به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد، صدای تانک و گلوله و فریاد رزمندهها تنها چیزهایی بود که میشنیدم، صدامو میشنوی حاجی هنوز پشت بیسیمی؟ مگه قرار نبود بری مرخصی؟ مگه نگفتی قراره ایل رو ببرید ییلاق...
مکه نرفته بود اما به خاطر ریش سفید و سن بالاش بهش میگفتیم حاجی...
یکی از بزرگای ایل بختیاری بود یه شب که خانوادش خواب بودند ساکش رو بسته و با یه نامه ازشون خداحافظی کرده.
قرار بود بره مرخصی باید ایل رو میبردند ییلاق...پیکر حاجی هیچ وقت پیدا نشد بعدها فهمیدم نذر کرده مثل مادرش گمنام بمونه...
11 هزار شهید جامعه عشایری در کشور
عشایر کشور بیش از ۱۱ هزار شهید در ایام دفاع مقدس تقدیم انقلاب اسلامی کردند شهدایی که هنوز با گذشته سالها از آن روزها در گمنامی هستند.
حالا اینجا در چهارمحال و بختیاری یکی از استانهای عشایرنشین کشور کنگرهای با نام و یاد شهدای جامعه عشایری کشور در حال برگزاری است.
مردانی غیور از عشایر ایران اسلامی در شهرکرد بام ایران دور هم جمع شدهاند تا یاد و خاطره ۱۱ هزار شهید عشایر کشور را گرامی بدارند.
حیاط مصلای شهر مملو از جمعیت بود از پلهها که پایین میآمدی بنرهای شهدا چشمنوازی میکرد.
جمعیت دسته به دسته وارد مصلی میشد با گویشهای مختلف با لباسهای متفاوت اما دلی یکرنگ و شعاری واحد برای ایران عزیزمان.
گروهی بیشتر نظرم را جلب کرد که با خواندن شعر کجایید ای شهیدان خدایی...وارد مصلی میشدند.
چهرههایشان آفتابسوخته اما خندان و امیدوار بود از پیر و جوان همه آمده بودند.
در این بین افراد مسن بیشتر نظرم را جلب میکرد که هر کدام برای خودشان یک سینه حرف داشتند.
سراغ یکی از این پیرمردها رفتم از خرمآباد آمده بود چین و چروک صورتش نشان از سختیهای زیادی میداد که سالهاست به دوش میکشد.
برای حاج قاسم آمدهام
میگفت آمدن این همه راه برایم سخت بود اما برای ایران و حاج قاسم آمدم.
پیرمردی با ریشهای بلند نظرم را جلب کرد برخلاف بقیه خیلی راحت جلوی دوربین قرار گرفت تا سر را بلند کردم رفته بود.
دور تا دور حیاط مصلی سیاه چادرهای عشایری برپا بود و زنان عشایر مشغول پخت نان و آش و فروش صنایعدستی بودند.
مَشک زدن زنی نظرم را جلب کرد لباس محلی به تن داشت با خوشرویی صحبت میکرد از علاقه خودش و و فرزندانش به حاج قاسم میگفت.
صدای ساز و دهل هم از یکی از چادرها به گوش میرسید بوی اسپند همه جا را پُر کرده بود.
زنده شدن حال و هوای اعزام به جبهه
شنیدم یکی میگفت آدم یاد روزهای جنگ میفته همون روزهایی که برای رفتن به منطقه از هم پیشی میگرفتیم.
در وسط حیاط مصلی موشکی قرار داشت این موشک پیامی جز ایستادگی و مقاومت نداشت روی بدنه موشک نوشته شده بود وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ این یعنی همه امور از آن خداست.
تمام دیوارهای مصلی به تصاویر شهدا مزین شده بود چهرههایی خندان که روزگاری جانشان را کف دست گرفتند و برای امنیت و آزادی ما به میدان نبرد رفتند.
اشکهایم روبروی تصاویر خندان شما جاری میشود و راه را برای سخن میبندد، از شما چه باید گفت و نوشت؟
داخل مصلی صندلی چیده شده بود همه دوشادوش هم نشسته بودند میهمانان از استانهای مختلف حضور داشتند و این حضور پیام دفاع از ارزشها و آرمانها را به جهان مخابره میکرد.
در بین جمعیت پیرمردهایی نظرم را جلب کردند که الان باید در خانه میبودند و استراحت میکردند اما سلاحشان را به کمرشان بسته بودند و آماده دفاع از وطن و ناموس بودند.
وقتی سردار سلامی شروع به سخنرانی کرد از قدرت جهانی شدن ایران گفت غرور در چهرههای آفتاب سوخته عشایر موج میزد پیرمردی از عشایر از میان جمعیت بلند شد و با لهجه شیرین خود شروع به رجزخوانی کرد جمعیت عشایر با تکبیر و مرگ بر آمریکا سخنان پیرمرد را تایید کردند ناگفته پیدا بود که بغض فروخوردهای در گلوی جمعیت موج میزند.
اینجا جمع عاشقان ولایت بود و جز این انتظاری نبود میزبانان اصلی این مجلس شهدا بودند حتما حاجی هم مقابل در مصلی سینی اسپند به دست به میهمانان خوش آمد گفته.
انتهای پیام/68024