اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  کردستان

روایتی تلخ از 15 خرداد خونین بانه

15 خرداد سال 1363 یکی از روزهای تلخ در حافظه مردم بانه ثبت شده و هر کسی از این روز خونین برای خاطراتی فراموش نشدنی دارد که بعد از گذشت 39 سال همچنان جسم و روحشان را آزار می‌دهد.

روایتی تلخ از 15 خرداد خونین بانه

به گزارش خبرگزاری فارس از بانه، همه دهه پنجاهی‌های بانه 15 خرداد خونین این شهر را به یاد دارند آن روز پنج فروند هواپیمای جنگی به اجتماع بزرگ روزه‌داران بانه که در پارک شهر( پارک 15 خرداد) برای گرامیداشت واقعه خرداد سال 1342 جمع شده بوند با بمب‌های کشتار جمعی حمله کردند که 605 نفر شهید و بیش از 200 نفر زخمی شدند.

 ساعت 10 صبح ماموستا عبدالله سوری امام جمعه بانه در اجتماع روزه‌داران سخنرانی می‌کرد که ناگهان هواپیماهای بعثی عراق آسمان شهر را گرفتند و چند نقطه از شهر را به شدت بمباران کردند بسیاری از کودکان که مشغول بازی‌های کودکانه خود بودند شهید و بسیاری از آنها نقص عضو شدند.

گوشت‌های تکه تکه بالای درختان چنار پارک شهر آویزان شده بود بدن‌های بی‌سر و سرهای سرگردان در کف زمین تلو تلو می‌خوردند حوضچه پارک پر از خون شده بود گوشت‌های سوخته روی زمین افتاده بود.

آنهایی که زنده بودند سراسیمه دنبال عزیزانشان می‌گشتند صدای گریه و شیون از هر طرف به گوش می‌رسید اینها بخشی از خاطرات مردم بانه از بمباران 15 خرداد بانه است خانواده‌های شهدا و جانبازان نیز روایت‌های تلخی از این حادثه دارند.  

برای تهیه گزارشی از این واقعه با تعدادی از خانواده‌های شهدا و جانبازان تماس گرفتم اما تعدادی از خانواده‌ها به دلیل اینکه یادآوری آن روز برای آنها چنان آزار دهنده است که توان تعریف کردن آن را ندارند از مصاحبه خودداری کردند اما خانواده کریم محمودزاده اگرچه سال‌هاست که با رنج و غم از دست دادن فرزندان عزیزش زندگی می‌کنند با مهربانی و خوشروی آنچه را که برسرشان آمده برایم تعریف کرد.

محمودزاده پدر شهید پخشان محمودزاده و همسر جانبار 60 درصد زیبا شالباف است و فرزند کوچک وی محمد 10 روز بعد از حادثه تلخ بمباران 15 خرداد بر اثر شدت صدای بمب‌ها و ترس ناشی از آن شهید شد دختر دیگر این خانواده عایشه نیز علارغم وجود ترکش در بدنش به دلیل اینکه در بیماران پرونده نداشته عنوان جانباز دریافت نکرده اما این دختر نیز که در آن زمان کودکی بیش نبوده سال‌هاست درد رنج ناشی از این جنایت جنگی را تحمل می‌کند.

خانواده محمودزاده که یک دختر و یک پسر را در بمباران 15 خرداد سال 1363 از دست دادند و همچنین همسر وی نیز یک پایش قطع شده و سال‌هاست از بیمارهای جسمی و روحی ناشی از این جنایت جنگی حکومت بعثی عراق رنج می برد آن روز را این چنین برایم تعریف می‌کنند:

دخترم پخشان شب قبل از بمباران بسیار خوشحال بود و علارغم اینکه من خسته بودم اجازه نمی‌داد که بخوابم و می‌گفت من و دادشم فردا به جایی با صفا می‌رویم و شما را نمی‌بریم حدود چهار ساعت همان شب با من بازی کرد بسیار خوشحال و شاد بود.

من کارگر بودم صبح همان روز در محله حمزه آباد کارگری می‌کردم حدود ساعت 10 صبح تعداد زیادی هواپیمای جنگی آسمان شهر را گرفتند سه بار شهر را به شدت بمباران کرده من از دور نظاره‌گر این صحنه بودم ناگهان دلم گرفتم و درد شدیدی در کمر احساس کردم پا به فرار گذاشتم و به خانه برگشتم.

دیدم که گهواره محمد واژگون شده و به شدت گریه می‌کرد یک ترکش از پنجره به گهواره محمد خورده بود کسی در خانه نبود گهواره را بلند کردم و پسرم را از گهواره بیرون آورده و از خانه بیرون رفتم مادر خانم را دیدم و محمد را به دست او سپردم.

ملاخالد همسایه‌مان گفت کاک کریم همسرت در بیمارستان است برو به دادش برس به بیمارستان رفتم در میان زخمی‌ها و کشته دنبال همسرم می‌گشتم به سردخانه رفتم جنازه دخترم را که لباس‌هایش برتنش نمانده بود و یک دستش قطع و شکمش متلاشی شده بود پیدا کردم  پدر  بزرگش که همراه من بود شالش را روی جنازه‌اش کشید.

جنازه را به منزل آوردیم به همراهی یکی از همسایه‌ها جنازه پخشان را به مسجد محمدی بردیم آنجا هم پر بود از جنازه‌های بی دست و پا و تکه تکه شده جسد بی‌جان پخشان را نیز کنار دیگر شهدا گذاشتم می‌خواستم جنازه را بشورم که یکی از فامیل‌هایم جنازه را از من گرفت.

با سر و صورت خونی دوباره به خانه برگشتم یکی از همسایه‌ها من را به پادگان برد بیش از 200 نفر آنجا جمع شده بودند چند سرباز آنجا بودند و اجازه نمی‌دادند،کسی وارد شود با اسرار زیاد وارد شدم دیدم پدر همسرم آنجاست و بالای سرم همسر بود با کمک یکی از نیروهای نظامی همسرم سوار هلی‌کوپتر کردیم و بلند شد که بعد از چند ثانیه هلی‌کوپتر دوباره بر زمین نشست و همسرم را پایین آوردند و گفتند که فوت کرده اما نمی‌دانم بعد از چند ثانیه صدایی از همسر آمد گفتند شکر خدا زنده است و دوباره سوار هلی‌کوپتر کردند.

از پادگان بیرون آمدم یکی از فامیل‌هایم را دیدم گفت دخترت عایشه خانه ما است باهم به منزلشان رفتم دیدم دختر که تمام بدنش زخمی بود و گریه می‌کرد چنان زخمی که نمی‌توانستم به بدنش دست بزنم و گفت فقط دستم را بگیر من هم دستانش را گرفتم و کولش کردم در راه عایشه ،پخشان مرده و پای مادرم قطع شد.

عایشه را به روستای کوخان بردم و زخم‌هایش را درمان کردم سه روز از همسرم بی‌خبر بودم که یکی از آشنایانم به من خبر داد که همسرم در بیمارستان امام خمینی(ره) تبریز بستری است و فردای همان روز به تبریز رفتم در بیمارستان به طور اتفاقی یکی از فامیل‌های نزدیک را که در بیمارستان بستری بود دیدم و من را پیش همسرم برد همسرم همچنان بی‌هوش اما زنده بود و پای راستش و قسمتی از لگنش از بین رفته بود.

زیبا شالباف نیز که بعد از سه ماه از بمباران 15 خرداد به هوش آمده بود و اکنون با عصا راه می‌رود، روایت‌های آن روز قبل از بمباران به یاد دارد گفت: منزل ما در خیابان شهدا بود دست بچه‌هایم را گرفتم و به مغازه پدرم که نزدیک خانه ما بود رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی ناگهان دنیا جلو چشمم تاریک شد و گرمی شدیدی احساس کردم نمی‌دانستم چه برسرم آمده و دیگر چیزی به یاد ندارم و سه ماه در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری بودم.

بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم و برگشتم از واقعه خبردار شدم حتی نمی‌دانستم چه برسر بچه‌هایم و خانواده‌ام آمده، پسرم محمد در گهواره بود که بر اثر ترس ناشی از بمباران شهید شد و دخترم پخشان نیز که همراه خودم بود شهید شد.

سنگینی هزینه‌های بالای درمان

این بخشی از روایت خانواده کریم محمودزاده است اما قصه پر درد این خانواده که از واقعه خونین 15 خرداد بانه بسیار آسیب دیدند به همین جا ختم نشده، کریم محمودزاده از بیماری آسم و میگرن ناشی از عوارض بمباران 15 خرداد سال‌هاست رنج می‌برد همسر روی نیز تنگی نفس دارد شبها از شدت سرفه و تنگی نفس نمی‌تواند بخوابد بعد از این حادثه تلخ حتی یک ساعت خواب راحت را تجربه نکرده و رنج ناشی از قطع عضو را سالهاست تحمل می‌کند.

آنها برای تسکین دردهایشان مجبورند هر چند وقت یک بار دکتر بروند و هزینه‌های زیادی برای درمان متحمل می‌شوند و از این گلایه دارند که بیمه هزینه درمان آنها با وجود تحویل فاکتور به اداره بنیادشهید و امور ایثارگران شهرستان بانه تاکنون بخش زیادی از هزینه‌های درمان آنها پرداخت نشده و هر ماه باید داروهایشان را با هزینه بالا بخرند.

از سوی دیگر تنها یکی از پسران وی در اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی استخدام شده و علارغم اینکه فرزندان آنها مدرک دانشگاهی دارند همچنان بیکار هستند.

مردم شهرستان بانه به دلیل مرزی بودن و همجواری با کشور عراق در هشت سال جنگ تحمیلی آسیب‌های بسیاری دیدند که ضروریت یک مرکز درمانی ویژه خانواده‌های شهدا و جانباز راه‌اندازی شود که این خانواده‌های که بسیاری از آنها در دوره سالمندی هستند مجبور نشود به شهرهای دیگر سفر کنند.

هیات اعزامی سازمان ملل متحد پس از بررسی و تحقیقات گسترده در بانه ابعاد مختلف بمباران 15 خرداد بانه با تایید این حادثه خونین توسط هواپیماهای جنگی عراق بعد از مشاهده قطعات بمب‌ها اعلام کردند در این بمباران از بمب‌های کشتار جمعی استفاده شده است.

انتهای پیام/2330/76

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول