اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

شاعران ایران و هند به محرم سلام دادند/ چرا «سلام فرمانده» موفق شد؟

گروه بین المللی هندیران در شامگاه جمعه و یک هفته مانده به آغاز ماه محرم، نشست «شعر آیینی در ادب پارسی» را در فضای مجازی برگزار کرد.

شاعران ایران و هند به محرم سلام دادند/ چرا «سلام فرمانده» موفق شد؟

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، به منظور توجه دادن بیشتر قلوب دلداگان حسینی و گرامی داشت ایام محرم، کاروانی از ادیبان و اهالی هنر و فرهنگ کشورهای مختلف پارسی زبانی چون ایران، هند، افغانستان و تاجیکستان با ارائه آثار عاشورایی و آیینی خود در این ویژه برنامه به استقبال عزای حسینی شتافتند.

در این نشست شاعران، خوشنویسان و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، غلامرضا کافی، محمودرضا اکرامی‌فر، رضا اسماعیلی، مصطفی محدثی خراسانی، عبدالرحیم سعیدی راد، سیدمسعود علوی، علی‌میر باذل، سیدحکیم بینش، مسعود ربانی، حمیده پارسافر، مرضیه فرمانی، فاطمه ناظری، وحیده افضلی، نغمه مستشارنظامی، علی اصغرالحیدری، امیر عاملی، مهدی باقرخان، سیدسکندر حسینی، عزیز آذین‌فرد و ایرج قنبری شرکت داشتند که در ادامه بخشی از آثار به اشتراک گذاشته در این ویژه برنامه را با هم مرور خواهیم‌کرد:

علیرضا قزوه در ابتدا سروده خود را خواند: 

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسید

طاقتم را خواهش اکبر در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فریادم رسید

انتخابی سخت، حالم را پریشان کرده بود
شور میدانداری اکبر به فریادم رسید

تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام ـ اصغر ـ به فریادم رسید

تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ
خیمه آتش گشت و خاکستر به فریادم رسید

نیزه‌ها و تیرها و تیغ‌ها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فریادم رسید

جبرییل آمد: بخوان! قرآن بخوان، بی‌سر بخوان!
منبری از نیزه دیدم، سر به فریادم رسید

در ادامه سیدحسن بنی‌طبا از کانادا درباره شعر آیینی در ادبیات پارسی اظهار داشت: «شعر آئینی» وضعیت خوب و رو به رشدی دارد و «سلام فرمانده» نشان داد که چقدر می‌تواند به عمق مردم نفوذ کند. فقط کمی هماهنگی و مدیریت لازم است تا تولیدات آن درست به دست مصرف کننده برسد و اینجا از جاهایی است که باید دست واسطه‌ها که مادحین اهل بیت(ع) هستند را پر کرد. 


سپس غلامرضا کافی «درد دین» را همراه با«رسم و آیین» انشاد کرد:

ای‌خوشا درد ای‌خوشا درد ای‌خوشا دین داشتن
 درد دین را ای‌خوشا با رسم و آیین داشتن 

درد دین درمان درد دیگران است ای‌عزیز 
درد دین یعنی همان تسکین مسکین داشتن 

دیگران را هم ببین ای کور مادرزادِ بُخل
کور بودن بهتر است از چشم خود بین داشتن! 

نیست این تقوا که باشی تُرش با خَلق خدا 
عین ایمان است باری خُلق شیرین داشتن

 چیست سود دین که داری در نهان قلب سیاه 
وانگهی بر روی رف قران زرّین داشتن؟ 

کمتر از سلطان جائر نیست در تخریب شرع
در لباس اهل دین خوی سلاطین داشتن! 

 چرب و شیرین قوّت بازوی بی‌رحمی دهد 
سفره‌‌‌ی رنگین سبب شد، دستِ سنگین داشتن 

مرد دین باید که فتح قلعه دل‌ها کند  
ور نه چین غارت کند زور تموچین داشتن!

در ادامه فاطمه صغری زیدی نیز از دهلی‌نو غزل خود را با عنوان «محرّم» خواند:

سلام من به محرّم به صاحب کرمش
سلام من به مه اشک و آه و سوز و غمش

سلام من به تو ای‌ آفتاب عالم تاب
به کاروان شهیدان پاک و محترمش

سلام من به شما ساکنان کرب وبلا
سلام من به حسین(ع) و به ساقی حرمش

سلام من به اذان گوی صبح عاشورا
به لهجه نبوی و به سوز صبحدمش

علیّ اکبر و زخم تن و سنان ستم
پدر خمیده کمر، خُرد زیر بار غمش 

سلام من به صغیر رضیع کرب و بلا
ببین به شوق و جنونش، نبین به سنّ کمش

زبان خشک و تن زخم و حلق ببریده
 کجا روم؟ به که گویم روایت ستمش؟

سلام من به شهیدان تشنه کام و ذبیح
به حافظان حریم امامت و حرمش

سلام من به تو ای‌ آفتاب بر سر نی
که جان مرده دلان زنده می‌شود به دمش

سلام من به حسین(ع) و به زینب(س) و به علی(ع)
به عاشقی که نلرزیده لحظه‌ای قدمش

سلام من به تو‌ ای ماه عشقبازی‌ها
به ناله‌های شبانه، به سوز و درد و غمش  

به دیده اشک روان و به لب نوای حسین(ع)
ز دور بوسه زنانم به مضجع حرمش

سحر به قصد زیارت حدیث عشق بخوان
به نام حضرت عباس، صاحب علمش

نغمه مستشار نظامی از مباهله سرود:

با پنج نور ناب بهشتی، با حرف حق مقابله سخت است
تسلیم اقتدار تو هستیم، یا مصطفی معادله سخت است

با پنج نور ناب بهشتی، از راه آمدی و دلم ریخت
در شهر دیرهای قدیمی، پس لرزه‌های زلزله سخت است

همراه تو ولی خداوند، هم پای تو دو سرو بهشتی
با توست روح سوره کوثر، با خالصان مجادله سخت است

این پنج تن عصاره عشق اند، این پنج تن سلاله نوراند
نجرانیان! مقابله کردن، با قله‌های سلسله سخت است                                                                                 

 این وعده را مسیح به ما داد، اینک زمان تابش عشق است!
دیدار نور ناب به جز در دل‌های پاک و یکدله سخت است                                                                       

نصرانی‌ام که نام محمد، دین مسیح را به من آموخت
قلبم رسیده است به تسلیم، با عاشقان معامله سخت است                                                                             

از اهل بیت پاک نبوت، غیر از سلام و نور مجویید
با مستجاب دعوه ترین‌ها، جان بردن از مباهله سخت است

سید مسعود علوی «تشنگی» را به یاد شهید تشنه‌ لب کربلا سرود:

نی عجب باشد که در بحر فنایت تشنه‌ام
تشنگی را تا لب حوض بقایت تشته‌ام

با فرات و موج‌هایش تشنگی را کار نیست
تشنه هستم من، به تسنیم لقایت تشنه‌ام

کربلایت، جرعه جرعه تشنه از عشق خداست
بر تمام صحنه‌های کربلایت تشنه‌ام

تشنه سوز مناجات شب دیدار تو
تشنه‌ام، بر جوشش جام دعایت تشنه‌ام

تشنه بی‌تاب دردم، تشنه درمان تو
تشنه هستم، تشنه، بر درد و دوایت تشنه‌ام

تا ابد در اهتزاز موج‌های پرچمت
می‌روم، تا در هوای داغ‌هایت تشنه‌ام

سپس مهدی باقرخان از دهلی نو در غزلی با نام «حریم و حرم» در سوگ حضرت عباس علیه السلام چنین سرود:

چیزی به جز دعا، دم مرگم، لبم نداشت
احساس رنج و غصّه و درد و الم نداشت

هرکس که بود سینه او غرق کینه بود
من همچنان به غیر محبّت دلم نداشت

من همچنان کریم و عطا بخش و مهربان
او همچنان، لیاقت لطف و کرم نداشت

در رنج و غم، گذشت حیاتم و بعد مرگ
جسمم دریغ، قبر و حریم و حرم نداشت

آن مشک نا امید، چو افتاد بر زمین
قلبش پراز الم شد و دستش علم نداشت

آمد به سوی خیمه به دندان گرفته مشک
آمد به سوی خیمه ولی دست هم نداشت

در ادامه سیدحکیم بینش از بانوی کربلا نوشت:

کربلا نرفته‌ام
تل زینبیه باید جای بلندی باشد
به روایت چشمان تو
شمر سنگ شد
و خنجر بوسید
بوسه‌گاه پیغمبر را
سر عشق بلند بود
قرآن می‌خواند
که آرام شوی
تو رسول آیه‌های سرخ بودی
و به روایت چشمان تو
همه چیز زیبا بود
وقتی بر گیسوان صبر شانه می‌زدی
هیچ کسی ندانست
لاله‌های تن حسین بیشتر است
یا شقایق‌های دل زینب

و در پایان شعبان کرم‌دخت به حضرت بانوی روشنی زهرای مرضیه سلام الله علیها غزلی پیشکش کرد:

بانوی آب و آینه، بانوی روشنی
با آن همه شکستن، مثل دل منی

ای‌کوثر همیشه زیبایی وغزل
چون چشم آفتاب به رنگ شکفتنی

آن دست‌های گمشده با تو چه کرده‌اند
جاری‌ست در تمامی تاریخ شیونی

آتش به دامن تو نشاندند و قرن‌هاست
در پشت در، غریب به کار شکستنی

اشک است این که می‌چکد از آستین من
ای جامه سیاه، هم اندازه تنی

دست و دلم پر است، پر از بیقراری‌ات
یا فاطمه، سلام، تو هم مادر منی

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول