به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران توانا، در سالهای اخیر رسانههای فارسی زبان در شبکههای ماهوارهای و البته بیشتر در فضای مجازی، به اوضاع کشور در دوره پهلوی پرداخته و ادعاهایی داشتهاند؛ یکی از موضوعات مربوط به پهلوی که به آن پرداخته شده، وضعیت دانشجویان در حکومت پهلوی است. ادعایی که معمولا در اینباره مطرح میکنند این است که دانشجویان در دوره پهلوی اوضاع مالی خوبی داشتند، حقوق دریافت می کردند، آزادی داشته و اوضاع بر وفق مراد بوده است. حتی برای مخاطب طوری تولید محتوا میکنند که جوانِ امروزی حسرت آن دوران را بخورد و براساس آن تصویر افسانهای که رسانه برایش ساخته، بگوید مگر اوضاع خوب نبود؟ پس چرا انقلاب کردید؟
در این گزارش قصد داریم با ارائه آمارهای واقعی و براساس چند سند تاریخی، اوضاع دانشجویان در روزگار پهلوی را مورد بررسی قرار دهیم؛ اما دیدن این مصاحبه تلویزیونی در دهه پنجاه با دانشجوییان میتواند به ما کمک کند تا ادامه، گزارش را بهتر درک کنیم.
محمدعلی همایون کاتوزیان، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد:
«سطح آموزش پایین آمد و فارغالتحصیلان موسسات آموزشی حتی از اخلافِ خود نیز بیسواد تر بار آمدند. تمام اینها جدا از مشکلاتی است که مسئلهی همیشگی تمرکز زیاد از حد بوروکراسی پیش میآورد و وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم را در تهران به نحو عجیبی درگیر مشکلات آموزشی نقاط دور دست کرده است؛ ساواک بر کارکنان دانشگاه ها فشار وارد میکرد تا در امور اداری و آموزشی با دانشجویان مدارا کنند، به امید آنکه نارضایتی سیاسی گسترش نیابد. بر طبق یک نمونهگیری از وزارت علوم که در خرداد ۱۳۵۲شمسی منتشر شد، ۴۸درصد از دانشجویانِ دانشگاه ها (که جواب داده بودند) از خانوادههای بوروکرات، ۳۵درصد از خانواده های بازاری و صاحبان صنایع، ۷درصد از خانوادهی مالکان و کشاورزان صاحب زمین، ۲درصد از طبقهی کارگر شهری و ۱درصد از روستاییان بودند. یادآوری این نکته مفید است که در سال ۱۳۵۲شمسی، دو طبقهآخر (کارگرانشهری و روستاییان) حدود ۸۵درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدادند.»
پس اینکه گفته می شود دانشجویان اوضاع مالی خوبی داشتهاند، علت این است که از اساس کسانی امکان ورود به دانشگاه داشتند که اوضاع مالی خوبی داشتند و در غیر این صورت، از تحصیل جا میماندند.
اما در رابطه با دانشجویان، حتی میشود به کیفیت سطح علمی دانشگاههای دوره پهلوی و همینطور نظر محمدرضا پهلوی درباره مدرک تحصیلی دانشگاههای ایران را نیز مورد توجه قرار داد؛ سینتیا هلمز، پژوهشگر آمریکایی و همسر ریچارد هلمز رئیس اسبق سیا و سفیر آمریکا در ایران در پنج سال آخر حکومت پهلوی، در کتاب «خاطرات یک همسر سفیر در ایران» مینویسد:
«تا اواسط دههی ۱۳۵۰شمسی، هشت دانشگاه تأسیس شده بود و ایجاد تعدادی دیگر، نظیر یک دانشگاه بر اساس روش فرانسوی و یکی بر اساس روش آلمانی در دست بررسی بود. تمامی رشته های تحصیلی در دانشگاه پهلوی شیراز به انگلیسی تدریس میگردید متاسفانه رشد کمّی تحصیلات بیش از رشد کیفی آن بود. شاه به این معنی توجه داشت و خیلی رک و راست درباره ارزش مدارک دانشگاهی سخن گفته و آنها را «دانشنامه جهالت» مینامید. از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴شمسی، هنگامی که بیشاز نصف جمعیت ایران زیر هفده سال بودند، مجموع آموزگاران و دبیران مدارس ابتدایی و متوسطه به صد و هشتاد هزار نفر میرسید. فقط پنج درصد از معلمین دوره ابتدایی را به پایان رسانده بودند و تنها حدود ده درصد از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودند.»
در مورد دانشگاههای قبل از انقلاب، برخی، نه تنها تصور میکنند سطح علمی این دانشگاهها بالا بوده، بلکه به «دیپلم زمان شاه» نیز افتخار میکنند.
اینکه حتی محمدرضا پهلوی نیز شخصا به مدارک دانشگاهی ایران، «دانشنامه جهالت» میگفته است به کنار، اما بد نیست خیلی مختصر به این موضوع بپردازیم که چرا مردم در گذشته برای مدرک دیپلم ارزش قائل بودند؟
علت این تصور رویایی نسبت به دیپلم و دیگر مدارک تحصیلی در دوره پهلوی این است که اکثر مردم تا قبل از انقلاب، حتی سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند.
اما در موضوع آمار بی سوادی در ایران عصر پهلوی می توان به منابع متعددی استناد کرد؛ فرد هالیدی، نویسنده و متخصص روابط بینالملل و خاورمیانه، در کتاب «ایران:دیکتاتوری و توسعه» مینویسد:
«ایران دارای یک سیستم آموزش و پرورش است که به نحو تأسفآوری در برآوردن نیازهای صنعتی شدن کشور ناتوان است. در اواخر سال ۱۳۲۹شمسی تعداد کسانی که دانشگاه را تمام میکردند در ایران، برابر تعداد دانشآموختگان یکصد سال پیش ژاپن بود و با افزایش تعداد نفرات کیفیت تحصیلات عالی پایین آمده است؛ هنوز ایران از ۶۰درصد بیسوادی یعنی نسبتی بالاتر از نسبتِ بیسوادی در هندوستان رنج میبرد و این امر نیز در کارایی کلی نیروی کار تأثیر عمدهای دارد؛ ولو اینکه این تأثیر را نتوان اندازه گرفت.»
فرد هالیدی در جایی دیگر از کتاب خود مینویسد:
«هنوز اکثریت جمعیت ایران بیسوادند؛ طبق برآورد رسمی سال ۱۳۵۱شمسی، نسبت بیسوادان ۶۲درصد بود؛ اما رقم واقعی به طور قطع بیش از این بود.»
شاید کسی بگوید که در آن دوره، حداقل وضعیت همه کشور های منطقه اینگونه بوده است. اما درواقع این اوضاع ایران بود که در زمینه تحصیل بسیار نابسامان بود و هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
مثلا سال ۱۳۵۴ فقط ۳۷٪ از مردم ایران سواد خواندن و نوشتن داشتند. اما همان موقع در ترکیه ۶۲٪ از مردم سواد خواندن و نوشتن داشتند.
شاید برای شما جالب باشد که بدانید در دوره پهلوی فقط ۲۰ دانشگاه در ایران وجود داشت؛ و طبیعتا فقط خانوادههای ثروتمند و مرفه امکان داشتند فرزندان خود را به دانشگاه بفرستند و همین تعداد معدود دانشجو نیز به علت کمبود مراکز علمی و آموزشی مجبور بودند از نقاط دور دست به مراکز استانها رفته که ادامه تحصیل دهند.
«ایران یکی از پایین ترین نرخ آموزش عالی را داشت.افزون براین، ۶۸ درصد از جمعیت بزرگسال بی سواد بودند،۶۰ درصد از کودکان نمی توانستند دوره ی دبستان را به صورت کامل طی کنند و تنها ۳۰ درصد از داوطلبان کنکور می توانستند وارد دانشگاهها شوند.
تاریخ ایران مدرن .ص ۲۵۴.۲۵۵»
اما در مورد آزادی دانشجویان در دوره پهلوی، منابع بسیار زیادی وجود دارد که مختصرا به برخی از این منابع اشاره خواهیم کرد؛ به عنوان مثال، آنتونی پارسونز ، دیپلمات انگلیسی و سفیر بریتانیا در ایران ، در کتاب« غرور و سقوط؛ شاه» مینویسد:
«فساد،اختناق و قوم و خویش بازی، سرکوب آشکار آزادی و فعالیت های سیاسی، ازجمله عواملی بود که دانشجویان دانشگاهها را به مبارزه وادار ساخت. بهاینترتیب تماس اصلی بین توده های دانشجویان و مقامات با کتک و باتوم و بازداشتهای دستهجمعی از طرف ساواک و پلیس صورت میگرفت. طبیعی است که این طرز رفتار بیشاز پیش طبقه تحصیل کرده و دانشجویان را از رژیم بیگانه میساخت.»
در رابطه با همین موضوع پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بین الملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا، در کتاب خود که تحت عنوان «عقاب و شیر: تراژدی روابط ایران و آمریکا» منتشر شده، می نویسد: «در سراسر کشور دانشگاه ها صحنه ی آشوب مستمر بودند. در حمله سربازان به دانشگاه تبریز در بهار ۱۳۵۲ چند تن از دانشجویان تظاهر کننده به شدت مجروح شدند. واقعه خشونت آمیز در خرداد ۱۳۵۳ روی داد که کماندوهای ارتش در حمله وحشیانه ای که یادآور حمله به دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۱ بود، به دانشگاه پهلوی در شیراز حمله کرده و صدها دانشجو را مورد ضرب و شتم قرار داده و دستگیر کردند.»
اما با وجود همهی این موارد، جای تأمل دارد که چرا برخی از چهرههای شاخص هرگاه فرصتی مناسب بدست می آورند، در مقابل دوربین ظاهر شده و با شور و هیجان از آزادی و اوضاع مطلوب دانشجویان در حکومت پهلوی صحبت می کنند، حقیقتاً جای تعجب دارد و انسان را به فکر فرو می برد. اما در ادامه میتوان در رابطه با آزادی به منابع دیگر نیز اشاره کرد.
اسدالله علم در یادداشت روز سهشنبه ۶ آذر ۱۳۵۲ مینویسد: «... گزارشاتی از شلوغی دانشکدهی کشاورزی کرج رسیده بود، به عرض رساندم. شاهنشاه خیلی ناراحت شدند؛ البته شاه استحکام عجیبی دارد. خدا حفظ کند؛ ولی از اینکه چرا دانشجویان وارد به پیشرفتهای کشور نیستند، خیلی عصبانی شدند. عرض کردم بد عمل میشود. مستقیم، ارتباط با مردم و به خصوص دانشجویان نداریم. در محل هم برای مسائل جزئی بد عمل میشود؛ مثلا پلیس مداخلۀ بیجا میکند؛ چنانکه در یک امر درسی داخل دانشکده اصولاً نمیبایست پلیس مداخله میکرد.»
در خاطرات علم میتوان موارد بسیاری در رابطه با برخورد ناشایست حکومت پهلوی با دانشجویان و سلب آزادی از آنان پیدا کرد. مثلاً علم در یادداشت روز چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۴۶ مینویسد: «... صبح به کارهای جاری رسیدم. بعد به فرودگاه رفتم که والاحضرت علیرضا، فرزند چهارم شاهنشاه، را به سوییس بفرستم. از آنجا با شیراز صحبت کردم، معلوم شد کار دانشگاه بالا گرفته است. به این جهت دستورات سختی دادم که محرکین دستگیر و کار در نطفه خفه شود و دانشگاه را فعلاً تعطیل نمایند. چون نمایندگان من از دستور وحشت کردند، مراتب را تلگراف کردم که رفع مسئولیت از آنها شده باشد.»
شاید تصور شما این باشد که محمدرضا پهلوی در اینگونه امور دخالت نداشته و خواهان برخورد سخت و خشن یا دانشجویان نبوده است؛ برای پرداختن به این موضوع، می توان به بخش هایی دیگر از خاطرات اسدالله علم استناد کرد؛ بهعنوان مثال او در یادداشت روز یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۵۵ مینویسد: «فرمودند... هویدا به مشهد آمد،گزارش دانشگاهها را در آن جا به من نشان داد و گفتم برود سختگیری کند.»
اسدالله علم در جای دیگر از خاطراتش، در یادداشت روز دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۵۲ مینویسد: «صبح شرفیاب شدم... شاهنشاه فرمودند: در این دانشگاهها چه خبر است؟ خیلی باید اقدامات شدید کرد. روسها جداً وارد عمل شدهاند. به تمام رؤسای دانشگاهها ابلاغ کن که مسامحه و سهلانگاری را نخواهیم بخشید. بعد هم گفتهام چکلیست برای درجۀ فعالیت استادان تهیه شود که مثل نظامیها نمره بگیرند. به باهری بگو به وزارت علوم برود... و با سرلشکر فیروزمند ترتیب کار را بدهد. عرض کردم اطاعت میشود؛ ولی باز هم باید عرض کنم که با دانشجویان dialogue[گفتوگو] برقرار نیست.»
ولی با این اوصاف چگونه می توان از آزادی دانشجویان در عصر پهلوی سخن گفت؟ آیا جوان امروزی اگر نسبت به اوضاع و شرایط اقتصادی، تحصیلی و همچنین موضوع آزادی، آگاه باشد، باز هم آن تصویر افسانهای را میپذیرد؟
پایان پیام/