اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  اندیشه

نیکزاد: روشنفکران ایرانی تقلید کورکورانه از غرب می‌کنند/ مولوی و شمس مقام نبوت داشتند!

یک مدرس حوزه علمیه گفت: روشنفکران ایرانی بی‌هیچ مداقه و توجهی تنها چشم‌بسته دست به تقلید کورکورانه از غرب و آن‌چه که در آنجا نتیجه داد زدند. موضوعاتی مثل نقد دین، نقد کتاب مقدس و... را عیناً به شکل افراطی در ایران دنبال کردند.

نیکزاد: روشنفکران ایرانی تقلید کورکورانه از غرب می‌کنند/ مولوی و شمس مقام نبوت داشتند!

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، روشنفکری دینی قرار بود راه‌حلی ارائه دهد و دین را از ساحت خرافات کنار زند. آنان مدعی این بودند که دین گرفتار زوائد و حواشی شده است و باید با رویکردی اصلاح‌گرایانه به حقیقت و حاق دین رسید. عبدالکریم سروش، آرش نراقی، مصطفی ملکیان، سروش دباغ و... قرار بود، مرارت را بزدایند و دین ِمعقولی را دست دهند. 

اما گذشت زمان، حرف یک نفر را تصدیق کرد، حکیم آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای که گفته بود «روشنفکری بیمار متولد شده است»، این بیماری بر روشنفکران دینی و نواندیشان عرصه دیانت هم تأثیر گذاشت و مبتلایشان کرد. به طوری که با رویکردهایی مخالف دین، دست به تفسیر و تحلیل از آن زدند و نتیجه آن شد که نه تنها به مدعای خود نرسیدند، بلکه دچار یکسری گسست‌های اساسی شدند. 

با حجت‌الاسلام عباس نیکزاد، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه بابل در این مورد صحبتی داشتیم که حاصل را در ادامه می‌خوانید. 


حجت‌الاسلام عباس نیکزاد

ریشه افکار روشنفکری

حجت‌الاسلام عباس نیکزاد در ابتدا گفت: روشنفکری مصطلح، ریشه در غرب و دوران قرون وسطی دارد. آن‌جایی که نوعی برآشوبی علیه کلیسا و آباء آن صورت گرفته بود و مسیحیت به نقد کشیده شد. مسأله اصلی روشنفکران غربی که آنان را به نهضت روشنفکری و تجدیدنظر کشاند، در چند موضوع خلاصه می‌شد. مانند ۱ـ خرافه و تحریفات متعدد و مشهودی که در دین مسیحیت وارد شده بود و بنیان‌های آن را سُست کرده بود. این نوع دیانت مسیحی اساساً تقابلی جدی با عقل و رهاورد‌های عقلی داشت.

وی افزود: «گوستاو لوبُن» فیلسوف، مورخ و جامعه‌شناس فرانسوی در کتاب «تمدن اسلام و عرب» در ضمن مقایسه‌ای بین اسلام و مسیحیت بیان می‌کند که آموزه‌های مسیحی، بسیاریشان قابل فهمِ عقلانی نیست و اساساً ورود عقل به این امور ممنوع است؛ مثل عشای ربّانی، توحید در عین تثلیث و... اما در مقابل آموزه‌های اسلامی به شکلی است که برای مردم مسلمان و پیروان آن قابل فهم بود، چرا که با عقل سازگاری داشت. ۲ـ آبای کلیسا به شدت به نام دین در برابر علم و عقل ایستادگی کرده بودند و برخوردهای خشنی در مقابل دانشمندان و متفکران داشتند. ۳ـ فساد اقتصادی و اخلاقی کلیسا و متولیان آن که فراگیر و نَقل محافل بود. 

نیکزاد افزود: رفته‌رفته این عوامل موجب شد در بین خود متولیان کلیسا و سران آن، چند دسته‌ای به وجود بیاید که مصداق بارز آن «مارتین لوتر» و جریان اصلاحی و نواندیشی‌ای بود که بعدها با عنوان «پروتستان» شناخته شد. طیف پروتستان در برابر حاکمیت و اوتوریته پاپ، ایستادگی کرده و بر خواسته‌های تجدیدنظرطلبانه خود پافشاری کردند. 

نگاره مارتین لوتر، از رهبران اصلاحات دینی در مسیحیت

روشنفکران مقلد، تافته‌های جدابافته جامعه هستند

وی بیان کرد: اما وقتی این انگاره‌های اصلاحی در غرب، وارد دین شد، وضعیت فرق می‌کرد و اصلی‌ترین مشکل آن «وارداتی بودن» این تفکرات بود. بخش بدتر ماجرا این بود که روشنفکران ایرانی بی‌هیچ مداقه و توجهی تنها چشم‌بسته دست به تقلید کورکورانه از غرب و آن‌چه که در آنجا نتیجه داد زدند. یعنی آن‌ها سعی کردند موضوعاتی مثل نقد دین، نقد مقدسات، نقد کتاب مقدس و... را عیناً آن‌هم به شکل افراطی در ایران دنبال کنند. بنابراین مهم‌ترین خصیصه روشنفکری در ایران «تقلیدی» و «ترجمه‌ای» بودن است، هنوز هم که هنوز است، آن‌ها از ترجمه و واردات نظرات غربیان پا را فراتر نگذاشتند. خودبرتربینی و بریدگی از مردم و عوام هم، یکی دیگر از خصایل این طیف است که به گفته جلال آل‌احمد، این دسته شأن خود را بسیار فراتر از جامعه و مردامنش می‌دانند. 

آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

نیکزاد افزود: نکته مهم دیگری که پیرو اشتباه قیاس تشیع با مسیحیت و تجویز نسخه مشابه برای هردوی آن‌هاست، این است که اساساً تشیع خود مکتب نزدیک به عقل و تفکر است. به عبارتی دین اسلام و مذهب تشیع، محتاج عقلانیتی نیست که بخواهد از جایی وارد شود، چون خودش ظرفیت‌های بالایی در مباحث عقلی دارد و کافی است که به سابقه تشیع در طول تاریخ، نظر بیفکنیم تا صدق این گفتار روشن شود. رساله «علی و فلسفه الهی» از علامه طباطبایی که حاصل بحث‌های ایشان با مستشرق شهیر فرانسوی «هانری کربن» است، نمونه بارزی بر این مدعاست.

سروش و هم‌فکرانش دست به مسخ دین زده‌اند

این استاد معارف دانشگاه علوم پزشکی بابل در مورد ادعای سروش مبنی بر اینکه روشنفکری موجب جذب جوانان به دین است، گفت: در این باره باید افزود تا چه حد خود این دسته از روشنفکران به دین برآمده از منابع اصیل اسلامی پایبند و معتقد هستند؟ تا چه حد توان خود را صرف دفاع از ارزش‌های دینی کرده‌اند؟ اگر واقعاً هم و غم این افراد دین است که ما هم از آن استقبال خواهیم کرد. منتها حقیقت چیز دیگری است، سروش و هم‌فکرانش دست به مسخ دین زده‌اند. لوگوس شریعت مسیحی را مسخ کرد، اما اینان کل دین را مسخ کرده و اصول آن را نفی کرده‌اند. 

وقتی مولوی و شمس به مقام نبوت می‌رسند

وی افزود: برای اثبات حرف خود، نمونه‌هایی از اندیشه سروش را بیان می‌کنم تا قضاوت کنید که آیا اصلاً چیزی از دین با خوانش آن‌ها باقی می‌ماند یا خیر. ایشان در مقاله «اسلام، وحی و نبوت» صریحاً بیان می‌کند، شخصیت پیامبر مخلوق محیط و فراورده آن اقلیم است و گفته‌های او هم حاصل اندیشه‌های خودش بوده و وحی وجود نداشته است. او از این نظریه، چنین نتیجه می‌گیرد که آموزه‌های حضرت رسول تنها مختص به آن زمان و مکان بوده و به درد هیچ وضعیت و اقلیم دیگری نمی‌خورد. سروش در «تجربه بسط نبوی» معتقد به خاتمیت نبوت به آن شکل که عموم مردم باور دارند نیست و باورش بر آن است که هرکس دیگری هم توانایی رسیدن به مقام نبوت را دارد. مثلاً سروش، شمس و مولانا را در حد نبی می‌داند. او چنین می‌پندارد که شخصی ممکن است به جایی برسد که از شریعت اسلام و قرآن بی‌نیاز شود و مستقیماً با خدا ارتباط بر قرار کند. 

نیکزاد بیان کرد: سروش معتقد به هرمنوتیک فلسفی در مورد نصوص دینی است. به این معنا که شریعت و نص دین ساکت و مثل دانشمندی به انزوا رفته است و ما باید از آن حرف بکشیم. بنابراین هر تفسیری از شریعت مطابق پیش‌فرض‌ها و داشته‌های خودمان است و شریعت خودش چیزی ارائه نکرده است. این باور موجب می‌شود که ما هر برداشت از دین را موجه بدانیم چرا که هیچ معیاری برای تشخیص صحیح از غلط وجود ندارد. اصلاً لازمه این باور، نفی هدایت‌گری و مبیّن بودن قرآن و اسلام است چرا که هرکس مطابق رأی خودش کنش و واکنش‌هایش را تنظیم می‌کند. 

فرق روشنفکران دهه ۵۰ و ۷۰

وی در پایان ضمن مقایسه دو نسل روشنفکری دینی در دهه ۵۰ و ۷۰ گفت: فرق روشنفکری دهه ۵۰ و دهه ۷۰، یک فرق و تفاوت ماهوی و بنیادین است. روشنفکران آن زمان اعم از بازرگان، مطهری و شریعتی همگی «دین» را یک راهکار برای زیست بشر در تمامی ساحت‌های آن اعم از فردی و اجتماعی می‌دانستند، اما روشنفکران حال حاضر، دقیقاً نقطه مقابل این انگاره‌ قرار دارند. روشنفکران نخستین، از دین برداشت سیاسی داشتند و آن را عین یک ایدئولوژی سیاسی معرفی می‌کردند؛ از همین منظر است که شخصیت‌های دینی در نظر آنان افراد انقلابی و مبارز هستند. کافی است به نظرات مرحوم شریعتی در مورد امام حسین، حضرت زینب، حضرت زهرا و... نگاه بیندازید تا صدق گفتار روشن شود. اما سروش و سروشیان، پیرو سکولاریزه کردن دین هستند و هیچ تفسیر سیاسی از بزرگان اسلامی ندارند. تفاوت دیگری هم که این دو رویکرد دارد، در علمی بودن یا نبودن دین است. بازرگان کتابی نوشت به نام «راه طی شده» که قصد داشت بگوید دانشمندان قدم در وادی‌ گذاشتند که انبیا گذاشته بودند. اما رویکرد جدید اصلاً دین و علم را مقابل و در تعارض با هم می‌بیند. 

در این باره بخوانید: 

روشنفکری فقط به غربی‌سازی ایران می‌اندیشد و جز استعمار، ارمغان دیگری ندارد

قاتل روشنفکری دینی خود عبدالکریم سروش است

۵ سؤال از محسن کدیور و عبدالکریم سروش

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول