبطه آمدن به خاک عراق و شهادت را می‌خوردند، شهید یا مجروح شدند.

از ته دل آرزو می‌کردم ای کاش آن لحظات در کنار دوستان خود بودم؛ دوستانی که در فضایی آکنده از سموم و مواد شیمیایی کار می‌کردند؛ دوستانی که هنوز هم زخم‌ها و جراحات جنگ بر تن‌شان مانده است و شاهد جدا شدن قشرهایی از پوست بدن آنان و نیز تنگی نفس آنان هستم. انگار قسمت نبود و خدا نخواسته بود که من هم در کنار آنان باشم.

راوی: فرهاد احمدی‌پور

انتهای پیام/86020/س30/ض1002

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول