هرگاه که فرصتی ما را گرداگرد یکدیگر مینشاند، انگار که دلهایمان همنوا میتپید.
یاد جابر همیشه خندان، که در حلقه وصل دوستان جای داشت، چه در تهران و چه در جوار امام مهربانیها چه در خطه خونگرمیهای خوزستان و شیراز شعر و ادب و ... آن چنان در ذهن نشسته که گویی هنوز پذیرش پرواز او به سوی ابدیت را ناباورانه مینمایاند.
حلقه وصلی که همآهنگ مینواخت و دغدغههایی که در نهایت تنها یک آوا سر میداد.
امروز که خبر پرواز کبوتر خندان خانه عشق را خواندم، باورم نیامد اما دست خودم نبود، بغض گلویم را سرسختانه میفشرد و این تنها غرور لجامگسیخته بود که اجازه بروز و ظهور را در میانه دوستان نمیداد.
همواره در این اندیشه بودم که او امروز دیگر دغدغهای ندارد، به استرسها پایان داده، دیگر نگران «واو» «واویلا» در لابهلای خبرهایش نمیشود، غوغاها را رها کرده و به دیار آرامش شتافته ....
و این بود که قدر خود و همکاران عاشقم را در «فارس پاک و بزرگ» بیش از پیش دانستم و با خود گفتم «آیا باز فردایی برای بهره از فرصتها خواهد بود؟».
روحش شاد و قرین رحمت واسعه الهی باد
انتهای پیام/ش/آ3004