به گزارش خبرگزاری فارس از بوشهر، دهداری اگر زنده بود دست میگذاشت روی شانه عباس برزن و لبخندی نثار امین مشایخ میکرد.
دکتر اکرامی یکی از «باباجون»هایی که به همه کس نمیگفت را حتما خرج اینها میکرد. بچههای دریا حالا قد کشیدهاند و ریشه در خاک دواندهاند تا دستشان به آفتاب برسد، نداری، «دارایی»ها را رو کرده است.
پول که رفت و خزانه باشگاه که با تار عنکبوت تزیین شد نوبت رقص پای ستودنی آنهایی رسید که توپ را وسیلهای برای شعبده بازیهای خود میدانند.«پله»های ایرانی پله پله سر از صندوق خانه فراموش شده اذهان در میآورند و من و تو و ما را به مهمانی رویاها میبرند.
لامصب پول و پول لامصب را که بگذاری لب تاقچه بی اعتبار روزگار، تازه یادت میآید این بچهها چه آرزوهایی داشتهاند و نادیده گرفته شدهاند.
فوتبال همین است، تقابل دیو و دلبر، تضاد پاکی و ناپاکی، میشود همان ماجرای تابلوی شام آخر لئوناردو داوینچی که سوژه معصومیت و خیانتش چشمان یک نفر بود. داستان کشیدن تابلوی معروف «شام آخر» توسط لئوناردو داوینچی حکایت شنیدنی و جالبی دارد، اتفاقی که در فرایند کشیدن تابلو رخ داد، به اندازه خود تابلو از اهمیت برخوردار است.
گفته میشود که داوینچی، هنگام کشیدن تابلو، با مشکل پیداکردن سوژهای مناسب برای طراحی، مواجه شد. او میخواست زیبایی و نیکی را به صورت حضرت مسیح (ع) و زشتی و بدی را به هیبت یهودا که از حواریون خیانتکار حضرت عیسی بود، به تصویر درآورد.
در انجیل آمده است: مسیح درباره یهودا در شام آخر گفت: «کسی که با من نان خورده است، به من خیانت میکند.» "پطروس" به مسیح نزدیک شد و پرسید: "آن شخص کیست؟" و مسیح لقمهای گرفت و در دهان «یهودا» گذاشت و گفت: «عجله کن و کار را به پایان برسان!» یهودا از مخفیگاه خارج شد و ساعاتی بعد از آن، کیسهای پر از سکههای نقره در دست داشت. او به علمای قوم یهود قول داد که نهتنها مخفیگاه حواریون، که دقیقاً مسیح را هم برای سربازان رومی شناسایی کند. یهودا سربازان رومی را با خود به محفل مسیح میآورد. تعدادی از حواریون، خود را مسیح معرفی میکنند. کدام یک از این جمع مسیح است؟ یهودا پیش میرود و گونه مسیح را میبوسد! داوینچی با الهام از داستان انجیل، میخواست، زشتی و خیانت را این گونه به تصویر درآورد.
داوینچی به دنبال یافتن مدلهای مناسب، به ناگاه در آیین مذهبی و همسرایی کلیسا، چهره مسیح را در صورت یکی از پسرانی که در خواندن سرودهای کلیسا شرکت کرده بود، یافت. از جوان دعوت کرد که از چهرهاش الگوبرداری کند و جوان خوشسیما و نیکپندار از دعوت او با کمال میل استقبال کرده، به چهره مسیح در تابلو ظاهر شد.
سه سال گذشت و داوینچی به انتهای کار رسیده بود؛ اما هنوز مدلی از زشتی و بدی در اختیار نداشت تا توسط آن، صورت یهودای خائن و زشتپندار را به تصویر بکشد. کلیسا نیز او را برای اتمام کار نقاشی بر دیوار کلیسا، تحت فشار گذاشته بود و داوینچی همچنان دریافتن چهرهای مناسب، در هر کوی و برزنی میگشت تا عاقبت، جوانی مست، ژندهپوش و زشتسیرت را یافت که میتوانست الگوی مناسبی برای صورت "یهودا" در تابلوی شام آخر باشد.
او را که نمیتوانست از فرط پلیدی و مستی بر پاهایش بایستد، به کمک دستیاران به کلیسا آوردند تا آخرین مرحله از کار نقاشی تابلوی دیواری کلیسا، به پایان رسد.
جوان مست و پلید، به صورت نقاش خیره شد و درحالیکه با ناباوری تابلوی دیواری را برانداز میکرد، گفت: این تابلو را قبلاً دیده است. داوینچی با حیرت پرسید: "چطور و کجا؟" جوان با مستی پاسخ داد: سالها پیش و قبل از آنکه به این وضعیت اسفبار دچار شود، در گروه همسرایی کلیسا، سرودهای کلیسا را میخوانده و چهرهنگاری زبردست از او دعوت کرد تا طرح چهره مسیح را از صورت او به تصویر درآورد".
فوتبال روح پاکش را در پس تصمیمات غلط ما داشت از دست میداد اما حالا برای ترسیم زیباییهایش پای قصههای ناشنیده از زبان پر از معصومیت همین 11 بازیکن که بنشینی کافی است.«یهودا»ها رفتهاند، برای نقاشی کردن زیباییها، چشم در چشم همین جوانان بدوز و حسرت گذشته را فراموش کن.
لقمهای نان و پنیر و یاعلی گویان پا به میدان کارزار گذاشتن رسم مردمانی است که غریبهها سادگی و صداقتشان را پلی برای به یغما بردن ثروتهایشان کردهاند. توپ هر جا رفت، عشق بود. هر جا چشم انداختیم ردپای معرفت بود. بوی پول و بیتعصبی دیگر مشام را نمیآزرد. 11 ستاره، حرفهای زیادی برای گفتن دارند. ستارههایی که ابرهای «پولکی» طلوعشان را به تاخیر انداخت اما حالا پایان شب سیه سپید است.
فاضل قنبرپور - بوشهر
انتهای پیام/66006/ر30/ض1002