به گزارش خبرگزاری فارس از قزوین، کتاب «آخرین وداع» که به همت حسن شکیبزاده تألیف شده، به بیان احساسات پاک و ماندگار 72 مادر در آخرین بدرقه فرزندان دلبندشان پرداخته تا عظمت و ایثار آنان به تصویر کشیده شود.
در مقدمه این کتاب آمده است: و چقدر سخت است که مادر باشی و از پیکر بی سر، مشتی استخوان، سر بی بدن و آخرین وداع عزیزترینها بگویی، حدیثی که باید سنگ باشد تا از شنیدنش آب نشود!
آخرین وداع، حدیث بی قراری 72 مادر است به عدد شهدای کربلا، مادرانی که همراه با اشک و آه از آخرین وداع شان با عزیزترین خود گفتند.
مؤلف کتاب یاد شده تلاش کرده تا با جمعآوری و بیان خاطرات آخرین وداع مادران شهدا که برای آخرین بار شاهد اعزام فرزندشان به جبهههای حق علیه باطل بودند، لحظهای از سختی این وداع را با نوشتن به نمایش بگذارد.
خاطرات مطرح شده این مادران بیشتر در قالب ادبیات احساسی و گویشهای متفاوت اجتماعی مطرح شده است که نویسنده تلاش کرده است تا با حفظ کلیات، مطالب مطروحه را با ادبیات خاصی به نگارشی یک دست تبدیل نماید.
حسن شکیبزاده در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین تألیف کتاب آخرین وداع را حاصل گفتوگو با بیش از 200 مادر شهید دانست و اظهار داشت: خاطرات منتشر شده در این کتاب، برگزیده نابترین خاطرات فقط 72 تن از مادران شهدا است.
وی گفت: والدین شهدا که هر روز شاهد عروج غمگینانهشان هستیم، گنجینههای ارزشمندی از خاطرات و سرگذشت شهدای هشت سال دفاع مقدساند که غفلت از آنان، تبعات جبرانناپذیری را در مستندسازی وقایع جنگ، به همراه خواهد داشت.
شکیبزاده با اشاره به اینکه جمعآوری و مستندسازی وقایع دفاع مقدس، همت و تلاش همهی دستگاهها را میطلبد، از بازماندگان شهدا و ایثارگران خواست تا نسبت به مکتوبسازی اطلاعات خود همت کرده و نگذارند حماسههای جاوید عزیزانشان به دست فراموشی سپرده شود.
مؤلف این کتاب یادآور شد: بیشتر خاطرات این کتاب زمانی جمعآوری شده که مادران شهدا در کنار قبور مطهر شهیدشان در حال دعا و درد دل با فرزندانشان بودهاند.
در یکی از این خاطرات از زبان، صغری جلیلزاده، مادر بزرگوار شهید حبیبالله یزدی آمده است: «حبیب الله» جبهه بود که من برای زیارت آقا امام رضا (ع) به مشهد رفتم. گویا وقتی من در مشهد بودم او به مرخصی میآید و میبیند من نیستم. خلاصه از طرق مختلف شماره تلفن مسافرخانهای که در آن ساکن بودیم را پیدا کرده و به من زنگ زد.
ما آخرین حرف هایمان را تلفنی با هم در میان گذاشتیم. ابتدا ناراحت شدم از اینکه پسرم آمده مرخصی و من در قزوین نیستم اما توی گوشی تلفن، آن حرفهایی که به صورت حضوری رویمان نمیشد بگوییم، به هم گفتیم.
پسرم «حبیب الله» حال خاصی داشت. من هم خیلی نگران بودم و او در تماس تلفنی با من این موضوع را به خوبی حس کرده بود. قبل از اعزامش رفته بود نزد همسایه و حسابی مرا سفارش کرده بود که مواظب من باشند.
بعد از شهادتش از ناراحتی زیاد دو هفته سر قبرش نرفتم. بعد از این مدت «حبیب الله» به خوابم آمد و گله کرد و پس از آن هر هفته، رفتن به مزار پسرم را ترک نمیکنم.
گفتنی است، در این کتاب خاطراتی از آخرین وداع شهدا با مادرانشان، از جمله شهیدان: مهدی و محمد آذربایجانی، مرتضی افشار ونگینی، ولی امینی، داریوش عطاران رضایی، علیاصغر اصغری، محسن جوی، محسن مهردادی، حسین صفری، علی فلاحوردی، قاسم حسینیطایفه و دیگر شهدا آورده شده است.
انتهای پیام/77009/ت40/ظ1004