خبرگزاری فارس-همدان: عقربههای پیاله ساعت به وقت خدمت جا خوش کرد و زنگ جهاد در صحنه نواختن گرفت، این یعنی حکایت هر روز آقاسعید، یعنی بستن قامت تلاش از علیالطلوع تا وقتی شب از ستاره بگذرد؛ از همان «روز از نو روزگار از نوهایی» که پس و پیش در دفتر زندگیشان تکرار میشود.
از همان صلوات و صدقههای اول صبحی که با چاشنی چشم نگرانی نوشین خانم نسخه بدرقه و با یک «به سلامت برگردی» تقدیم میشود، آن هم در آخرین تصویر حک شده دیدگان هر روز خانم خانه به وقت خداحافظی مابین ثانیههای پرشتاب بستن در.
یعنی تصویر چشمهای مردی که خطر میکند و بعد از آن دلواپسی و چشمنگرانی ارمغان طلوع تا غروب نوشین خانم میشود و تب و تاب دقایق آبستن به استرس یار دیریناش.
اگر از رفتن و بدرقه بگذریم، به جریان انتظار توام با بیقراری و امید در کلبه عشق میرسیم به رختشورخانه دل خانم جوان و اضطراب دمادم و این و آن پا کردن یکریز، به پیامهای گاه و بیگاه و تفالهای پی در پی اما راستش این ماجرای دیروز و امروز و فردای زوج جوانی است که دل در گرو امنیت مردم دارند.
ماجرای لباس خادمی مرد و خطرات ریز و درشت درست دیوار به دیوار صبر ایوب زن و چشمهای خیره به راه؛ ماجرایی که میان هیاهوی رفتنهای بیمناک و سلامتی پرپر شده و تیر و گلوله و درگیری، عاشقانه سپری و میوه عشقشان «سلین» یک ماهه میشود.
درست فکر کردید این توصیف کوتاهی از یکی دو سکانس زندگی یک پلیس جوان و پویا است، پلیسی که در عنفوان جوانی لباس خدمت به تن کرده و پنجه در پنجه حوادث میتازد و جان بر کف به مسلخ عشق میرود، همسر و فرزند نورسیدهاش را هم به دعای خیر مردم شهر و کشورش حواله میدهد.
پلیسی که صحنه به بغل امنیت را به زنان و مردان این مرز و بوم از جنوب تا شمال و از شرق تا غرب پیشکش میکند و سهم دلش عکسی میشود از فرشته کوچک زمینیاش، پلیسی که به جز درگیری با اشرار و خاطیان و دستگیری مجرمان برای حفظ ایران در اغتشاشات پرخطر هم سعی بر آرام کردن اوضاع دارد ولی دست آخر با ساچمه و گلوله راهی خانه میشود.
با وجود جانبازی به صحنه زد
«سروان سعید کریمی»؛ همان نیروی پلیس همدانی است که چندین بار در درگیری با اشرار و مجرمان دچار آسیبدیدگی شده و رد گلوله بر آشیانه تن دارد اما مگر غیرت ایرانی مجال میدهد، با وجود ۴۵ درصد جانبازی و معاف از عملیات و صحنه گوشهای بنشیند و خیابانها را پرآشوب ببیند؟
سروان کریمی در پی آرامش، کوچه پس کوچههای این شهر را گز و آشوبگران اخیر را متفرق میکند، بی هول و ولا و تردید؛ بی مکث و تامل به چشمان کوچک سلین، به دل آتش و ساچمه و چوب و چماق میزند تا مبادا لحظهای خانوادهای رعب و وحشت به جانش بیفتد و ترس به دلش مستولی شود.
پاداش این غیرتمندی و احساس مسئولیت تن پرساچمه شده و دعای خیر یک عالمه هموطن.
مهمان کلبه عشق آقاسعید و نوشین خانم میشویم تا برش کوتاهی از زندگی پرخطر این زوج را نقل کنیم؛ سکان گفتوگو را به سروان کریمی که حالا به جای لباس سبز خدمت و اسلحه خانهنشین و زخمی کین دشمن شده میسپاریم.
آقا سعید از روزهای اول استخدام در فراجا صحبت میکند و تقویم کاریاش را در این مجموعه ورق میزند و میگوید: «سال ۸۵ به استخدام نیروی انتظامی درآمدم، بعد از یک سال سپری کردن دوره آموزشی در اصفهان، به قرارگاه عملیاتی مرصاد سیستان و بلوچستان منتقل شدم و خدمت کردم؛ کماکان آموزش دورههای ویژه برقرار بود تا اینکه به یکان تکاوری منتقل شدم.
در حین خدمت در یگان تکاوری در سال ۸۸ طی درگیری با اشرار دچار آسیب شدم، قوزک پای راستم و کمرم مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اولین بار در این عملیات جانباز شدم ناگفته نماند که اشرار را هم به هلاکت رساندم.
از سال ۹۰ تا ۹۴ در حین خدمت تحصیلاتم را در دانشگاه پلیس ادامه دادم و بعد از پایان تحصیل به همدان منتقل و این بار در درگیری با یک سارق برای بار دوم جانباز شدم؛ در سال ۹۶ هم مجددا در حین دستگیری مواد فروش آسیب دیده و جانباز شدم.
بعد از جراحتها، جانباز ۴۵ درصد و معاف از ماموریتهای عملیاتی بودم، اما با توجه به علاقه شخصی و داوطلبانه در یگان امداد خدمت و در اغتشاشات سال ۹۶ و اغتشاشات اخیر در راستای حفظ آرامش و ساماندهی اوضاع حضور داشتم.»
۶ بار مجروحیت برای امنیت
آقاسعید از خود گذشته فرصتهای خدمتگزاری به مردم را غنیمت میشمارد حتی اگر آسیب ببیند، درست مثل اتفاقی که در روز دوم اغتشاشات اخیر پیش آمد و او از چند ناحیه دچار صدمات جبرانناپذیر شد، سروان کریمی در این باره ادامه میدهد: «وقتی نیاز جامعه را دیدم به صحنه رفتم و انجام وظیفه کردم، هرچند در روز دوم اغتشاشات یعنی ۳۰ شهریور در میدان جهاد بار دیگر دچار حادثه و ۱۰ روز در بیمارستان بستری و جراحی شدم؛ در واقع برای پراکنده کردن آشوبگران اقدام کردیم چون مسیر را بسته بودند و به کمک نیروهای بسیج رفتیم تا اغتشاشگران را متفرق کنیم.
به محض ورود نیروی پلیس مقداری عقبنشینی کردند و اندک اندک پراکنده شدند، زمان برگشت از سمت آشوبگران لحظهای احساس کردم زیر پاهایم خالی شده و زمین خوردم؛ در این حادثه با تیر ساچمهای به فاصلهای حدود یک متر دست، پا و کمرم مورد اصابت قرار گرفت، فورا به بیمارستان منتقل شدم.
مراحل درمان از عمل جراحی فیالفور، بستری در آیسییو و انتقال به بیمارستان فراجا تهران انجام شد البته یک عمل جراحی دیگر هم برای پیوند روده در ماههای آینده باید انجام شود.
اما در این اتفاق حدودا ۳۵۰ ساچمه به ران، دست و کمرم اصابت کرد که با نظر کمیسیون پزشکی خارج کردن این ساچمهها ممکن نیست چون بافت ماهیچهای و عصب دچار آسیب بیشتری میشود، حتی ساچمه به رودهام هم برخورد کرد که در حال حاضر این عضو خارج از بدن است و باید سه ماه دیگر پیوند روده انجام شود.
عصب دست راست و پای راست هم از نظر حسی حرکتی آسیب دیده است، در مجموع از اول خدمت تا به حال ۶ بار مجروح و چهار بار جانباز نیروی انتظامی شدم البته به این جراحتها و رد زخمهایم میبالم و باعث افتخار است که در این مسیر قدم برداشتم.»
لحظه به لحظه حیات یک مأمور برای مردم
آقاسعید دقیقا عین دیگر نیروهای خدوم نیروی انتظامی پای امنیت مردم ایستاده حتی اگر لازم باشد ۱۰ روز در بیمارستان بستری شود و دختر نورسیدهاش را نبیند، او لحظه به لحظه زندگیاش را وقف این مرز و بوم کرده و میگوید: «زمانی که نیاز جامعه بر حضور ما است یا شهروندی احتیاج به کمک دارد ما سر از پا نمیشناسیم برای خدمت، بعد از آن هم احساس خوبی داریم، احساسی که توصیف نمیشود، به وقت اغتشاش هم به همین منوال بوده چون مردم و کسبه چشم امیدشان به نیروهای پلیس است.
در همین اغتشاشات اخیر مردم و کسبه ملتمسانه اصرار میکردند که آشوبگران را جمع کنید پس احساس مسؤولیت بیشتر از چیزی که فکر کنید در ما ریشه دارد و ماموران نیروی انتظامی نمیتوانند نسبت به مردم بیتفاوت باشند، بهتر است بگویم با انتخاب این مسیر لحظه به لحظه حیات خود را برای مردم زندگی میکنند، من هم مثل بقیه همکارانم در صحنه بودن و عملیات را با پشت میزنشینی عوض نمیکنم.
در تمام دوران خدمت هر چه در توان داشتم در ماموریتها به خرج دادم و هدف اول و آخرم حفظ امنیت مردم بوده؛ علاوه بر خودم این باور برای خانواده هم ایجاد شده تا جایی که خطرات را همهجوره در برابر آسایش شهر و کشور به جان خریدند.
گواه این ادعا فرزند ۲۳ روزه من بود، درست زمانی که آماده شدم برای اعزام به این ماموریت و پراکنده کردن اغتشاشگران دخترم سلین ۲۳ روزه بود با این حال برای رفتن تردید نکردم و در این راه خانواده هم همراهی کردند.»
در اوج اقتدار اما مظلوم
سروان کریمی از اقتدار پلیس سخن به میان میآورد وقتی همنشین تخت و بستر بیماری بوده یعنی اقتداری که با مظلومیت همراه است، او یادآور میشود: «بدون اغراق مظلومترین قشر جامعه پلیسها هستند انگار در اوج اقتدار مظلومند؛ شغلی با هزار و یک خطر، سختی و حقوق پایین، اما با یاری خدا پرسنل نیروی انتظامی عاشقانه از پس سختیهای این حرفه برمیآیند و به مردم خدمت میکنند و امنیت را به شهروندان هدیه میدهند.
یادمان باشد پلیسها هم از خود مردم هستند با مسؤولیت همسر و فرزند و خانواده، وقتی در ماموریتها حوادث این چنینی پیش میآید چند خانواده درگیر میشوند و دلشان به درد میآید اما یک پلیس باید در هر شرایطی وظیفهاش را انجام دهد و آماده و پا به رکاب باشد.
ناگفته نماند گاهی هضم بعضی برخوردها در برابر این همه وظیفهشناسی و مسؤولیتپذیری سخت و دردناک میشود ولی ما باز هم با تمام وجود هستیم حتی اغتشاشگرانی هم که به ماموران پلیس آسیب وارد میکنند، در صورت نیاز از نیروی انتظامی خدمات دریافت میکنند.»
داوطلبانه به میدان زدم فقط به عشق مردم
آقاسعید از انتظار و دلتنگیهای گاه و بیگاهش حرف میزند و ادامه میدهد: انتظار داریم مردم، پلیس را از خودشان بدانند چون شاغلان نیروی انتظامی برحسب وظیفه کار میکنند دقیقا مثل اغتشاشات اخیر که پلیس به دنبال باز کردن معابر بود برای رفت و آمدهای ضروری و اورژانسی و تأمین امنیت مردم؛ اگر بخواهم خلاصه بگویم «مردم به معنای واقعی پلیس را امین خودشان بدانند.»
پلیس هم خادم مردم است؛ من و همکارانم در این مجموعه از جان و دل کار میکنیم و پای امنیت مردم ایستادیم تا جایی که اگر زمان به عقب برگردد باز هم سر صحنه میروم و برای حفظ امنیت مردم برای مقابله با اغتشاشات حضور پیدا میکنم چون لباس خادمی بر تن کردم.
با وجود اینکه جانباز نیروی انتظامی بودم و میتوانستم عملیاتها را شرکت نکنم اما داوطلبانه به میدان زدم فقط به عشق مردم؛ مردمی که خانواده ما هستند پدر و مادر و برادر و خواهرم هستند.»
لبخند مردم بزرگترین هدیه برای پلیس
گفتوگو به خواهش و درخواست رسید، سروان کریمی پلیسی که فداکاری را معنا کرده از مردم میخواهد پشت این نظام و رهبر بایستند و احیانا به اجتماع غیرقانونی دامن نزنند، او تاکید میکند: «این تجمع به ضرر و زیان شهروندان تمام میشود به نحوی که از آسیب به اموال عمومی شروع و تا تخریب اموال خصوصی و درگیری چندین خانواده و خدای ناکرده داغدار کردن برخی ختم میشود.
از همکاران پلیس هم تقاضا میکنم با قوت ادامه دهند و پاشنه ورکشیده پای امنیت مردم باشند؛ بهترین هدیه به ماموران نیروی انتظامی لبخند رضایت و احساس امنیت شهروندان است، هدیهای که تمام خستگی پلیس را از تنش بیرون میکند.»
مادران میدانداری کنند
ادامه این گپوگفت خودمانی را به طاهره خانم، مادر انقلابی آقاسعید میسپاریم و لحن و صدای مادرانه را به کلمات جادویی بدل میکنیم، او در اوج دلواپسی به پسرش افتخار میکند و میگوید: «خدا را شکر میکنم بابت فرزندی مثل سعید که باعث سربلندی ما و مملکت شده، از طرفی هم سجده شکر به جا میآورم که در این حادثه جان سالم به در برد و به خانه برگشت.
بعد از نظر خاص پروردگار نسبت به سعید باید قدردان زحمات پدرش هم باشم علیالخصوص که لقمه حلال سر سفره آورده و بچههایم مقید شدند، من دو تا پسر بیشتر ندارم ولی اگر ۱۰ تا پسر هم داشتم تشویق میکردم در راه انقلاب و برای رهبر خدمت کنند چون لبخند رهبر برایم باارزش است.
به عنوان یک مادر از مادران میخواهم با بچههایشان صحبت و به راه راست هدایتشان کند تا فریب دشمن را نخورند و در حق هموطن خودشان ظلم نکنند، شما نمیدانید در این چند وقت چه به ما گذشته است؟
خیانت به مملکت و خیانت به دختران مردم چه فایدهای دارد که میریزند داخل خیابان و به جان و مال مردم رحم نمیکنند و به جوان و پیر آسیب میزنند، مادرها واسطه شوند و جوانانی که به بیراه رفتند را هدایت کنند.»
درد و اندوهی ارزشمند/ همقدم سروان کریمی
اگر نوبتی هم باشد نوبت نوشینخانم است؛ همراه گامهای استوار آقاسعید و چشم به راهش، او هم با تمام وجود به همسرش افتخار میکند و به زخمهای پس و پیشاش میبالد و میگوید: «همسرم مایه مباهات و غرور ما بوده چون انسان سختکوش و مسؤولیتپذیری است، دو ویژگی که او را منحصر به فرد کرده راستش بدون اغراق باید بگویم از اینکه همسر یک نظامی هستم خوشحالم.
البته که شغل سخت و پرخطری است ولی این جراحتها و درگیریها ریشه در تضمین امنیت مردم دارد، جراحتهای پی در پی آقاسعید و دردی که میکشد برای من هم سخت و دردناک است اما دلیل این درد، اندوه ما را تسکین میدهد و حتی ارزشمند میکند.
امنیت مردم ارزش دردکشیدن را دارد، آرامش کشور برای آقاسعید و همکارانشان از اوجب واجبات است و برای حفظ امنیت این خاک از هیچ کاری دریغ نمیکنند، به نظرم مردم هم باید با رافت بیشتری پلیس را همراهی کنند.
ما همسران نیروهای انتظامی همیشه نگران هستیم ولی این نگرانی را پذیرفتیم؛ تا پیش از این حادثه هر روز صبح با صدقه آقاسعید را بدرقه میکردم تا آخر وقت سلامت به خانه برگردد هرازچندگاهی هم در طول روز با پیام و تماس از حال و احوالش مطلع میشدم.
چارهای نیست اگر همسر من و یا دیگر نیروهای انتظامی نباشند امنیت کشور به خطر میافتد پس ما هم با این نگرانیها کنار آمدیم و با جان و دل کنارشان هستیم؛ در لحظات سخت و پراسترس همقدم و پا به پای این نیروهای خادم حرکت میکنیم.»
انتهای پیام/89033/س