به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، تصور داشتن یک بادبادک در دستهایم که بتوانم آن را تا اوج ابرها بفرستم همیشه آرزوی دست نیافتنی برایم بود. دائماً به پدر و مادرم بهانه میگرفتم که چرا برای من یک بادبادک نمیخرید تا بتوانم با آن لذت حضور در آسمانها را تجربه کنم. یک دنیا دلخوشی را همیشه تو رویاهام با یک بادبادک تصور میکردم. این گذشت تا یک روز شنیدم در اصفهان رویای بادبادکی من در حال محقق شدنه و چیزی نمونده تا نخ یک بادبادک که در حال رقصیدن با باد است را در دستهایم احساس کنم. مصادف با ورود به بیست و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان جشنواره بادبادکها در مکان تاریخی پل خواجوی اصفهان برگزار شد.
ساعت 8 صبح پل خواجو
فکر کنم اولین نفری بودیم که رسیدیم، هنوز صندلیها در کف رودخانه چیده نشده بود، یک ساعت را به بیقراریهام اضافه کردم تا اینکه بتوانم یک بادبادک از محلهای تعیین شده تهیه کنم. اولین باری بود که بادبادک دستم گرفته بودم و هم کف رودخانه که آب نداشت راه میرفتم. قسمت شرقی پل خواجو را برای ما قرار داده بودن که بابادکهامون را به آسمان بفرستیم.
آنقدر عجله کردم که نفهمیدم چگونه داشتم با بادبادکم دنبال ابرها میدویم. شوق و اشتیاقم آنقدر زیاد بود که اصلاً متوجه نشدم چهقدر راه را با بادبادک طی کردم. لباسهایم خاکی شده بودند. دائماً فکر میکردم که در حال خیس شدن هستم، اما در آن لحظه یادم آمد که رودخانه زایندهرود چند ماهی است که دیگه از نعمت داشتن آب محروم شده است. ولی حس در ابرها قرار گرفتن برای من اینطور تداعی کرد که بادبادکها جای خالی آب را توانستند تا حدی پر کنند.
ساعت 10 صبح، پرواز بادبادکها
دائماً بادبادک من در آسمان تن نازی میکرد. با بادبادکم پرواز میکردم. دیگه حواسم به پدر و مادرم نبود. هر دو تای آنها خسته شده بودند و داشتند میرفتند تا روی سکوهای پل خواجو بنشینند و استراحت کنند، ولی من هر لحظه بر لذتم افزوده میشد. اصلاً به فکرم هم خطور نمیکرد که یک لحظه از بادبادک بازی خسته شوم. این رویای من بود که محقق شده بود و داشت من را به آسمانها میبرد.
ساعت 3 بعد از ظهر، اعلام شروع برنامه
آقای مجری دائماً از میکروفون اعلام میکرد که برنامه در حال شروع شدن است. ولی من به این حرفها بیاعتنا بودم و به بادبادک بازی خودم ادامه میدادم. در ابتدا تعداد کمی از مردم روی صندلیها مستقر شدند و هرچه پیش میرفت بر تعداد شهروندان اضافه میشد با این حال من هنوز هم داشتم رویای کودکیم را با دستهایم حس میکردم. بعد از چند دقیقه خلوت رفته رفته بستر رودخانه شلوغتر و بر تعداد افراد بادبادک به دست و نشسته بر روی صندلی اضافه میشد.
صندلیهای آبی و سفید که ابتدا بولتن جشنواره را پر کرده بود، میرفت تا با حضور مردم رنگهای مختلفی به خود بگیرد. حدود ساعت چهار بود که تقریباً نیمی از صندلیها توسط مردم شهر اصفهان به خصوص مهمانان پر شده بود و رفته رفته بر تعداد بادبادک به دستان نیز افزوده میشد. شور و اشتیاق وصفناپذیری مهمان مردم شده بود.
مراسم با اجرای یکی از هنرمندان شهر اصفهان آغاز شد و تا قبل از غروب خورشید ادامه پیدا کرد که بالاخره با مراسم نورافشانی این مراسم باشکوه که نوید بیست و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان را در اصفهان میداد به پایان رسید و نقطه آغازی برای معکوس شمار روز افتتاحیه این رویداد بزرگ در اصفهان شد.
...............................................
یادداشت از داوود شیخ جبلی
.........................................
انتهای پیام/آ10/ض1002