خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: مردم را تکه تکه کردند. بحران سوریهی سبز و شاد و زیبا از همانجا شروع شد. که دیگر تحمل آسمان آبی و رودهای جاری و لبخند مردمش را نداشتند. و کشور فرهنگ و تمدن و شادی روی هوا رفت! سوریه، تیر و ترکش و بغض شد، خون و باروت و گلوله و با تروریسم منطقهای که فرامنطقهای حمایت میشد، روی زخمهایش لحاف کشیدند.
و حالا برای ایران مقاومت و حماسه، ایران فرهنگ و شعر و ادب و ایران سلمان فارسیها و قاسم سلیمانیها آستین نابودی بالا زدهاند. جنگ برادرکشی. خواهرکشی. من با سنگ میزنم و تو با گلوله. که حرف زدن و مدارا و لبخند یادمان برود. که همسایهی دیوار به دیوار بشود دشمن. اما کور خواندهاند.
سومین روز جشنواره عمار در خوزستان با «کور خواندهاید» شروع میشود. با نشستن کم حجاب کنار با حجاب. با لبخند. با نمایش اینکه همه جای ایران وطن من است. میهمانها از قزوین و مشهد اندیمشک و خرمآباد و آبادان آمدهاند. ترک و لر و بختیاری و عرب و هزار رنگ و نشان. اما خونها همه سرخ است و دلها روشن به امیدِ ایرانِ قوی، پابرجا و استوار.
بعد از اکران مستندها نفسها توی سینه حبس شد. سالن کیپ تا کیپ پر بود از هم وطن. هیچکس فکرش را نمیکرد شب طنز جشنواره عمار در خوزستان هم مخاطب را بخنداند و هم زخمهای تازه و قدیمی را یادش بیاورد. زخمهای کاریِ رانت و اختلاس حضرات و زخمهای التیام نیافتهی اغتشاشات. مردم برای خنده آمده بودند اما با هزار فکر از روی صندلیهای ردیف به ردیف به صحنه خیره شدند.
مستند «نیوجرسی» که از پروندهی مبهم و سرنوشت غرفهداران میدان میوه و ترهبار الغدیر اهواز میگفت و مطالبات جوانهایی سمج که صدای مردم را به مجلس رساندند را نشان میداد توجهها را به خودش معطوف کرد. انیمیشن طنز «کوکاتون» هم تیر خلاصی بود به ناکارآمدی مدیران خوزستانی. انصافا عالی بود. آنقدر خوب که دل مردم خواست همانجا چند بار پخشش کنند. همین که استاندار و استانداری خوزستان را به اسم «خسراندار» و «خسرانداری» معرفی کرد دل یک سالن شهروند اهوازی خنک شد.
استندآپ سید حمید علیزاده، مجری برنامه دی بی سی فارسی هم تیر خلاص این شب طنز مطالبهگرانهی جشنواره عمار بود. درست وقتی که همه منتظر بودند چهار تا بد و بیراه به اغتشاشگران و معاندان خارجی ببندد، استندآپش را با مطالبهگری طنز از داخلیها شروع کرد: «جا داره روز پدر رو به وزیر ارتباطات تبریک بگیم که پدر همهی ما و گوشیها و فیلترشکنها رو درآورده!»
شعرخوانی طنز خانم آراستهنیا و دوبله ساینا شیخی و استندآپ آقای بیرانوند هم جیغ و کف و سوت مخاطب را درآورد. اما حسن ختام شب سوم «مُجال» بود؛ جوان خوشذوق قزوینی که هر آنچه همهی دوستان گفتند را در هنر و سمفونی کلمه و موسیقی و صحنه با هم به چشمان مخاطب تقدیم کرد. مضمون آهنگها انسان بود، فکر بود، روشن شدن، فهمیدن. او میخواند و یک سالن به احترامش ایستاده بود: «به عشق خونهمون که اسمش ایرانه، که دشمنش از شکوهش بیزاره، به عشق حفظ خونواده جنگیدن، به عشق خندیدن و نترسیدن، به عشق اون کم حجاب که خواهر منه، به عشق اون که خستهاس اما دل نمیکنه» آن شب یک وطن با هم خواند: «به عشق انسان و فهم آزادی، به عشق ساختن به عشق آبادی، برای حق که اسم رمز این خونهست، به عشق «زن»، «زندگی»، «آگاهی».
پایان پیام/