اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  اصفهان

پرواز تا بی‌نهایت؛ دختران فانوس بر سیاره حسین ابن علی(ع) فرود آمدند+ تصاویر و فیلم

دختران فانوس این بار با پرواز ۱۴۰۲ از اتمسفر سیاره رنج تا بی‌نهایت فاصله گرفته و بر مدار کهکشانی شمس وجود حسین (ع) قرار گرفته‌اند و من در گیرودار سیاره رنج و درد از این قافله کهکشانی جامانده‌ام.

پرواز تا بی‌نهایت؛ دختران فانوس بر سیاره حسین ابن علی(ع) فرود آمدند+ تصاویر و فیلم

گروه فرهنگی خبرگزاری فارس اصفهان؛ گوشی را روشن کردم، چشمم به آخرین پیام باز نشده از سمت فاطمه افتاد که نوشته بود «این هفته میای فانوس؟» و با چشمانی متعجب نوشتم «فانوس دیگه چیه؟»؛ گویا اشتباه پیام را ارسال کرده بود اما همین پیام اشتباه، مسیری تازه را در روزهای شروع نوجوانی‌ام باز کرد.

شاید حدود ۹ سال قبل بود که حوالی ساعت ۴ بعدازظهر چهارشنبه‌ای تابستانی قرارمان را در کتابخانه مرکزی هماهنگ کردیم؛ به خیال اینکه مانند تمام جلسات سخنرانی دیرتر شروع می‌شود و راحت جا برای نشستن پیدا می‌کنیم با تأخیر می‌رسیم اما وقتی وارد سالن کتابخانه شدم، جمعیتی که با چشمان خودم دیدم را باور نکردم؛ تمام سالن، از روی جایگاه گرفته تا میان صندلی‌ها پر بود از دختران هم‌سن و سال، بزرگ‌تر و حتی کوچک‌تر از من، تند تند هرچه می‌شنیدند یادداشت می‌کردند؛ دیدن چنین جمعی برایم تازگی زیادی داشت؛ جلسه سریع‌تر از آنچه که فکر می‌کردم به پایان رسید و نوای دل‌انگیز «الهی عظم‌البلاء...» در سالن طنین‌انداز شد و بعدها فهمیدم این رسم هفتگی این جلسات است.

 

در آن روزها انگار که در میان شلوغی‌ها و بازارداغی‌های عده‌ای، گمشده‌ام را پیدا کردم و از جایی به بعد «فانوس» پاتوق هفتگی‌ام شد؛ چهارشنبه‌ها هرجا بودم حوالی ساعت ۴ خودم را به آن‌جا می‌رساندم و یک ساعت و نیم سراپا گوش می‌شدم و می‌نوشتم، از فلسفه حجاب و نماز گرفته تا اثبات وجود روح و... همه را پای درس استادی آموختم که چندین سال شاگرد پایه ثابت کلاس‌های هفتگی‌اش بودم.

در روزهایی که نگران و در تصمیم‌گیری مردد بودم، درست در همین ایام یعنی اواسط ماه رمضان به مهمانی خدا، اعتکافی چندصد نفره دعوت شدیم و سه شبانه‌روز را کنار هم گذراندیم، از آن عبادت‌های دسته‌جمعی گرفته تا سحری و افطاری‌هایی که خادمان مثل مادرهایمان کنارمان بودند و حرص چیز نخوردن‌مان را می‌خوردند.

 

۵ سال از حضورم در فانوس گذشت و در هر تابستان حسرت حضور در مشهد هزار نفره را می‌خوردم؛ هرسال حوالی اردیبهشت که می‌شد فراخوان اردوی مشهد اعلام می‌شد و این من بودم که از این جمع جا می‌ماندم تا بالاخره روزهای قبل کنکور فراخوانی جدید داده شد و این‌بار من هم مثل بقیه ثبت‌نام کردم؛ چند روز قبل رفتن بود که غم فوت پدربزرگم جای خود را به شوق و ذوق قبل از سفر داد و حتی به فکر این افتادم که نروم اما در آن روزهای سخت، آقای حرف‌های درگوشی مرا به سمت خود دعوت کرد.

می‌گفتند حتی خادمان حرم هم این هزار و ششصد دختر اصفهانی را می‌شناسند و زمانی این حرف برایم ثابت شد که با هربار ورود به حرم ابراز آشنایی می‌کردند و با ذوق چشمان‌شان ما را تا ورودی دارالحجة دنبال می‌کردند؛ لحظات با عظمتی بود، همان اوقاتی که بیش از هزار دختر با شعار «تو شمسی و زائر تو فانوس آقا» دور هم جمع می‌شدیم و با راهنمایی استادمان، ده‌ها دور قرآن را ختم می‌کردیم؛ همان حرم‌گردی‌های روز آخر و مناجات‌خوانی‌های میان صحن‌ها، همان تجمع‌هایی که با هزاران دختر شروع می‌شد و در کمتر از چند دقیقه همه حاضران در صحن دور آن‌ها جمع می‌شدند و نوای «یا جوادالائمه ادرکنی» سر می‌دادند.

 

حالا ۴ سال از آن تجربه شیرین گذشته و همسفران آن روزم راهی عرش خدا، کرب‌وبلا شدند؛ این روزها مدام صدای استاد در گوشم می‌پیچد که «من دوره‌گرد اهل‌بیتم».

 

حالا باز هم فانوسی‌ها با پرواز ۱۴۰۲ از اتمسفر سیاره رنج تا بی‌نهایت فاصله گرفته و بر مدار کهکشانی شمس وجود حسین (ع)  قرار گرفته‌اند و من در گیرودار سیاره رنج و درد از این  قافله کهکشانی جامانده‌ام، جاذبه کربلا هم‌قطارانم را گرد حسین ابن علی(ع) مجتمع کرده است و من در میان اندوه اضطراب‌هایم در این سیاره به شوق پرواز دوباره لحظه‌ها را می‌شمارم...

 

 

 

 

یاد این سخن سیدالشهدای اهل قلم می‌افتم که گفت: «عالم همه در طواف عشق است و دایره‌دار این طواف حسین (ع) است، آری این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه‌ای که عالم را به محور عشق نظام داده است.» و من در چهاردیواری دنیا حبس شده‌ام و خوش به حال رفقایم که به دور عشق در کربلا طواف می‌کنند و جلا می‌دهند وجودشان را تا بزدایند غم و اندوه را در این ماه رمضان ۱۴۴۴و حول حالنای‌ ۱۴۰۲ را زیر قبه سیدالشهدا طلب کنند...

 

 

 

 

 

من این روزها قلبم را به نخل‌های گوشه کنار بین‌الحرمین، همانجا که همسفرانم در حال قدم زدن هستند گره زدم و از صفحه کوچک موبایل نظاره‌گر مناجات آن‌ها هستم؛ به مناجات‌های دسته‌جمعی، سرودخوانی‌ها و ذکرهای دسته‌جمعی‌شان نگاه می‌کنم و به یاد بین‌ الطلوعین اربعینی می‌افتم که میان بین‌الحرمین برای وداع ایستاده بودم اما اشک اجازه نمی‌داد که آن بارگاه طلایی را به وضوح ببینم و به این امید نشسسته‌ام که شاید روزی همراه با این کاروان و با مدیریت مولای سفر کرده‌مان به زیارت جدشان بیاییم و چشمانم با این بارگاه نورانی روشن شود.

 

پایان پیام/۶۳۱۲۵/ح

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول