به گزارش خبرگزاری فارس از داراب، مهمان پنج شنبههای شهدایی این هفته، سردار شهید حمید(غلام حسین) عارف از شهدای شاخص شهرستان داراب است.
جوانی که وقتی به سلوک عارفانه اش نظر می کنی، انسان کامل در نگاهت تجسم می یابد. فردی که در عبادت و اطاعت نمونه و در کار و تلاش زبانزد بود، در تحصیل گوی سبقت را از هم سالان خویش ربود و در متعهد بودن نسبت به تصدی مناصب اجتماعی ممتاز و الگو بود.
مسئولی که مانند مردم می زیست و در حل و فصل مشکلات ودغدغه های محرومان اهتمام ویژه داشت.
سردار شهید حمید عارف متولد سال ۱۳۳۶ در شهرستان داراب-شهر امام حسن مجتبی- است. او دوران تحصیلی خود را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر گذاشت تا اینکه دیپلم گرفت. در سال۱۳۳۵ در دانشسرای شیراز پذیرفته شد. تحصیل او در دانشسرا با روزهای مبارزه علیه رژیم ستم شاهی همراه بود. مسئله ای که او را در اوج گرمای ماه مبارک رمضان زیر شکنجه ی دژخیمان طاغوت برد و تاب و تحمل او حسرت شنیدن یک آخ را بر دل ساواکی ها بر جای گذاشت.
حمید پس از اتمام دوره دانشسرا ، به زادگاهش بازگشت و با همکاری دوستانش هسته ی مقاومت را تشکیل داد. پس از چندی به کسوت معلمی روی آورد و در روستاهای خسویه و میانده داراب به تدریس مشغول شد.
طعم شیرین خدمت به نیازمندان
روزهایی که طعم شیرین خدمت به نیازمندان را به او چشاند و در همنشینی و کمک به محرومان او را به خدا نزدیک تر کرد.
شهید عارف پس از یک سال ، مسئولیت جهاد سازندگی شهر را بر عهده گرفت و بعد از گذشت شش ماه به سپاه پاسداران قدم نهاد. او مسئولیت سپاه داراب را بر عهده گرفت و پس از چندی ضمن فعالیت در سپاه، به عنوان شهردار شهر داراب منصوب شد.
این ایام با آغازین ماه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همراه بود. حمید وقتی شنید نوجوانی 13 ساله به نام محمدحسین فهمیده، با بستن نارنجک به خود و رفتن زیر تانک عراقی ها مانع ورود آنها به خرمشهر شده، سریع جمعی از سلحشوران داراب را جمع کرد و به سمت خرمشهر شتافت.
هنوز یک ماه از حضورش در میدان نبرد نگذشته بود که ترکشی سینه اش را شکافت و به زادگاهش بازگشت. پس از بهبودی برای بار دوم در هفدهم شهریور سال۱۳۶۰ عازم جبهه شد. این بار نیز مجروح شد و به داراب بازگشت. پس از آن به بوشهر رفت و فرماندهی عملیات سپاه بوشهر را بر عهده گرفت.
او به حضور در خطوط مقدم نبرد ادامه داد تا اینکه در تکاپوی اعزام به عملیات رمضان ، راه آسمان ها را در پیش گرفت.
این شهید عزیز که در شب میلاد اول امام شیعیان دیده به جهان گشوده بود، در شب شهادت مولای متقیان امام علی (ع) ، قله پرافتخار شهادت را فتح کرد و عارفانه چشم از این دنیا فروبست.
پیکر پاک سردار شهید حمید عارف، تا مدتی از دید زمینیان پنهان ماند تا اینکه پس از چهل روز در معراج شهدای شهر اهواز شناسایی شد و به این ترتیب سروقامتی دیگر بر دستان مردم شهیدپرور شهر داراب تشییع گشت و در جوار دیگر لاله های این شهر آرام گرفت.
مهرورزی با چاشنی جایزه
یکی از دوستان شهید عارف تعریف می کرد: روزی به خانه حمید رفتم. دیدم یک کارتن تخم مرغ خریده و گفته همه این ها را آب پز کنید.
تعداد زیادی از دانش آموزانش دو شیفت بودند، یعنی از صبح تا غروب به مدرسه می آمدند و چون بعضی از آنان بیبضاعت بودند، ظهرها گرسنه می ماندند. حمید این تخم مرغ ها را آب پز می کرد و برای آنها می برد.
حمید می گفت: روزی برای دانش آموزان ساندویچ کتلت درست کرده بودم. اما نمی دانستم چه طور به آنها بدهم تا به غرور شان برنخورد. سر کلاس شروع به پرسیدن سوال کردم. کم کم سوال ها را آسان کردم تا اینکه همه بچه ها حداقل یک سوال را جواب دادند و یک ساندویچ ، جایزه گرفتند.
میخواهم مثل شهید دستغیب شهید شوم
یکی از دوستان شهید عارف نقل می کرد: یک روز جمعه، مهمان منزل شهید عارف بودیم. نشسته بود و او چیزی روی کاغذ می نوشت. ناگهان سرش را بلند کرد و گفت:" من می خواهم شهید شوم و جسدم هم مثل شهید دستغیب شود."
پیکر شهید دستغیب بر اثر انفجار تکه تکه شده بود. می گفت دوست دارم جوری پودر شوم که جسدم هم به دستتان نرسد. آرزویی که در عملیات رمضان به تحقق پیوست.
در فرازی از وصیتنامه سردار شهید حمید عارف آمده است:
از وقتی که خدا را شناختم هرگز احساس یاس نمی کردم و همیشه احساس می کردم خدا به من کمک می کند. از مرگ باکی نداشتم زیرا اعتقادم این بود که هر انسانی روزی می میرد و آن روز مشخص شده و هرکجاکه باشی به سراغ می آید، لذا بدون احتیاط به قلب خطرات حمله می کردم، به خصوص در جبهه.
به همه مردم توصیه می کنم به خصوص جوانان عزیز که فقط راه امام و خط او را دنبال کنند و مطیع قانون، یاور محرومان و طرفدار بیچارگان باشند، اما در چارچوب مکتب.
پاسداران و بسیجی ها که لباسشان، کفنشان است می گویم که تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را فراموش نکرده و در تمام کارها به دنبال قصد قربت و رضای خدا باشید و در برابر ناملایمان، صبر انقلابی پیشه کنید.
پایان پیام/س