خبرگزاری فارس ـ ریحانه جلالی؛ گرما طاقتم را بریده، اما قدم به قدم دیدن دخترکان و پسرکان کم و سن و سالی که خالصانه به استقبال زائران اربعین حسینی میآیند و داشتههای کوچک و بزرگشان را تقسیم میکنند، خنکی را در رگهای وجودم تزریق میکند.
هوای اینجا، هوای عجیبی است، با همه آلودگیاش، با همه گرد و غبارهای بیرحمش، اما به هوای دلها که میرسی از زلالی عشقی که در قلبها میتپد، هوای بهاری گونههایت را مینوازد.
اینجا یک روز، وادی خون بود، وادی کشیدن گوشواره از گوش دختران سه ساله، وادی شلاقها و تازیانهها، وادی تیر سه شعبه به گلوی شش ماهه، وادی آتش و سیلی، وادی زنجیر برپاها و وادی سرهای بر نیزه، امروز اینجا اما وادی، وادی دلبری کردن است، وادی پای پیاده آمدن تا محضر حضرت عشق، وادی رسیدن به آرزوی دیدن حرم شش گوشه، وادی بخشیدن در راه حسین(ع) و وادی فقیر و غنی همه یکی شدن، برای پابوسی آقا.
یک روزی در این حوالی همه داشتهها را به غارت بردند، انگشتر و انگشت را با هم ربودند، بر پیراهن کهنه تیکه تیکه شده از خنجر شمشیرها رحم نکردند، معجر از سر زنان کشیدند، اما امروز اینجا همه داشتهها را پیشکش کردهاند.
دختری خندهاش را نثار کودکی دیگر کرده است، حلما عروسکش را میبخشد، و دخترکی که خود کفشی بر پای ندارند، با یک لیوان آب میخواهد از خستگیات بکاهد.
گرما بیرحمتر از ساعتی پیش تن میسوزاند و من قدم به قدم که میروم سخاوت بیشتر مهمان چشمهایم میشود، اینجا من حسینیام، حسینیتر است و گویی همه در مکتب حسین(ع) درس سخاوت آموختهاند.
یکی مالش را بخشیده است و یکی دانشش را، یکی چای عراقی با طعم ارادت میدهد و دیگری سوزن بر کیفهای خسته از شانهها میزند.
اینجا وقتی دعوت شدی باید بیایی، حتی اگر پیر و فرتوت باشی یا جوان و سرزنده، فرقی ندارد قدت خمیده باشد یا رعنا و رشید، قلبت حسینی که شد، همسفر جادهای، با پای پیاده و لبیک یا حسین گویان.
اینجا روزی کودکان سه ساله را سیلی زدند، و امروز به یاد طفلان وحشت زده دشت کربلا، کودکی را بذری از محبت میدهد.
اینجا محبت سخت ارزان است، کافی است دلت حسینی باشد تا خم شوی و کفشهای زائران حسین (ع) را برای رفتن تا رسیدن به قطعهای از بهشت آمادهتر کنی.
گرما طاقتم را بریده، گویا در میان شعلههای آتش قدم میزنم، اما اینجا به این موکب که میرسم گرما از حرارت تنور نانی که برای زائران طبخ میشود، خجالت میکشد، از عمو سعید که میگوید صبح تا شب کنار این تنور داغ، نان تازه برای زائران میپزد و گرمایی را احساس نمیکند.
گرما طاقتم را بریده و ...
پایان پیام/