به گزارش خبرگزارش فارس، تشکیلات خودگردان فلسطین سرانجام موفق شد طرحی را که به فلسطین در سازمان ملل متحد وجهه یک «ناظر غیرعضو» میدهد را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و با اکثریت قابل توجه آرا به تصویب برساند.
علیرغم مخالفتهای رژیم صهیونیستی و آمریکا به عنوان متحد راهبردی این رژیم، این طرح سرانجام به تصویب رسید. موضع انگلیس همچون سال 1948 ممتنع بود و آلمان نیز در این موضع به بریتانیا پیوست. فرانسه، روسیه و چین، دیگر قدرتهای بزرگی بودند که در این رایگیری مشارکت کرده و هر سه کشور به این طرح رای مثبت دادند.
در این میان، برخی نکات وجود دارند که بحث و بررسی در خصوص آنها لازم بهنظر میرسد. یکی از مهمرین سوالات در این بین آن است که موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین در مواجهه با اسرائیل از یکسو و در مواجهه با مقاومت اسلامی از این پس چگونه خواهد بود؟ اصولا بهدست آوردن رای مجمع عمومی سازمان ملل متحد تا چه اندازه موفقیت محسوب میشود؟
عباس در چه شرایطی طرح را به مجمع عمومی برد؟
سالهاست که در فلسطین عملا دو دولت وجود دارد که یکی در کرانه باختری و دیگری در نوار غزه حاکمیت دارند. تشکیلات خودگردان عملا و در بهترین حالت میتواند ادعا کند که نمایندگی بخشی از فلسطینیها که در کرانه باختری رود اردن زندگی میکنند را دارد هرچند که در همین منطقه نیز مقاومت دارای حامیان جدی است.
از سوی دیگر، طرح در شرایطی به مجمع عمومی برده شد که فلسطینیها به تازگی از جنگ با اسرائیل در نوار غزه فارغ شده بودند. در این جنگ، این تدابیر مقاومت اسلامی بود که توانست اسرائیل را مجبور به پذیرش یک آتشبس زودهنگام کند. پرتاب موشکهای ایرانی توسط گروههای مقاومت نظیر جهاد اسلامی فلسطین و حماس، یکی از مهمترین این تدابیر بود.
بنابراین، عباس در هنگام ارائه طرح به سازمان ملل متحد از یک امتیاز برخوردار بود: «دست برتر فلسطین در آخرین نبرد نظامی».
بر این اساس، محمود عباس از یک فرصت استثنائی در تاریخ فلسطین کمال استفاده را برد و طرح را درست پس از ناکامی نظامی اسرائیل در نوار غزه به مجمع عمومی سازمان ملل متحد برد. این در حالی بود که سال گذشته تلاشهای وی در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای عضویت فلسطین در سازمان ملل با وتوی ایالات متحده با ناکامی مواجه شده بود.
محمود عباس به واقع در شرایطی خواسته خود را در سازمان ملل متحد مطرح کرد که از منظر بینالمللی، فلسطین صاحب هویتی جدید شده است و توانسته برای اولینبار در تاریخ، خود از منافع خود در یک جنگ نابرابر دفاع کند.
مصوبه مجمع عمومی و عرصه عمل
جامعه بینالمللی برآمده از پیمان وستفالی، پس از جنگ دوم جهانی تلاش کرد با بنیاننهادن سازمان ملل متحد، دستورالعملهای حقوقی مشخصی را در جهان جاری سازد و روابط بین کشورها را تا حدودی نظاممند کند، هرچند که تقریبا همه میدانند که عرصه بینالمللی فاقد قدرت قاهره بوده و قاعده آمره در این عرصه «آنارشی» است.
از منظر نورئالیستها و به عکس نظر نولیبرالها، سازمانهای بینالمللی تنها زمانی میتوانند موجد همکاری در عرصه بینالمللی باشند که از حمایت قدرتهای بزرگ برخوردار باشند. بنابراین، مصوبات آنها زمانی میتواند در عمل موفق باشد که از حمایت قدرتهای بزرگ برخوردار باشد.
در جریان اشغال کویت توسط عراق، مصوبات سازمان ملل با حمایت قدرتهای بزرگ مواجه شد و به نتیجه رسید اما قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه اسرائیل چون با حمایت قدرتهای بزرگ مواجه نشد، به نتیجهای هم نرسید.
این نظر اگرچه اقتدارگرایانه بهنظر میرسد اما به واقع در خصوص اسرائیل کاربرد دارد. تلآویو نشان داده که چون از حمایت متحد راهبردی خود، ایالات متحده برخوردار است، تقریبا هیچ وقعی به سازمان ملل نمینهد مگر آنکه مصوبه آن بهنفعش باشد. سیاست خارجی سران اسرائیل مبتنی بر نظریه نورئالیسم تهاجمی است و به خود اجازه میدهد در راستای منافعش، هر رقیب بالقوهای را به هر وسیله ممکن، از جمله ابزار نظامی تضعیف نماید.
با چنین دیدگاهی، میتوان تصریح کرد که در عرصه عمل، ابومازن تقریبا به هیچ چیزی دست نیافته است مگر آنکه دستآورد وی در راستای دستآوردهای مقاومت قرار گیرد که با اسرائیل به زبان خودش یعنی «قدرت» سخن میگوید.
اینکه فرض شود اسرائیل و متحد راهبردیش به احکام دادگاههای بینالمللی که از این پس عباس خود را مجاز به مراجعه به آنها میداند، ارزشی قائلند، سادهلوحی است. اسرائیل اگر برای مصوبات بینالمللی و جامعه بینالمللی ارزشی قائل بود، تاکنون باید دستکم اراضی اشغالی 1967 را تخلیه کرده بود. این رژیم نهتنها چنین نکرده، بلکه دست به «ساکنسازی» صهیونیستها در اراضی اشغالی در سال 1967 زده است که با تغییر ترکیب جمعیتی آنها، حتی تشکیل دولت فلسطین در همین اراضی را در هالهای از ابهام فرومیبرد.
ابومازن و مقاومت اسلامی فلسطین
در سابقه ضدیت محمود عباس با مقاومت اسلامی فلسطین تردیدی نیست. تشکیلات خودگردان از همان ابتدا به حرکت اسلامی در فلسطین بهمثابه یک رقیب نگریسته است تا یک متحد راهبردی در مسیر دستیابی به آرمان فلسطین.
این پیشزمینه شاید این گمانه را به ذهن متبادر سازد که ابومازن پس از پیروزیهای مقاومت در جنگهای 22 و 8 روزه، بهدنبال آن است تا از طریق نهادهای بینالمللی ضعف مشروعیت خود در برابر مقاومت را جبران کند و اینبار برای دستیابی به منظور خود از همان فرصتی استفاده کرده است که شاهکار موشکهای مقاومت آن را آفریده است.
بهعبارت دیگر، این گمانه حاکی از آن است که ابومازن پس از ناتوانی در کسب مشروعیت داخلی در فلسطین که ناشی از برخی مواضع او نظیر عدم تاکید بر حق آوارگان فلسطینی برای بازگشت به سرزمین آبا و اجدادی آنهاست، به دنبال آن رفته تا از طریق تبدیل تشکیلات خودگردان از موجودیتی «دوفاکتو» به «دوژور»، ناتوانی خود در کسب مشروعیت در جبهه داخلی را جبران کند.
این امر عملا ممکن نیست چرا که دولتسازی در فلسطین همچنان در مرحله «تاسیسی» است و نه در مرحله «نهادی». بنابراین، برای تاسیس یک دولت فراگیر در فلسطین، طرفهای درگیر بیش از حمایت بینالمللی نیازمند حمایت مردمی هستند. اگر گروهی حمایت مردمی را داشته باشد، آنگاه حمایت بینالمللی از آن مثمر ثمر خواهد بود.
مصوبه مجمع عمومی چگونه مثمر ثمر خواهد بود؟
در شرایط کنونی، عباس تنها زمانی میتواند مصوبه مجمع عمومی سازمان ملل متحد را به گامی در راستای تشکیل دولت فراگیر فلسطین تبدیل کند که آن را جدا از دستآوردهای مقاومت بالاخص در جنگ 8 روزه نبیند و دست از تفرقه برکشد.
اگر مقاومت و جنبش فتح در کنار هم برای آزادی فلسطین مبارزه کنند، دستاوردهای نظامی و دیپلماتیک در کنار هم دارای ارزش خواهند بود و آنگاه، موفقیت عباس در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به موفقیت ملت فلسطین و گامی در راستای آزادی این سرزمین تلقی خواهد شد.
در غیر این صورت، آنچه عباس کسب کرده است، تنها جنبه سمبلیک خواهد یافت و نظر به نوع سیاست خارجی اسرائیل، هرگز فایدهای برای ملت فلسطین نخواهد داشت.
ارتقای توان نظامی مقاومت در کنار ارتقای وجهه بینالمللی فلسطین و نه تشکیلات خودگردان در ترکیب با یکدیگر میتوانند جامعه بینالمللی را سرانجام به این نتیجه برساند که چارهای جز پذیرش موجودیت مستقل ملت فلسطین ندارد.
در چنین شرایطی، شادی فلسطینیها از تصویب مصوبه اخیر مجمع عمومی، تکمیل خواهد شد.
انتهای پیام/ک.ص