اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

شب یلدا؛ همنشینی به صرف یک جرعه زندگی/ از «فال شب چله» تا «فال سوزن»

یلدا یعنی عشق باشد و دسترنج مادرانه، دامن پرگل مادربزرگ باشد و عصای زهوار دررفته پدربزرگ، شعر باشد و نَقل شاهنامه پدر تا بهاروار سبز شویم و بروییم درست شب اول زمستان.

شب یلدا؛ همنشینی به صرف یک جرعه زندگی/ از «فال شب چله» تا «فال سوزن»

خبرگزاری فارس-همدان، هنوز هم از لابلای آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده و دود و دم حباب شده بر سقف سرمان آخرین شب پاییز را  پل می‌زنیم به سال‌های دور، خیلی دور.

 همان وقت‌هایی که کوچه و پس کوچه‌های مهربانی میزبان قهقهه ساکنان زمین می‌شدند و تا پاسی از شب شت غزل می‌خوردند و پس و پیش تفال می‌زدند به حافظ؛ آن وقت‌ها که ستاره‌های کلام بزرگترها بر کوچکترها باریدن می‌گرفت و همنشینی به صرف یک جرعه زندگی بود.

بغل به بغل کرسی و لحاف چهل‌تکه و هیزم تاک می‌نشستند و دسترنج کدبانوی منزل یعنی مویز به نخ کشیده شده و قیسی زردآلو و تخمه هندوانه، کدو و طالبی تاب خورده در دیگچه مسی را نوش جان می‌کردند. 

انار و بِه هم برقرار بود و از قدیم‌ترها می‌گفتند «سیب سردی، انار نامردی، بِه به دستم بده اگر مردی».

همان وقت‌هایی که طبق مسی و کاسه لعابی اسباب پذیرایی بود و از این سر تا سر کرسی سفره می‌چیدند و شانه به شانه هم بلندترین شب سال را جشن می‌گرفتند، شاهنامه می‌خواندند و رجزخوانی؛ آدابی که گوشه‌ ذهن هر همدانی جا دارد.

هنوز هم میان زندگی ماشینی امروز و اسباب و رفاهیات آنچنانی، شبِ چله پل می‌زنیم به آن وقت‌ها و شب نشینی داریم؛ از جنس محبت و دورهمی‌های صمیمانه با سنن بکر. 

هنوز هم توت خشک و یک عالمه خشکبار دیگر در معیت انار سرخ و هنداونه زینت‌بخش شبانه یلدا می‌شود و پدربزرگ و مادربزرگ با عینک ته استکانی راوی داستان هزار و یک‌شب، حسین کرد، امیرارسلان، شیرویه نامدار و مختارنامه می‌شوند.

آن وقت‌ها آخرین شب پاییز فال و گزیده اشعار گل سرسبد دورهمی شبِ چله بود، دیوار به دیوار دل هم می‌نشستند و با چشمان بسته حافظ باز می‌کردند و راست و چپ را انتخاب و غزلی طولانی می‌خواندند.

 دمی هم فال سوزن قسمت شب چَره‌شان می‌شد، تکه پارچه نو و آب ندیده را آماده می‌کردند، یکی از بانوان باسواد که اشعارِ حافظ را حفظ بود، شعرخوانی می‌کرد و دختربچه کوچکی همزمان با خواندن اشعار حافظ به پارچه سوزن می‌زند؛ مهمانان نیت می‌کردند و مقصود می‌گرفتند.

فال و شب چِله همدانی‌ها سری از هم سوا داشتند و تا دلت بخواهد فال به راه بود و شعرخوانی؛ مثل فال قوزوله یا کوزه کوچک، هر کس هر چه داشت مثل دکمه، مهره و سنجاق که خودش آن را بشناسد در کوزه می‌ریخت، بعد در کوزه را آهسته می‌بندند و زیر ناودان به سمت قبله آویزان می‌کنند.

این کوزه یک شبانه‌روز می‌ماند بعد شب چله کوزه را به دست دختر نابالغی می‌دهند و او را عروس می‌کنند، دویاق یا همان پارچه گلی و رنگی پنگی بر سرش می‌اندازند.

 او هم کوزه را بغل گرفته دانه دانه مهره‌ها را از داخل کوزه بیرون می‌کشد و شعری از حافظ یا شعر محلی می‌خوانند، به وقت شعرخوانی عروس کوچک مهره را نشان می‌دهد و قرعه فال به نام اهالی شب‌نشینی می‌افتد.

هنوز هم مابین بازی‌های رایانه‌ای و فضای مجازی شبِ چله را به رسم همان سال‌های دور ادا می‌کنیم و محفلی را آذین می‌بیندیم، بعد دیوار به دیوار تکنولوژی حال و هوای آن وقت‌ها را سَر می‌کشیم.

رسم دیرینه‌ یلدا، هنوز هم کم و بیش به سنت قبل اجرا می‌شود و گاهی هم عجین با تجملات امروزی؛ هرچند حفظ سنت شرط دارد و شروط یعنی باید صمیمت باشد و محبت نه کاسه و کوزه و اسباب جا خوش کند درست وسط محفل شبانه.

یعنی عشق باشد و دسترنج مادرانه، دامن پرگل مادربزرگ باشد و عصای زهوار دررفته پدربزرگ، شعر باشد و نَقل شاهنامه پدر تا بهاروار سبز شویم و بروییم درست شب اول زمستان.

پایان پیام/89033/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول