اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

چهارمحال و بختیاری

عضو تیم ملی والیبال نشسته: نگاه پدرانه رهبرانقلاب به جامعه معلولان التیام‌بخش محدودیت‌های ماست

دلم آرام گرفت و به خود بالیدم که باعث لبخند رهبرم شده‌ام، این نگاه ویژه و پدرانه رهبر انقلاب به جامعه معلولان همیشه التیام‌بخش برخی نگاه‌ها و محدودیت‌هایی‌ست که در جامعه من و دوستانم را آزار می‌دهد.

عضو تیم ملی والیبال نشسته: نگاه پدرانه رهبرانقلاب به جامعه معلولان التیام‌بخش محدودیت‌های ماست

به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد؛ به مناسبت روز جهانی معلولان، سراغ یکی از قهرمانان ملی ورزشی کشور از اهالی شهر وردنجان در استان چهارمحال و بختیاری رفتیم که هیچ گاه معلولیت برایش، محدودیت نبوده است. این والیبالیست ملی استان به تازگی به همراه ورزشکاران دیگر کشور با مقام معظم رهبری دیدار داشته است، در ادامه جزئیات گفت‌وگوی طیبه جعفری با خبرنگار فارس را می‌خوانید.

خودتان را معرفی کنید؟

طیبه جعفری هستم، سال ۱۳۵۷ در خانواده‌ای پرجمعیت در وردنجان به دنیا آمدم، ما ۶ خواهر و سه برادر هستیم، پدرم کارمند و مادرم خانه‌دار است، در سال ۹۷ ازدواج کردم و الان مادر یک دختر پنج ساله هستم، در مسابقات اخیر پاراآسیایی کشور چین مقام دوم را به دست آوردم.

از شرایط جسمی خودتان برایمان بگویید؟

روزی که به دنیا آمدم مادر و پدرم فکر نمی‌کردند که بچه‌شان قرار است فقط یک سال سالم بماند.

 بیماری من مادرزادی نبود، یک ساله بودم که به فلج اطفال مبتلا شدم، پدر و مادرم همیشه از این موضوع دلگیر بودند، از ناراحتی پدر و مادرم غمگین بودم اما برای خودم هرگز ناراحت نبودم زیرا خدایی را در کنار خود حس می‌کردم که مطمئن بودم برای من خیری را قرار داده است، مگر نه اینکه او از مادر به ما مهربان‌تر است.

چه شد که به سمت ورزش حرفه ای رفتید؟

عاشقانه ورزش را دوست داشتم، در مدرسه خیلی از هم‌کلاسی‌هایم که وضع جسمانی خیلی خوبی داشتند، از زنگ ورزش فراری بودند و در کلاس می‌ماندند؛ خیلی‌ها هم به اجبار معلم ورزش و برای کسب نمره انضباط لباس‌های ورزششان را می‌پوشیدند و ورزش می‌کردند.

من اما عاشق ساعت‌های ورزش بودم، سه‌شنبه‌ها صبح ورزش داشتیم، اول هفته را با شوق رسیدن به این ساعت شروع می‌کردم و هر روز بار سنگین کیفم را به دوش می‌کشیدم و روزها را بعد از زنگ آخر در راه خانه می‌شمردم.

بعدازظهرهای دوشنبه‌ را خیلی دوست داشتم زیرا فردا اول صبح را با کلاس مورد علاقه‌ام شروع می‌کردم. درست است آن طور که باید نمی‌توانستم ورزش کنم اما همیشه با خودم  می‌گفتم من باید کاری کنم، کارستان...

چه زمانی عضو تیم ملی والیبال نشسته شدید؟

از همان ابتدا که دچار معلولیت شدم، زیر پوشش سازمان بهزیستی بودم، وقتی معلمان و مسؤولان علاقه‌ام به ورزش مخصوصا رشته والیبال را دیدند من را به تیم ملی والیبال نشسته معرفی کردند، سال ۱۳۷۸ در سن ۲۱ سالگی به عضویت تیم ملی والیبال نشسته کشور درآمدم.

حس و حالتان را از اولین حضور در مسابقات جهانی برایمان بگویید؟

 در سال ۲۰۰۰ بود که به اولین مسابقات جهانی اسلوونی اعزام شدم، روز قبل اعزام دل تو دلم نبود، هیجانی داشتم که نمی‌توان آن را توصیف کرد اما حالا  به هدفم یعنی بالاترین سطح مسابقات، فارغ از به دست آوردن نتیجه، رسیده بودم اگر چه نتیجه را هم کسب می‌کردم، خوشحال‌تر می‌شدم.

من الان صاحب یک دختر به نام نورالسادات هستم که تمام آرزویم موفقیت دخترم است و امیدوارم او هم روزی به تمام آرزوهایش برسد و من شاهد آن روز باشم.

علاوه بر ورزش آیا تحصیلات آکادمیک هم داشته اید؟

من نه تنها در ورزش بلکه در بحث علمی هم خودم را متوقف نکردم و مدرک کارشناسی ارشد حرکات اصلاحی را در دانشگاه دولتی شهرکرد گرفتم، همچنین در بحث هنر به کار معرق کاری علاقه دارم و این کار را دنبال کردم و مدتی مربی تنیس روی میز برخی از مدارس عادی آموزش و پرورش بودم.

مهم‌ترین دغدغه یک معلول در جامعه امروزی ما چیست؟

دغدغه‌ای که همه معلولان دارند، اشتغال است. همه‌ سال‌هایی که ورزش کردم و مشغول به تحصیل بودم، دوست داشتم صاحب شغلی شوم تا نیازهای معیشتی‌ام برطرف شود اما تا کنون هیچ اقدامی از طرف مسؤولان برای این موضوع نشده است. من معتقدم کسی که با چنین شرایط جسمی، می‌تواند در مسابقات جهانی مقام به دست آورد یقینا از عهده کار هم بر می‌آید.

و اما دیدار با رهبر انقلاب...؟

 برای سومین بار بود که می‌خواستم به دیدار حضرت آقا بروم اما همچنان شوقی داشتم که انگار تا به حال این دیدار برایم اتفاق نیفتاده بود. همان هیجان، همان دل شوره‌های ریز ریز، قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ آقا فردا چه چیزهایی را خواهند گفت؟ اصلا چه لباسی بپوشم بهتر است؟ چه بگویم؟ نکند اصلا بگویند نمیخواهد شما بیایی؟ همه و همه سوالاتی بود که در ذهنم تداعی می‌شد؟ بالاخره شب شد و من سوار اتوبوس شدم،کمی از دلشوره‌هایم کم شد و مطمئن بودم که من راهی این دیدار پر برکت هستم.

وارد حیاط حسینیه شدم، دوست داشتم گیت‌های بازرسی را هر چه زودتر پشت سر بگذارم و به داخل حسینیه برسم. با خودم می‌گفتم طیبه کمی صبر کن آقا هنوز وارد حسینیه نشده‌اند اما دل است دیگر، می‌تپد برای رهبرش، برای پدرش؛ دلی که قرار بود به دیدار حضرت آقا برود.

وارد حسینیه شده بودم، حسی که برای اولین بار از دیدار رهبری داشتم را دوباره تجربه کردم، آقا با همان هیبت پدرانه و رهبری‌شان وارد شدند، مو به تنم سیخ شده بود، شروع کردند به سخنرانی و تمام گوش و ذهنم به بیانات ایشان بود. همه ویژگی‌هایی که در مورد یک زن ورزشکار بیان کردند را  در ذهنم مرور می‌کردم که کدامشان شامل حالم می‌شود؟

حضرت آقا از بانوی محجبه و دارای فرزند که پرچم کشور را بالا می‌برد، تشکر کردند و من هر سه این خصوصیات را داشتم، دلم آرام گرفت و به خود بالیدم که باعث لبخند رهبرم شده‌ام، این نگاه ویژه و پدرانه رهبر انقلاب به جامعه معلولان همیشه التیام‌بخش برخی نگاه‌ها و محدودیت‌هایی‌ست که در جامعه من و دوستانم را آزار می‌دهد.

پایان پیام/۶۸۰۴۳

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول