خبرگزاری فارس؛ یادداشت ـ سعید توتونکار: تقطیع حقایق تاریخی و گزینش جانبدارانه آن، خصوصا تاریخ ادیان و انبیاء الهی به ویژه آنچه در قرآن کریم به صراحت آمده و تأویل و تفسیر به رأی آن برای به انحراف کشیدن جامعه از قبول احکام الهی، گذشته از اینکه مصداق آیه نؤمن ببعض و نکفر ببعض است، توهین به خداوند، به رسولان خدا، به ادیان الهی و پیروان ادیان الهی است.
این مشابه همان کاری است که سامری انجام داد، بخشی از واقعیت را که مردم از آن بیاطلاع بودند برجسته کرد و آن را با دروغ و نیرنگ و هوای نفس خویش درآمیخت و باعث گمراهی مردم شد.
داستان موسی و قومش در قرآن حاوی عبرتهای فراوانی است که هر چه بتوان تصویر بزرگتر و دقیقتری از آن ارائه داد، حقایق بیشتری به دست خواهد آمد.
در این یادداشت، متناسب با گزینش غلطی که آقای مهدی نصیری از داستان سامری انجام دادهاند تا به بهانه نفی قانون حجاب، مبانی جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرند، داستان سامری را مرور میکنیم.
روشن است که ایشان و همفکران ایشان در طرح مسئله، نه در کنار هارون و یارانش و نه در موضع بیطرف، که در طرف مقابل قرار گرفتهاند. ما شاهد مقاومت این جریان در برابر انواع مظاهر دینی در جامعه هستیم و سهمخواهی آنان از حکومت برای رسمیت بخشیدن به مظاهر ضد دین شاهدی بر این مدعاست.
«آیا عالم و مفسری در حاکمیت یکدست یافت نمیشود که قصه قرآنی گوسالهپرست شدن بنیاسرائیل را به ستاد امر به معروف بگوید: ...» (طه/۹۴)
اکنون عملکرد نظام را در مسأله حجاب که یک حکم از صدها حکم و ارزش دینی است، با این آموزه صریح قرآنی محک بزنید و نتایج ویرانگر اجتماعیاش را که گوشهای از آن در ویدئوی اخیر درگیری تلخ و تأسفبار بانوان در اتوبوس مشاهده میشود، در نظر بگیرید تا فاصله عملکرد جمهوری اسلامی را با قرآن دریافته و ظلمی را که از این رهگذر بر خدا و دین و پیامبر و اهل بیت (ع ) میرود، عمیقا دریابید».
داستان سامری از آنجایی آغاز شد که موسی بنیاسرائیل را از چنگال طاغوت فرعون نجات داد و فرعونیان در دریا غرق شدند.
عدهای از بنیاسرائیل به محض فراغت از سیطره فرعون، با دیدن عدهای بتپرست، از موسی خواستند که خدایی برای آنان تعیین کند. موسی دانست، اگر چه فرعون و فرعونیان از بین رفتهاند؛ اما هنوز افکار مسموم باقیمانده از گذشته دور و نزدیک در دل و جان برخی از مردم باقی مانده و باید چارهای برای آن اندیشید.
بنیاسرائیل اکنون جامعهای بودند تحت رهبری موسی و نیازمند ساختار اجتماعی مشخص و حاکمیت و قانون برای نظم و انتظام اجتماعی.
قدم اول نفی ولایت طاغوت بود که انجام شد و قدم بعدی اثبات ولایت الله است. لذا ابتدا باید قواعد و قوانین تعیین شود و سپس مسیر جریان و اجرای آن در جامعه عملیاتی گردد، مردم مؤمن بودند اما طریقه زندگی اجتماعی بر اساس دین را تجربه نکرده بودند.
موسی به همراه هفتاد نفر از برگزیدگان بنیاسرائیل به کوه طور رفت تا دستورالعمل الهی و قانون اساسی قوم بنیاسرائیل را دریافت کند.
هارون جانشین موسی شد. اما گروهی از مردم آنچنان که شایسته بود شأن جانشینی او را رعایت نمیکردند. در حالی که هارون در همه لحظات مبارزه موسی با فرعون در کنار او بود. در غیبت موسی، سامری که مردی هوشیار و صاحب علم و آگاهی و فن و هنر بود، با بررسی شرایط کلی جامعه و دقت در نقاط ضعف مردم و کاستیها، دست به کار ساختن گوسالهای طلایی شد که صدایی شبیه گاو داشت و توانست طرفداران زیادی را به سوی خود جذب کند. برخی عوامل توفیق سامری به شرح زیر بود:
اول: روحیه مردم در غیبت موسی تضعیف شده بود، آنها احساس میکردند که رها شدهاند.
دوم: یاران سامری شایعه کردند که موسی مرده و این باعث ترس و سستی بخشی از بنیاسرائیل شد. منافقین و دستگاه تبلیغاتی آنان، جامعه را از درون، دچار ناامیدی و وحشت و اضطراب کردند. تأخیر موسی، به سامری که آماده عملیات بود فرصت لازم را داد.
سوم: قوم موسی به طور طبیعی هنوز کاملا از گذشته خود جدا نشده بودند. سبک زندگی آنان تحت تأثیر زندگی در جامعه مصر بود. بسیاری از احکام جزئی و قوانین شرعی بنا بود توسط تورات به آنها ارائه شود.
چهارم: قوم موسی هنوز مهارت زندگی مؤمنانه به صورت ایجابی را نداشتند. قوم موسی همواره تحت فشار فرعون بخشی از دین را که متناسب شرایط مبارزه است آموخته بودند. اما امروز باید همه امور را بر اساس دین خود انجام دهند و قوم موسی تمرین کافی برای این کار را نداشتند.
پنجم: سامری گوساله را با استفاده از طلاهایی ساخت که در دست مردم بود. مردم با خرج خودشان به سامری کمک کردند تا بتی برای آنان بسازد. لذا نسبت به آن تعلق خاطر و در حفظ آن تعصب داشتند. همه شریک بتسازی شدند، جرم عمومی به دعوت سامری انجام شد.
ششم: نکته دیگر غنیمتی بودن این طلاها بود. محبتی از این طلاها در دل بنیاسرائیل بود؛ زیرا نماد ارزش و زینت فرعونیان و غلبه آنان بر بنیاسرائیل بود. یعنی گوساله سامری نماد تجمیع ارزشهایی بود که در سرزمین مصر وجود داشت. محبت گوساله در دل بنیاسرائیل نیز گویا ریشه در بتهایی در هیبت گاو نزد کنعانیان داشت، انتخاب سامری کاملا محاسبه شده و آگاهانه بود.
هفتم: سامری امری فراتر از تصور مردم را به بت دستسازش اضافه کرد که مایه حیرت مردم شد و آن صدایی بود که از گوساله پر زرق و برق طلایی خارج میشد.
هشتم: سامری نزد مردم دارای اعتبار و جایگاه و شهرت بود و این امر باعث اعتماد مردم میشد.
لذا هارون هر چه آنها را امر به معروف و نهی از منکر کرد نپذیرفتند. سامری و طرفدارانش مردم را علیه هارون تحریک و متحد کرده بودند و کار به جایی کشیده بود که اگر هارون و یارانش بیش از این به مخالفت با شرک آشکار یاران سامری ادامه میدادند کار به جنگ و خونریزی میکشید. سامری جامعه را تا پرتگاه نابودی آورده بود و امنیت جامعه را تهدید میکرد تا امتیاز مورد نظر خود را بگیرد.
موسی که همراه تورات بازگشت و عهدشکنی قومش را دید الواح تورات را به زمین کوبید و هارون را مؤاخذه کرد. هارون عذر موجهی داشت، یاران هارون نیز تبرئه شدند. اما سامری محکوم به حصر و تبعید ابدی شد و مانند حیوانات وحشی دور از مردم زندگی کرد تا زمان مرگش فرارسید.
گوساله آتش زده شد و خاکستر آن در دریا رها شد. همان دریایی که فرعون در آن غرق شده بود.
و اما مردمی که گوسالهپرست شده بودند، توبه کردند و شرط پذیرش توبه آنان جنگ آنان با خودشان بود. آنان که پیش از این جامعه را با ایجاد شکاف تهدید کرده بودند، به حکم الهی به روی هم شمشیر کشیدند و یکدیگر را کشتند تا عفو الهی نازل شود.
به هیچ عنوان در پی تطبیق نظیر به نظیر تجربیات و عبرتهای تاریخی با شرایط کنونی نیستیم. این غلطی رایج است. با ارائه تصویر گستردهتری از آنچه مستند ردّ جمهوری اسلامی قرار گرفته بود، نشان دادیم که تحلیل مورد نظر راوی کدام بخش از داستان و از کدام زاویه است.
مهدی نصیری بخش مهمی از جامعه را منطبق بر گوسالهپرستان بنیاسرائیل تحلیل کرده و نشان داده که میتوانند علیه خدا قیام کنند و ولی خدا نیز باید غلبه آنان را بپذیرد و عقبنشینی کند. توصیف اینچنینی جامعه جز خیانت و فریب نیست.
تهدید به شرحه شرحه شدن جامعه در صورت اجرای احکام شرعی در کشور جز همراهی با ضدانقلاب نیست. احکام اسلامی مایه دوقطبی شدن جامعه نیستند. مایه اتحاد جامعه حول عقل و منطق هستند. به شرطی که اصحاب رسانه و مشاهیر، مسائل را وارونه نمایش ندهند.
آنچه اهمیت فراوان دارد، تلاش جریان تواب مخالف جمهوری اسلامی، بر تعمیم مصادیق بر موضوعات و تعمیم موضوعات بر کلیات برای ایجاد جبهه علیه حاکمیت است. این روش بسیار ناجوانمردانه و فریبکارانه و لبریز از دروغ و تزویر است.
مردم حق دارند که در موضوعات مختلف و مسائلی که در یک جامعه اسلامی پیش روی آنهاست آگاهی و مهارت لازم و کافی را به دست آورند. به عنوان شخص، حق و مسئولیت خود را بشناسند و به عنوان یک شخصیت، محترم شمرده شوند. در این مسیر چالشها و برخی کنش و واکنشها، طبیعی و قابل درک است.
این تمرین مردم برای عینیت بخشیدن به آرمانهاست. آنچه که تمام ملت را متحدکرد تا انقلاب اسلامی را رقم بزنند همچنان باقی است و البته انگیزههای بیشتری برای ادامه آن نیز به وجود آمده است.
موضوعات اختلافی بین مردم اگر توسط عدهای تبدیل به معضلات بزرگ و مصیبتهای ملی و شکافهای عمده در جامعه شود، نتیجهای جز ایجاد شرایط استثنائی و رفتارهای هیجانی و پاسخهای فوقالعاده بحرانی نخواهد داشت.
مشاجره بین دو شهروند توسط براندازان به عنوان نماد قیام علیه حکومت ترجمه میشود و جریان غیرانقلابی نیز همان صحنه را نماد شکاف عمیق در ارکان حکومت و شکاف جدی بین مردم و خطر جنگ داخلی معنی میکند.
این گونه پرداختن به مسائل، مسیر حل آن نیست. بلکه تولید مسائل مورد نظر برای گرفتن پاسخهای مورد نظر است. به بازی گرفتن مردم برای رسیدن به مقاصد سیاسی جریانی خاص است.
انتهای پیام/