اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

تعلیم و تربیت  /  پنجره تربیت

مدارس تیزهوشان در ترازوی عدالت: استدلالی بر غیرعادلانه بودن مدارس تیزهوشان (استعدادهای درخشان)

افراد باهوش به صورت طبیعی و خدادادی از نعمتی و مزیتی برخوردارند. توجه ویژه آموزشی و نابرابر به تیزهوشان که خود بهتر یاد می‌گیرند و نیاز کمتری به حمایت دارند و در مقابل توجه ناقص و بی‌کیفیت به کودکان معمولی و به تبع آن عموم انسان‌های جامعه که بستر و پایه نیکبختی عمومی هستند؛ بهره گیری ناروا از دیدگاه فایده گرایی و ناعدالتی است. محمد حسنی

مدارس تیزهوشان در ترازوی عدالت: استدلالی بر غیرعادلانه بودن مدارس تیزهوشان (استعدادهای درخشان)

دکتر محمد حسنی

امروز (پنجشنبه دوم شهریور 1402) در حین مطالعه دیدگاه فایده گرایی در حوزه اخلاق و عدالت متوجه نوعی استدلال برای غیرعادلانه بودن مدارس تیزهوشان شدم که برای من بسیار جالب بود و نوعی بهجت ذهنی در این صبحدم به من دست داد. هرچند به صورت ضمنی پیشتر در مقاله نقدی بر مدارس سمپاد که در مجله دانشگاه فردوسی منتشر شده است آن را مطرح کرده‌ام. این استدلال به این گونه صورت‌بندی می‌شود.

افراد باهوش به صورت طبیعی و خدادادی از نعمتی و مزیتی برخوردارند که در زندگی می‌توانند از نتایج آن بهره‌مند شوند.

 

افراد باهوش به صورت طبیعی و خدادادی از نعمتی و مزیتی برخوردارند که در زندگی می‌توانند از نتایج آن بهره‌مند شوند و به سبب آن نیز به برخی مزایای اجتماعی مثل ثروت، شهرت و احتمالا محبوبیت و قدرت نیز دسترسی پیدا کنند. در این شرایط ما با توجه ویژه آموزشی به آنها این روند دستیابی به مزایا را برای این گروه به نحو سوگیرانه‌ای تشدید می‌کنیم و افراد محروم از نعمت هوشمندی را محروم‌تر می‌نماییم. در واقع آنها را به دلیل نداشتن هوش یا کم داشت آن کیفر می‌کنیم.

ما با توجه ویژه آموزشی به افراد باهوش، روند دستیابی به مزایا را برای این گروه به نحو سوگیرانه‌ای تشدید می‌کنیم.

 

در حالی که اقتضای عدالت اجتماعی مراعات ضعیف‌تر و جبران کاستی‌های این افراد است. چنانکه در قضیه کودکان کم‌توان ذهنی از جنبه آموزشی چنین می‌کنیم؛ اما در خصوص افراد میانه چنین نمی‌کنیم.

شاید برخی با استفاده محیلانه از قاعده فایده گرایی چنین مناقشه کنند که توجه به تیزهوشان جامعه سرجمع خوشبختی جامعه را افزایش می‌دهد.

اقتضای عدالت اجتماعی مراعات ضعیف‌تر و جبران کاستی‌های این افراد است.

 

هوشمندان در جامعه باعث بهبود اوضاع زندگی خود و به تبع آن، دیگران نیز می‌شوند که افراد میانه و ضعیف هم از آن بهره می گیرند؛ یعنی در این صورت سرجمع خوشبختی و سعادت اجتماع افزایش می‌یابد. این همان چیزی است که از دیدگاه فایده‌گرایی انتظار می‌رود.

به باور من این استدلال استفاده نادرست از اصل فایده‌گرایی است؛ زیرا توجه ویژه آموزشی و نابرابر به تیزهوشان که خود بهتر یاد می‌گیرند و نیاز کمتری به حمایت دارند و در مقابل توجه ناقص و بی‌کیفیت به کودکان معمولی و به تبع آن عموم انسان‌های جامعه که بستر و پایه نیکبختی عمومی هستند؛ درست بر خلاف استدلال فایده گرایانه است و بهره گیری ناروا از آن است.

توجه ویژه آموزشی و نابرابر به تیزهوشان و در مقابل توجه ناقص و بی‌کیفیت به کودکان معمولی و به تبع آن عموم انسان‌های جامعه بر خلاف استدلال فایده گرایانه است.

 

نتایج کنکور چند سال اخیر شاهد این مدعاست. مهاجرت‌ها و فرارها همه نشانه نادرستی ناروایی آن استدلال است.

در هر حال این نخبه پروری نارواست از آن رو که منجر به افزایش کلی سعادت و نیکبختی جامعه نشده است و نمی شود. زمانی نخبه‌پروری موجب نیک‌بختی عمومی و افزایش میانگین سعادت اجتماعی می شود که عموم انسان‌ها به میزان کافی به پیشرفت و توسعه ظرفیت‌هایشان رسیده باشند به تعبیر من بلوغ اجتماعی رخ داده باشد. آنگاه است که نخبگان تاثیری بر توسعه و پیشرفت جامعه خواهند گذاشت.

نخبه پروری نارواست از آن رو که منجر به افزایش کلی سعادت و نیکبختی جامعه نشده است و نمی شود.

 

ضمن این که عام‌ پروری موجب برکشیدگی طبیعی و اخلاقی نخبگان نیز خواهد شد؛ لذا ما بیشتر به عام پروری نیاز داریم تا نخبه‌پروری.

زمانی نخبه‌پروری موجب نیک‌بختی و سعادت اجتماعی می شود که عموم انسان‌ها به بلوغ اجتماعی رسیده باشند.

 

این نخبه‌پروری را من نخبه‌پروری بی زمینه، ابتر و عقیم می‌نامم؛ زیرا به لحاظ اجتماعی بسیاری از نخبگان آنچنان که باید امکان اثر گذاری برای افزایش میانگین نیکبختی اجتماعی را ندارند.

سه سرنوشت عموما نصیب نخبگانی می شود که در بستر ناسفته و نا آماده جامعه رشد پیدا می کنند؛ حذف نخبگان یا نخبه کشی ( نابودی و حذف بخشی از سرمایه انسانی)، دوم حاشیه نشینی نخبگان (معطل ماندن سرمایه اجتماعی)، و سوم مهاجرت یا فرار نخبگان ( گریز غم انگیز بخشی از سرمایه انسانی) که خود نوعی حاشیه نشینی دوگانه نیز است. گروه اندکی هم می شوند کنشگران مرزی.

شایسته سالاری عدالت است، اما ضامن عدالت نیست. ‌ ضامن عدالت امادگی عمومی است، اما کدام شایسته و چگونه شایسته ها برکشیده می شوند و چگونه شایسته ها به حکومت می رسند؟ خود مسئله مهمی است.

ما بیشتر به عام پروری نیاز داریم تا نخبه‌پروری.

 

شایسته سالاری خود مستلزم نوعی بلوغ اجتماعی است. در غیر این صورت ناشایسته سالاری جایگزین آن خواهد شد. به تعبیر فیلسوفان آریستوکراسی به اولیگارشی تبدیل می‌شود.

شایسته سالاری مستلزم نوعی بلوغ اجتماعی است.

 

تصور من این است که این تفکر و جریان یعنی نخبه پروری عقیم، تبار فکری و ریشه فرهنگی مستحکمی در زیست بوم کشور ما دارد. به همین دلیل زور کسی و نهادی به آن نمی‌رسد و هیچ نقد منصفانه‌ و اقدام اجتماعی را هم بر نمی‌تابد.

نخبه پروری عقیم، تبار فکری و ریشه فرهنگی مستحکمی در زیست بوم کشور ما دارد.

 

شاهد مثال وتوی مصوبه حذف مدارس تیزهوشان در دوره اول متوسطه، توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

انتهای پیام/

از شما صاحبنظر گرامی در حوزه تعلیم و تربیت هم دعوت می کنیم، از نویسندگان، ممیزان و اعضای هیئت تحریریه پنجره تربیت باشید. برای ارسال مطالب و عضویت در هیئت تحریریه، از طریق ایمیل FarsPanjarehTarbiat@gmail.com مکاتبه فرمائید.

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول