به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، همه چیز آماده بود، یک کلاس بود و چند تا نیمکت و توی هر نیمکت، چند تا دانشآموز و جلوی هر دانشآموز چند تا کتاب، آری همه چیز آماده بود و منتظر تا بالاخره.
صدای پایش به گوش رسید، وارد کلاس شد، بچههای کلاس با صدای برپای مبصر، سر پا ایستادند و او نگاه مهربانش را از بچهها دریغ نمیکرد.
سالها در کنار گوشمان عشق را زمزمه میکرد و ما بیخبر مشغول بازیگوشی خود بودیم، سالها رنج و درد و مشقتش را پشت نگاه مهربانش مخفی نگاه میداشت و ما یواشکی کاریکاتور چهرهاش را قبل از ورودش پای تخته سیاه میکشیدیم و او با لبخند گرم و صمیمی خود آن را نادیده میگرفت.
و زمزمه میکرد زیباترین شعر دنیا بابا آب داد، آی با کلاه و آیی که سرش بیکلاه مانده است، و ریاضیاتی که در سمفونی جدول ضرب آواز میخواند و ما مشغول سرودن شعری در وصف عینکهای ته استکانیش بودیم، کنار بخاری نفتسوز و بدسوز کلاس درس، سرفهکنان از طوفان موج و رنگ و مثلث و مستطیلهای جادویی حرف میزد و ما انعکاس نور را در آینه شکسته بغل دستیمان روی صورتش میچرخاندیم.
رازها و دلخستگیهایش را برایمان به حراج میکشید و ما هنوز سر کلاس درس چرت میزدیم، ادبیات را به شکلات نعنایی و ریاضیات را به تکه ساندویچی میفروختیم و حالا سالها است در پاسخ این پرسش واماندهایم که جمع خوبیها و ضرب احساسات منهای کدورتها و ناسپاسیها چه خواهد شد، آیا با جمع خوشی و ضرب کدورات و رادیکال احساسات میشود خوشبخت شد.
حالا تنها این اشکها و این ویلچر نیمهجان، حکایت جادوی کتاب درسی که او را مست و مسرور خود کرده است و آرزوهایی که در تکاپوی آگاه کردن ما به صلیب کشیده شده است، میراث اوست.
و من سیاه تنها صفحه کنتراست چهرهاش در منتهای ذهنم باقی مانده است و آرزوی حل آن معمای سبز که گاهی سر کلاس جوابش را میخواست و من کنار رودخانه رویاهایم مشغول قدم زدن با کفشهای پاشنه طلایم بودم.
حالا میخواهم اعتراف کنم، کنار پنجرهای که از کلاس ویران شده به یادگار مانده است، میخواهم به کودکی پشت سؤال برگردم، پشت جدول ضرب تا که دوباره از من پرسیده شود دو دو دو تا و من بیهیچ مکثی جواب بدهم، برگردم پشت خندههای بیدلیل، تا اعتراف کنم آدامس چسبیده کنار دفتر حضور و غیاب معلم مال من بوده است.
کنار همین پنجره از استوای بود و نبود میگفتی، از انعکاس آینه و نور و رنگ، کنار همین پنجره بود که به دور شعاع زمین میچرخیدیم، یک سال نوری را در یک چشم برهم زدن به ماه میرفتیم، دور زحل حلقه جادویی میکشیدیم و جام زهرآلود ارسطو را با شربت نعنایی تعویض میکردیم، کنار همین پنجره حسرت رازهای نگفته شیخ بهایی و مرگ ناجوانمردانه امیرکبیر را ورق میزدیم، کنار همین پنجره از الفبای نهاد بشریت، از دلیل سرخی گل سرخ و گل آلاله و پژواک صدای فرهاد در بیستون حرف میزدیم.
و منی که در آرزوی برگشتم تا بوسه زنم بر دستانی که گاهی گوشم را نوازش میکرد، تا که یادم بیاورد انسان که عاقل است نیاز به شاخ ندارد، عشق را نمیشود به حراج گذاشت، احساسات را نمیشود به ساندویچی فروخت، و ای کاش برگردم به روزی که تنها غصه زندگیم شکستن نوک مدادم بود.
*چشم دنیا بر یکهتازی اساتید ایرانی خیره مانده است
12 اردیبهشت، روزی پرخاطره در تاریخ ایران محسوب میشود، که در سالهای اخیر اهمیت دوچندانی یافته است، 12 اردیبهشت امسال نه تنها روز پاسداشت معلمان است بلکه روز افتخار به میهن اسلامی و شهیدان معلمی است که هم در دوران دفاع مقدس و هم پس از آن به رسالت خود پایدار ماندهاند و دنیا هم خیره به اقتدار و یکهتازی اساتید و معلمان ایرانی مانده است، به گونهای که در سالهای اخیر تعدادی از اساتید ایرانی را با خیال خام اینکه میتوانند با عزم و اراده ایرانیان در راستای پیشرفت مقابله کنند به شهادت رساندهاند.
به گفته استاد شهید مرتضی مطهری معلمی شغل نیست، عشق است، ذوق است، ایثار و فداکاری است و اگر به عنوان شغل به آن مینگری رهایش ساز و اگر عشق توست، بر تو مبارک باد.
آری روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباختهای است که در طول تاریخ در عرصه تعلیم و تربیت زیباترین جلوههای عشق و ایثار را به نمایش گذاشتهاند و در این راه از جان شیرین خویش دریغ نساختند، روز معلم روز گرامیداشت مردان بزرگی است که مطهریوار بهشتی شدند.
و چه نیکوست که نام و یاد این شهیدان گرانمایه را با افتخار در گوش زمان فریاد زد و به نامشان بالید و افتخار کرد و یاد و خاطره قافلهسالار معلمان شهید، فیلسوف فرزانه آیتالله مرتضی مطهری را گرامی داشت.
یادداشت از مریم سرلک
انتهای پیام/خ10/ط4000