اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  تهران

روایتی از اشک‌ها و لبخندها بر چهره جانبازان/ حماسه‌ای که از نوجوانی ادامه دارد

تشنج زیاد، ۱۱۱ ترکش در سر و تنگی نفس تنها بخشی از جراحات جانبازانی است که از دوران دفاع مقدس به یادگار مانده و امروز آمیخته با اشک‌ها و لبخندها روایت می‌شود.

روایتی از اشک‌ها و لبخندها بر چهره جانبازان/ حماسه‌ای که از نوجوانی ادامه دارد

خبرگزاری فارس از شهرقدس، سیده طیبه عزتی: جانبازان سرافراز ایران اسلامی و این یادگاران دوران دفاع مقدس، سوابق درخشانی در میدان مبارزه دارند و هریک برگ زرینی از تاریخ کشور هستند.

جانبازان باغیرت و با شهامتی که سال ها درد و رنج جسمی را تحمل کرده و با متانت و بردباری جراحات چندین ساله به جان خریده و از حماسه ای که خلق کرده اند شاکر هستند و این ایثارها درسی برای عبرت گرفتن و سرلوحه قراردادن زندگی ماست.

روز جانباز بهانه ای شد که روایاتی از ازخودگشتگی و فداکاری آن روزهای سخت دوران دفاع مقدس را با نفس ها و کلام گرم تعدادی از یادگاران غیور بشنویم و یاد بگیریم که چطور با سن کم و در دوران نوجوانی با عشق به جبهه رفتند و از میهن دفاع کردند.  

 

بی تاب دردهای مختلف است 

تشنج امانش را بریده بود و می گفت هر دو روز به بیمارستان می رود و بیمارستان خوابگاهش شده. جانباز «سیداحمد حسینی راد»، که چند ترکش از آن دوران در بدنش به یادگار دارد و اگر ترکش های سرش را دربیاورند امکان بی حسی بدنش وجود دارد. زمانی که در بیمارستان بستری بود گفتند که دو ترکش دیگر در سینه ات داری و خودش خبر نداشت. 

بی تاب دردهای مختلف است، اما با روی گشاده همراه با نفس نفس هایی که می زند، از آن روزها چنین روایت می کند: «هنوز دو ماه مانده بود که برای اعزام به جبهه نوبتم شود، آن روزها هواپیماهای صدام فرودگاه مهرآباد را زده بود و طاقت نیاوردم و رفتم که خودم را معرفی کنم و قبول نکردند و بلاخره با اصرار زیاد رفتم. 

خط اول جبهه بودیم، آن زمان امکانات نبود و برای درست کردن خاکریز نیاز به لودر داشتیم و همین که از سنگر بلند می شدیم، در تیررس دشمن بودیم، حدود 400 متر با عراقی ها فاصله داشیم. در یک مرحله سه بار حمله کردند و وقتی پیش می رفتیم از مهمات دشمن علیه خودشان استفاده می کردیم.

111 ترکش از سرم درآوردند

همان بار اول و همانطور که می خواستم ثمره تلاش هایم را گرفتم. خمپاره 120 به سمت ما خورد و ترکش های ریزش به سمت ما آمد. زمانیکه بیمارستان بودم تعریف می کردند که 111 ترکش از سرم درآوردند و دوباره استخوان شکسته جمجمه ام را جراحی کردند. 

زماینکه مجروح شدم با بالگرد ارتش به شیراز آوردند آن زمانی بود که مجروحان کشتی خلیج فارس را به شیراز آورده بودند و بیمارستان دیگر جا نداشت و من را به مشهد انتقال دادند و دوماه آنجا بیهوش بودم پس از آن ترخیصم کردند و با هواپیما به مهرآباد آوردند. 

این جانباز سرافراز 55 درصد هر جمله ای که می گفت چند دقیقه ای نفسی تازه می کرد و با شوخ طبعی که داشت اشک و لبخند در چهره اش درهم آمیخته می شد و از اینکه برای دفاع از کشور به جبهه رفته افتخار می کرد و ادامه داد: همه ما انسان ها یک مرگ بدهکاریم و خوش به حال آنهایی که شهید شدند و مثل ما درد نکشیدند. خانواده ها نیز از درد ما رنج می برند». 

 

با همان زخم و بخیه بازهم به جبهه برمیگشتم

«حبیب ایل بیگی» جانباز 65 درصد معروف به آقا مسعود از دوران اول راهنمایی در سال 62 وارد جنگ شد و در کردستان و جنوب کشور در عملیات های مختلفی شرکت کرد و مجروح شد و تا پایان جنگ در مناطق جنگی مقاومت کرد تا دوران جنگ تمام شد و از آن دوران اینگونه تعریف می کند: «عملیات کربلای 5 عملیات سنگیتی بود و عراق شیمیایی زد و من هم آلوده شدم و ترکش به شکمم اصابت کرد و در جزیره مجنون نیز مجروح شدم و هربار که مجروح می شدیم با همان بدن زخمی و بخیه های جراحی باز به منطقه برمی گشتیم.

دی ماه 66 در بانه بودیم و آن روزها برای عملیات برنامه ریزی می کردیم، در مسیری که بودم با فاصله ای از فرمانده راه می رفتم و ناگهان با سر به زمین خوردم و متوجه شدم کوموله ها تیری به صورتم زدند و همان موقع شهادتین را خواندم. 

در 14 سالگی حراست از کشور را بر خودم واجب می دانستم

با شهید مدافع حرم سردار اسدللهی دوران دفاع مقدس همرزم بودیم در قسمت تعاون لشکر 27 و بررسی شهدا کار می کردم و شهدایی که می آوردند را شناسایی می کردیم و با جنازه ها و اتفاقاتی مواجه می شدیم که حال روحی ام را دگرگون کرده بود و برای استراحت که خواستم بروم لحظه آخر، ترکشی به پایم برخورد کرد و دوباره بستری شدم و بعد مرخصی بازهم برگشتم. 

با اینکه 14 سال داشتم اما حراست از کشور را بر خودم واجب می دانستم و تا پایان دفاع مقدس پای ثابت جنگ بودم و عارضه شیمیایی را از آن سال ها همراه دارم.

همسرم صبوری می کند و تمام بار زحمات ما از دارو و درمان گرفته تا تهیه و جابجایی کپسول اکسیژن همه بر دوش خانواده است.

پایان پیام/67075

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول