اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

در همدان

شمیم پیکر ستارگان خاکی دانشگاهیان را معطر کرد

خبرگزاری فارس: گمنامان پرآوازه در آغوش دانشگاهیان آرام گرفتند و شمیم پیکر ستارگان خاکی دانشگاهیان را معطر کرد.

شمیم پیکر ستارگان خاکی دانشگاهیان را معطر کرد

به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، دو لاله گمنام به یادگار مانده از دوران عشق و دفاع امروز با اشک‌های سراسر حزن مردم دیار دارالمؤمنین همدان رهسپار آرمیدن در بین نسل سوم انقلاب شدند تا به آنها یادآور شوند روزگاری را که حق خون بر توپ و گلوله برتری یافت و برتری عقیده بر بطلان کفر به اثبات رسید.

آری؛ امروز دانشگاهیانی که فردا روز قسم طبابت یاد می‌کنند که در راستای احیای بیماران از هیچ کوششی فروگذار نباشند تا به احیای جان بشریت یاری رسانند، با خود زمزمه کردند ایامی را که این ستارگان اسیر در خاک برای حفظ جان امروزشان ره آسمانی برگزیدند تا اسلام احیا شود و انقلاب و فرزندانش...

دانشگاهیان امروز در برابر عظمت این دو لاله گمنام سر تعظیم فرود آورده و به زانو نشستند تا ببندند پیمانی را که شاید تعهد به آن به قیمت ایستادگی حق در برابر تمام ظلم و جور قلدرمآبانی است که کمر همت به قطع ریشه انقلاب بسته‌اند.

امضای پیمان امروز شهدا و دانشجویان بر هیچ برگی منقش نشد الا برگه عشق لایتناهی...عشقی که از دیرباز در نهاد عشاق به ودیعه نهاده شد و در راه خدایی شدن و گمنامی کشانیدش.

آری ... گاهی ماندگار شدن و سرفرازی خالصانه در گمنامی است و این شهدا آمدند تا بفهمانند اگر راه حق پیمودی و لبیک به معشوق گفتی از جان که نه از نام نیز بگذر.

در خیل عظیم جمعیتی که برای تشیع گمنامان غیور حاضر بودند زمزمه‌هایی می‌شنوی که گویی برادران خود را رهسپار دیار خاک می‌کنند یا گویی پاره‌ای از وجودشان در تابوت‌ها به جا مانده که چنین بی تاب‌اند.

یا نه...گویی بی‌تابی جمع حاضر از حسرتی است که از نبودن در بین گمنامان راه خدایی در سنگرهای خاکی پر از عشق دارند یا اینکه چون منی شرمسارند از درگیر شدن در نام و نام و نام...

زمزمه‌زنی گوشت را می‌نوازد که می‌پندارد پدر چند سال بی‌نام و نشانش نزد او بازگشته که میگوید:

حرفی نمیزنی چرا «بابای جعبه‌ای»؟     خسته شدم بیرون بیا «بابای جعبه‌ای»

لطفا بلندتر کمی فریاد هم بزن           این جا نمی‌رسد صدا «بابای جعبه ای» 

با آن قَدَت تو جا شدی آنجا ببین مرا      جا میشوم ببر مرا «بابای جعبه ای»

 قد عروسکم شده‌ای باور کن ای عزیز   من‌‌ مادرت قبول؟ ها؟ «بابای جعبه‌ای»

   

نگاه منتظران و زمزمه لب‌هاشان تداعی‌گر عاشورایی دیگر است که در آن سرهای دلیران واقعه بر تن نبود و حزنی سهمگین را بر این محفل عاشقانه، بار، می‌کرد.

حزنی که به آدمی متذکر می‌شود، این خط آخر ندارد؛ بنویس شهید و بعد برو سر سطر

همان جا که نخل‌هایش بدون سر نماز می‌گزارد و بیدهای مجنونش به سمت شرجی افق در اهتزازند...

از این سطر به آن سطر، از این خط به آن خط، از این خاکریز به آن خاکریز و اکنون و در این لحظه دیگر این شهدا را کلمه‌ها تشییع می‌کنند.

خاکسپاری این لاله‌های معطر در جمع دانشگاهیان با این ندا همراه بود که:

ای شهید، تو رهسپاری پیش علمدار...شهید گمنام خدانگهدار....

در این لحظه ذهن یاری‌ات نمیدهد برای تسخیر واژگان تنها میگویی اصلاً این خط آخر ندارد و به ذهنت متبادر می‌شود که بدون معطلی به جای نقطه، اشک‌هایت را بگذار و برو....

 

= = = = = = =

زهرا مرادوند

= = = = = = =

انتهای پیام/89004/ی/ژ1001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول