اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  فارس

وقتی گره‌ها با نام شهید گشوده می‌شود/ شهیدی که در غربت رسانه‌ای به دیدار معبود شتافت

برادر شهید دادالله شیبانی گفت: شاید خیلی‌ها این مسائل را باور نکنند اما اکنون که ۸ سال از شهادت برادرم می‌گذرد ما ارتباطمان قطع نشده و با او زندگی می‌کنیم، هر وقت جایی گیر می‌کنم خدا را به غربت ایشان قسم می‌دهم و درها باز می‌شود.

وقتی گره‌ها با نام شهید گشوده می‌شود/ شهیدی که در غربت رسانه‌ای به دیدار معبود شتافت

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، سردار شهید دادالله شیبانی، از نخستین شهدای سرافراز مدافع حرم است که در غربت رسانه ای آن روز با اصرار خود به جبهه های سوریه اعزام شد و سرانجام روح بی قرار او در نخستین روزهای تابستان سال ۹۳ در منطقه حماه از قفسِ تن آزاد شد در حالی که خار چشم دشمنان بود و حتی برای به دست آوردن پیکر بی جانش نیز در کمین نشسته بودند.

این روزها که باز در کشور عطر شهادت پیچیده، پای صحبت‌های لطف الله شیبانی، فرماندار شیراز و برادر شهید دادالله شیبانی نشستیم.

بچه مسجدی!

شهید دادالله شیبانی متولد یک تیر ۱۳۴۷ بود و ۲ تیر ۱۳۹۳ به شهادت رسید و دو فرزند پسر دارد که هر دو دانشجو هستند.

من دو سال از ایشان کوچکتر هستم‌‌، دوران کودکی ما در مسجد گذشت.

منزل ما پشت کارخانه روغن نباتی و حوالی مسجد حجت بن الحسن قرار داشت و عامل بسیجی شدن ما حضور ما در مسجد بود‌ و کلا بچه مسجدی بودیم.

سال ۵۱,۵۲ مسجد محل ما تاسیس شد و ما از همان موقع عضو مسجد بودیم.

مسجد ما خیلی فعال بود و تحت عنوان قرآن همه فعالیتهای فرهنگی مثل سرود، کلاس اخلاق، اردو و... را داشتیم.

شهید دادالله ۱۶ ساله بود که به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد که از نظر زمانی سال ۶۳ می‌شد و بعد از آن تا پایان جنگ در منطقه حضور داشت.

یکی دو سال بعد از اعزام در قالب بسیج، در سن ۱۸ سالگی به عضویت رسمی سپاه در آمد و بعد از جنگ هم به گفته امام که فرموده بودند جبهه ها را خالی نکنید تا یک سال در منطقه باقی ماند.

سال ۶۹ با شرکت در آزمون سراسری در دانشگاه امام حسین پذیرفته شد و به تهران رفت و تا زمان شهادت در تهران حضور داشت و ساکن تهران بود و‌ در ستاد کل سپاه مسئولیت هایی را بر عهده داشت و تا رده های بالای سپاه پیش رفت، هنگام شهادت سرتیپ دوم بود.

اعزام به سوریه

با آغاز نبرد سوریه، سال ۹۱ علیرغم مخالفت فرماندهان بالادست، به درخواست خودش به سوریه اعزام شد و بعد از دو سال حضور در سوریه در ۲ تیر ۹۳ به شهادت رسید.

آن موقع هنوز دفاع مدنی سوریه شکل نگرفته بود. بچه های سپاه هم حضور چراغ روشن نداشتند و طوری که هم‌رزمانش می گویند آن زمان کل نیروهای حاضر در لبنان و سوریه زیر ۱۵ نفر بودند. از ایران اعزامی نداشتیم، فاطمیون تازه در حال شکل گیری بود و همه تحت لوای سپاه قدس اعزام می‌شدند.

در آن زمان اعزام و حضور در جبهه های سوریه با سکوت خبری همراه بود و رسانه ای نمی‌شد.

شهید دادالله یکبار در سوریه در کمین قرار گرفت که تیر به کتفش برخورد کرد. طوری که خودرو سوراخ سوراخ شده بود. این اتفاق سبب شد به ایران برگردد و مدتی در بیمارستان بستری شد اما بلافاصله بعد از بهبود ی به سوریه بازگشت. چند ماه بعد در  منطقه حماه، در تله انفجاری افتاد.

در این حادثه همکار کنار دستش بلافاصله به شهادت رسید و شهید دادالله پس از انتقال به درمانگاه به شهادت رسید.

شهید شیبانی در حماه بسیار مشهور بود و چندبار برای شهادتش تله گذاشته بودند‌.

بعد از شهادت هم قصد داشتند آمبولانسی که پیکر ایشان را از حماه به دمشق منتقل می‌کرد حمله کرده و پیکر را هم ببرند که به لطف خدا موفق نشدند.

با تدبیر بچه های فاطمیون بلافاصله پیکر  به دمشق و سپس به تهران انتقال داده شد، طوری که حادثه ساعت ۱۱٫۵ رخ داد و ساعت ۴ عصر پیکر شهید فرودگاه امام بود.

غربت رسانه ای

هنگام شهادت ایشان تنها روزنامه کیهان از شهادتشان خبری منتشر کرد‌.

علیرغم اینکه پیکر شهید دادالله همراه یکی از شهدای فاطمیون در شیراز تشییع شد و در دارالرحمه به خاک سپرده شد، حتی روزنامه های استانی هم خبری در این باره منتشر نکردند.

یک مهندس مخابرات ماهر

رشته تخصصی شهید دادالله شیبانی مهندسی مخابرات بود و در راه‌اندازی سیستمهای ارتباطی و مخابراتی کاملا خبره بود.

طوری که همکارانش تعریف می کنند زمانی که مسئولیت بر عهده شهید بود، هیچ مشکلی در ارتباطات مخابراتی در پایگاه های سپاه وجود نداشت. آن هم ارتباطاتی که باید ضوابط خاص خود را داشته باشد.

در سوریه هم کار شاخصی که انجام داد، برقرای ارتباط مطمئن برای نیروها از کشورهای مختلف ایران، لبنان، افغانستان، پاکستان به شکل ثابت و مستقیم بود که می توانستند با کشورها و خانواده های خود به راحتی و مستقیم ارتباط بگیرند‌. بدون اینکه نیاز باشد به مخابرات کشور مورد نظر وصل شوند.

شب و روز نداشت

شاید از مهمترین ویژگی ایشان این بود که شب و روز نداشت و همواره در حرکت و فعالیت و مأموریت بود.

ما یکبار قبل از جنگ سوریه، با خانواده به تهران رفتیم و سه روز  تهران منزل ایشان بودیم اما نتوانستیم ببینمشان، تا لحظه آخر که داشتیم خداحافظی می کردیم، تازه از راه رسید.

توکل ایشان به خدا فوق‌العاده بود، از صد، صد بود. هرکاری باید انجام می‌شد، از نظر ایشان حتما انجام می‌شد، اصلا چیزی مانع نمی‌شد.

ارادت خالص به حضرت زهرا(س)، اطاعت محض از ولی

ارادتش به حضرت زهرا فوق العاده بود. هرجا کار برایش گره می‌خورد به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شدند و گره هم باز می‌شد. اعزام ایشان در زمانی بود که هجمه داعش بسیار زیاد بود و گاهی در خانواده که صحبتش پیش می آمد و گفته می‌شد چند بار اعزام شده اید و کافی نیست؟

تکه اصلی حرفش این بود که اگر دست این دشمنان به حرم حضرت زینب برسد، شما می توانید به حضرت زهرا جواب بدهید؟...

خصیصه دیگر شهید، اطاعت محض از ولی بود. در مورد سخنان حضرت آقا فقط می گفت فرمان است و اطاعت می کرد. هیچ توجیه یا حرف دیگری نمی زد.

تواضعش زبانزد بود

کسانی که با او مراوده داشتند شهید را با تواضع می شناسند و این ویژگی زبانزد او بود.

چه در جمع خانوادگی چه در کار، این ویژگی کامل به چشم می آمد.

همین خصیصه باعث شده بود نیروهای تحت امرش ارتباط قلبی با او داشته باشند.

تصاویر و عکسهای شهید موجود است که خودش مثلا ملات چاق می کرد، از دکل بالا می‌رفت، خودش کابل وصل می کرد. به سرباز دستور نمی داد. حتی زمان شهادت هم خودش راننده بود.

می‌دانستیم شهید می شود

نوروز معمولاً با خانواده شیراز می آمد اما سال آخر با تأخیر آمدند. اواسط فروردین در شیراز بود که یک مرتبه گفت قصد رفتن مجدد به سوریه دارد و کسی از خانواده مطلع نبود.

همان شبی که در شیراز در منزل مادر جمع شده بودیم و من شهید را دیدم، کسی که تجربه زمان جنگ را دارد، متوجه می‌شود، کاملا مشابه رزمندگان زمان جنگ، از چهره ایشان مشخص بود که به زودی به شهادت می رسد و من همان شب، هنگام برگشت توی ماشین به خانواده گفتم اخوی هم رفتنی است و این سفر آخر اوست. موضوع آنقدر روشن بود که پسر بزرگش به او گفته بود شما که می روید وصیت نامه تان هم به من بدهید.

همسرش می‌گوید وقتی از در خانه بیرون رفت دوباره برگشت و گفت گوشی همراه را جا گذاشته ام، بعد گفت حلال کنید شاید دیگر هم را ندیدیم، کمی بعد از فرودگاه مجدد زنگ زد و حلالیت خواست.

اول تیرماه، یک روز قبل از شهادتش به تک تک اعضای خانواده زنگ زد و حلالیت خواست و دوشنبه ۲ تیر در تله انفجاری تکفیریون به شهادت رسید.

پیکر شهید به خواست ما به شیراز منتقل شد که این روند یک هفته این کشید و در شیراز تشییع شد.

او کنار ماست

شاید خیلی ها این مسائل را باور نکنند اما اکنون که ۸ سال از شهادت ایشان می گذرد ما ارتباطمان قطع نشده و با او زندگی می کنیم. هر وقت جایی گیر می کنم خدا را به غربت ایشان قسم می دهم و درها باز می شود.

شهدا خیلی مبسوط الید هستند و من این را در این سالها کاملا حس کرده ام.

پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول