اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

از خاطرات آهنگران از زبان یک پژوهشگر مازندرانی بخوانید

ارمغان همراهی با سردار قربانی؛ یا شهادت یا اسارت

خبرگزاری فارس: در عملیات والفجر هشت، مرتضی قربانی کسی بود که آقا محسن پرچم حرم امام رضا (ع) را به او داد تا آن را پس از ورود به فاو، بر فراز مناره مسجد شهر نصب کند و آقا مرتضی این کار را انجام داد.

ارمغان همراهی با سردار قربانی؛ یا شهادت یا اسارت

به گزارش خبرنگار حوزه دفاع مقدس خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، روزگاری صدای رسا و پرطنین آهنگران، به محبوب‌ترین آوای میلیون‌ها ایرانی تبدیل شده بود، به ویژه صدها هزار جوانی که لباس رزم بر تن کرده بودند. امروز حاج صادق آهنگران، در میانه ششمین دهه از حیات پربار خویش قرار دارد و گنجینه آثار او در سال‌های دفاع مقدس، در قالب کتابی ارزشمند به نام (کتاب آهنگران) توسط  «نشر یا زهرا»، منتشر شده است.

آنچه می‌خوانید، بخشی است خواندنی از قسمت [من و فرماندهان] این کتاب ارزشمند خاطرات حاج صادق را با فرماندهان نامی دفاع مقدس بیان می‌کند. سردار حاج مرتضی قربانی از فرماندهان سخت‌کوش و جسور دوران دفاع مقدس که روزگاری فرماندهی لشکر خط شکن و ویژه 25 کربلا را عهده‌دار بود. همچنین یادداشت‌های زیبایی را از زبان حاج صادق، در کتاب آهنگران به خود اختصاص داده است.

در میان فرمانده لشکرها، روحیات متفاوتی وجود داشت. به عنوان مثال، مرتضی قربانی، فرمانده لشکر 25 کربلا، در شجاعت زبانزد بود و به همین دلیل، همیشه کارها و محورهای سخت به او واگذار می‌شد.

مرتضی بسیار شجاع بود. ایشان اصفهانی بود و بچه‌های لشکر 25 کربلا مازندرانی بودند. مازندرانی‌ها از جمله دلیرترین نیروها بودند و کارهایی را انجام می‌دادند که شاید در توان بقیه نبود.

در عملیات والفجر هشت، مرتضی قربانی کسی بود که آقا محسن پرچم حرم امام رضا (ع) را به او داد تا آن را پس از ورود به فاو، بر فراز مناره مسجد شهر نصب کند و آقا مرتضی این کار را انجام داد.

در اوج عملیات کربلای پنج، پس از اجرای مراسم در یکی از محورها، به همراه برادری با موتور به سمت محور بعدی حرکت کردم. جاده شیب داشت و دو طرف آن را آب گرفته بود. همین که می‌رفتیم تانکی را دیدیم که مشکل پیدا کرده و حرکت نمی‌کرد و یک نفر روی آن ایستاده بود. جلوتر که رفتیم، مرتضی قربانی را شناختم. او با وجود آتش فوق‌العاده سنگین روی تانک ایستاده بود، سلام کردم و گفتم: « آقا مرتضی، مواظب باش، آتش سنگینه، حداقل بیا پایین، چرا اون بالا وایستادی؟» با همان لهجه اصفهانی‌اش گفت: « این تانک مشکلی نداره، هرچی به راننده‌اش می‌گم اونو تکون بده، گوش نمی‌کنه و هی معطل می‌کنه، و ایستادم اینجا تا از زیر کار در نره » و بالاخره هم با سماجت موفق شده بود تانک را به حرکت درآورد.

آن زمان بین بچه‌ها شایع بود که هر کس همراه مرتضی قربانی برود، یا زخمی می‌شود، یا شهید یا اسیر، اما برای خود مرتضی هیچ اتفاقی نمی‌افتد و سالم بر می‌گردد. مرتضی روحیه استشهادی داشت و وقتی وارد عمل می‌شد، از ابتدا به قصد شهادت می‌رفت. البته با تمام این اوصاف، آدم بسیار شوخ‌طبعی بود. در اوج عملیات و مشکلات فراوان، به گونه‌ای برخورد می‌کرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و شوخی هم می‌کرد.

==================

تهیه و تنظیم از سجاد پیروزپیمان

==================

انتهای پیام/2296/م30/د1000

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول