به گزارش خبرگزاری فارس از زاهدان، شهید حجتالاسلام مهدی توکلی اولین شهید محراب استان سیستان و بلوچستان که در مهرماه ۱۳۸۶ مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان در شب شهادت مولایمان علی (ع) در مسجد امام حسن مجتبی (ع) روستای افتخارآباد خاش در کنار منبر و محراب مسجد در حال عبادت و راز و نیاز با پروردگار، قرآن بهدست در جلوی چشمان فرزندان دخترش اسما و صالحه در سن 28 سالگی مظلومانه به فیض شهادت رسیدند.
خبرنگار فارس در زاهدان با همسر شهید حجتالاسلام توکلی گفتوگویی انجام داده که در ادامه میخوانیم.
فارس: لطفا خودتان را معرفی و از چگونگی زندگی حجت الاسلام توکلی بفرمایید؟
مهدیه توکلی هستم همسر شهید حجتالاسلام مهدی توکلی اولین شهید محراب استان سیستان و بلوچستان، سعادت زندگی با ایشان را به مدت ۶ سال داشتم و ثمره این ازدواج دو فرزند دختر بود، از این ۶ سال ۳ سال را در جوار کریمه اهل بیت (ع) قم زندگی کردیم، ایشان طلبه بودند و لباس مقدس پیامبری را بر تن داشتند، در واقع یکی از ویژگیهایی که جدا از نسبت فامیلی دختر عمو و پسرعمو بودیم چون ایشان ملبس به لباس روحانیت بودند این ویژگی بود که من ایشان را به عنوان همسرم انتخاب کردم و ثمره این ازدواج دو فرزند دختر بود.
فارس: چطور شد که شهرستان خاش را برای زندگی انتخاب کردید؟
در سال ۸۳ برای ادامه تحصیل ایشان به قم هجرت کردیم و در سال ۸۵ بود که در طرح هجرت شرکت کردند و میخواستند برای ادامه خدمت به استان خودمان بیایند که با ایشان موافقت شد تا به استان سیستان و بلوچستان بیایند و در همان ابتدا باید در منطقه محروم خدمت میکردند. روستای افتخارآباد خاش را به عنوان محل کار خودشان برای مدت ۲ سال انتخاب کردند که اولین خاطره ای که از شهید در این روستا به ذهنم میرسد این است که وقتی وارد روستای افتخار آباد شدیم پرسیدم مهدیجان چرا نام این روستا را افتخار آباد گذاشتند؛ گفت به افتخار من که روحانی اینجا شدم این نام را گذاشتند.
فارس: از ویژگیهای اخلاقی شهید بگویید؟
ویژگیهای شهید عزیز این بود که همیشه لبخند بر روی لبانشان بود، در تمام سختیها و مشکلات زندگی خونسرد برخورد میکردند و اصلا مسائل دنیوی برایشان مهم نبود و با لبخند از کنار تمام این مسائل و مشکلات رد میشدند از لحاظ کمک در منزل به من زبانزد خاص و عام بود ایشان در منزل همقدم با من کارها را انجام میداد و به فرموده حضرت علی علیه السلام کسی که در منزل با همسر خودش کمک کند هر قدمی که برای همسرش بردارد شهید در راه خدا میشود.
فارس: اقدامات شاخص شهید توکلی را بفرمایید؟
ایشان وقتی که به عنوان روحانی مسجد امام حسن روستای افتخارآباد خاش انتخاب شدند جدا از اینکه وظیفه برگزاری نماز و کلاسهای قرآن و احکام را در مسجد برعهده داشتند اردوهای تفریحی داشتند سعی میکردند برنامههایی مثل چهارشنبههای امامرضایی و زیارت عاشورا را هم برگزار کنند. و تمام مراسمی که مربوط به اهل بیت علیهمالسلام بود را به نحو احسن اجرا میکردند.
سال ۸۵ ایشان تمام سی روز ماه مبارک رمضان را سفرههای افطاری ساده در مسجد پهن میکردند و هدف از این کارشان هم ایجاد روحیه همکاری و همدلی بین مردم روستا بود و میگفت همه ترغیب به پهن کردن سفره های ساده میشوند.
و در ایام محرم در کنار مداحیها و سخنرانیها، نمایی از صحنهای کربلا را برای مردم تداعی میکرد چرا که طراحی صحنه هم انجام میدادند.
فکر میکنم به خاطر ارتباط صمیمانه ای که با مردم روستای افتخارآباد خاش داشت فراغ و از دستدادن این شهید بیشتر از همه برای این مردم سخت بود به خاطر رفتار و اخلاق شهید که خیلی برادرانه و صمیمانه با مردم برخورد میکرد انگار جزیی از خانواده آنها بود.
فارس: از اقدامات مردمی و جهادی شهید توکلی بفرمایید؟
خودش را به عنوان یک روحانی و صرفا سخنور نمی دانست، در اکثر کارها مشارکت میکرد، حتی نظافت و تمیز کاری مسجد را خود انجام میداد و میگفت وقتی حدیث داریم که نظافت بر ایمان تاثیر دارد خود این کارها را انجام میداد تا نوجوانان روستا هم در عمل الگو برداری کنند.
وقتی به کسی کمک می کرد هیچ وقت بیان نمی کردند بعد از شهادت او فهمیدم که به چند خانواده در روستا که کم درآمد بودند با همان حقوق اندک طلبگی کمک می کردند، حقوق ایشان اگر کم بود اما برکت داشت و در طول زندگی محتاج کسی نشدیم، روز شهادتشان فقط به من گفتند که میخواهند بروند ضامن یکی از اهالی روستا شوند.
بیشتر مناطق محروم را برای روایت گری و سخنوری می رفتند، دورترین نقاط روستا را برای نماز جماعت انتخاب می کردند، بیشتر با مردم حاشیه شهر مانوس بوده و آن جاها خدمت می کردند و هیچ نگاه مادی در ازای فعالیت های خود نداشتند.
علاوه بر فعالیت های طلبگی و مشارکت با مردم روستا در کارهای جهادی، برای کودکان دوره ها و اردوهای تفریحی برگزار می کرد و آنها را به تفتان میبرد و آنجا برایشان برنامه فرهنگی می گذاشت.
فارس: از روزهای منتهی به شهادت ایشان بفرمایید؟
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۸۶ ایشان وقتی که برای مردم از فضیلت شب قدر صحبت میکردند، میگفتند که مردم قدر این شب را بدانید شب نزول قرآن است و هرکسی هر حاجتی دارد برآورده میشود، دائما خودش میگفت امشب حاجتی دارم خدایا به حق این شب عزیز حاجتم را بده.
با اینکه حج نرفته بود اما به احترام لباسی که بر تن داشت او را حاجی صدا میزدند، خانمهایی که کنارم بودند گفتن حاجی از خدا چه میخواهد گفتم نمیدانم وقتی مراسم تمام شد خودتان از حاجی بپرسید که چه از خدا میخواهد.
خلاصه مراسم تمام شد و مردم سحری را در مسجد خوردند و بعد مهدی را دیدم که خیلی نگران بود از او پرسیدم که مهدی جان چه شده و او گفت یک اتفاق بد افتاده و صمیمیترین دوستم که برای دیدار با پدرش از چابهار به زاهدان میرفته متاسفانه با یک سوختکش تصادف میکند و ماشینش آتش میگیرد که خیلی حالم بد است و باید برای دیدن خانوادهاش و عرض تسلیت به آنها به زاهدان بروم و لازم نیست شما بیایید، من باید بروم و سریع برگردم که شب بیست و یکم در کنار مردم اینجا باشم، من قبول کردم ایشان به سمت زاهدان رفت.
وقتی که جریان شهادت ایشان را مرور میکنم انگار مقدرات الهی برای ایشان چیده شده بود تا سفر به زاهدان را انجام بدهند و با خانواده من و خانواده خودشان دیدار کنند و در این مجلس مداحی کنند که به گفته پدرم متفاوت از همه مداحیهای مهدی بوده و اشک همه را درآورده، بعد از اینکه از پدر و مادر خودش خداحافظی میکند میگوید که انشاءالله بعد از ماه رمضان می آیم که به قم بروم.
حدود ساعت ۹ شب بود که به خاش رسیدند و من من جویای حال خانودههایمان شدم و ایشان تعریف کرد. روز حادثه حال من مساعد نبود و همه کارهای منزل را خودش انجام داد و به اسما هم غذا داد، لحظه اذان مغرب او گفت یکی از اهالی روستای افتخارآباد من را به افطاری دعوت کرده تو هم می آیی یا نه، که من گفتم نه تو برو و سریع برگرد.
مردم از حال و هوای سفره افطاری میگفتند که دیدیم از چشمان حاجی اشک میریخته گفتیم حاجی چه شده اگر حالت خوب نیست امشب نیا یا دیرتر بیا گفته بود نه امشب شب شهادت حضرت علی(ع) هست و باید زودتر بریم و بخوانم و شما در مظلومیت حضرت علی گریه کنید.
وقتی مرور میکنم یاد مرغابیهایی که جلوی راه حضرت علی را گرفتند و هیچکس مانع رفتن ایشان به مسجد نشد، ام کلثوم دخترش جلوی او را گرفت اما هیچ چیز مانع رفتن ایشان نشد. و انگار میدانستند که امشب آخرین سحری است که در مسجد کوفه نماز میخوانند.
انگار به همسر من هم الهام شده بود که با این که به او گفتند امشب به مسجد نرو اما ندایی از قلب با اشک پاسخ میدهد که اتفاقا باید زودتر به مسجد بروم. آن شب من و بچه ها زودتر به مسجد رفتیم، همسرم گفت تنها نرو با چند نفر از زنان روستا برو تا من غسل شب احیا را انجام بدم و به مسجد بیام.
همسرم وارد مسجد شد میکروفن رو برداشت و دو بار اعلام کرد که مردم روستا هرچه زودتر برای احیا به مسجد حضور یابید و این جمله دو بار از میکروفن مسجد پخش شد. ایشان قرآن را برداشتند تا سورههایی که در اعمال آن شب هست را بخوانند.
فارس: نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟
صدای موتوری که درب مسجد ایستاده بود توجه را جلب کرده بود، دو نفر با لباس مقدس نیروی انتظامی وارد مسجد میشوند و همسرم به رسم ادب بر این باور که برای بازدید به مسجد آمدند چند قدمی از محراب و منبرشان فاصله میگیرند و غافل از این بودند که دشمن هستند و مسجد خانه خدا و قرآن و قلب نازنین این طلبه روحانی مسجد را هدف قرار میدهند.
۱۴ سال است که از شهادت همسرم میگذرد، ایشان فقط جسما در کنارم نیست، تمام مسائل من توسط این شهید عزیز شهید شب قدر رقم میخورد.
چون شب شهادت مکان شهادت مثل اخلاق و رفتار خود شهید عزیز بزرگ و زیبا بود به همین خاطر این شهید استان شهید توکلی که به عنوان اولین شهید محراب استان معرفی شد، شهیدی است که اهل کرامت است و هرکسی که به ایشان متوسل شده حاجتهایی را گرفته و برای من لذتبخش بوده. از این شهید انقدر کرامات دیدم که اگر بخواهم کتاب هم بنویسم تمام جملات قاصر از این هستند که شهدا چقدر در نزد پروردگار بزرگ هستند و این قدر زیبا به انسان نگاه میکنند.
من فقط یکی از کرامات ایشان اشاره کنم که یک روز که خیلی حالم بد بود و داشتم به عکس ایشان نگاه میکردم گفتم مهدی کم آوردم و انرژی میخواهم. در ذهنم یک سفر به تهران تداعی شده بود که قبلاً رفته بودم و با خانواده شهدا دوست شده بودم و ارتباط گرفته بودم انگار آن سفر خیلی به من انرژی داده بود.
در همین فکر با شهید عزیزم بودم و قطرات اشک بر گونه هایم جاری شده بود که تلفن زنگ خورد و گفتند که شما همسر شهید توکلی هستید گفتم بله گفتند شما به عنوان راوی به صورت محرمانه در حضور رهبر انقلاب پذیرفته شدید بلیط تان را تهیه کنید و تشریف بیاورید بیت رهبری و در حضور آقا روایتگری کنید. این اتفاق قشنگ برای من افتاد و وقتی رفتم آنجا فکر میکردم باید داخل حسینیه بروم و در میان جمعیت برای حضرت آقا روایتگری کنم اما انگار برعکسش اتفاق افتاده بود و دیدارهای خصوصی و غیررسمی که حضرت آقا با خانواده شهدا داشت به این سبک اتفاق افتاد که خود حضرت آقا به دیدن مان آمدند و پشت سرشان نماز خواندیم و وقتی از نماز شهید توکلی گفتم فرمودند خیلی زیبا بود و از دستان مبارک ایشان انگشتر دریافت کردیم و کتابی که به عنوان هجرت خونین برای شهید نوشته شده بود به ایشان تقدیم کردیم و آقا در جواب این کار یک جلد کلام الله مجید به همراه یک جانماز به خانواده شهید توکلی کرد و این یکی از بزرگترین کرامات شهید توکلی برای من بود.
فارس: بزرگ کردن دو فرزند آن هم به تنهایی برایتان سخت نبوده در این سالها؟
دخترانم زمانی که پدرشان به شهادت رسید یکی شان ۴ ساله و یکی شان ۶ ماهه بود الان به یاری خدا و شهید عزیز یکی دانشجو هست و یکی در پایه نهم تحصیل میکند.
من هیچوقت به بچههایم نگفتم که بابا نیست بلکه گفتم که بابا همیشه زنده است و بیشتر از همیشه در کنار شما هست و بچه هایم هم به این باور و اعتقاد و یقین رسیده اند که پدرشان در کنارشان هست و با آنها زندگی میکند، ما سختیها را به عشق اینکه ایشان ما را میبینند تحمل میکنیم، شهدا مقامشان نزد خدا بسیار بزرگ هست و وقتی شهید عروج می کند از آن به بعد سرپرستی اش با خود خدا هست و حدیث های دیگری که هست به ما دلخوشی میدهد اینها هست که به ما قوت و انرژی میدهد و در واقع سختی های زندگی را آسان میکند که ما هم یک قطره ای هستیم از دریای بیکران دردهای حضرت زینب و حضرت رقیه که این دردها را به عشق این بزرگواران تحمل میکنیم.
بعضی ها را بعد از شهادت تازه میشناسیم که باعث افتخار کشور بودند، الان هم شهادتشان باعث بیداری ملت ایران است، دشمن فکر میکند با شهید کردن این اشخاص پاک، از شمار پاکان روزگار کاسته میشود بر عکس تعداد آنها افزایش پیدا میکند به جامعه درس هوشیاری و بیداری می دهد و وحدت را مستحکم می کند.
شهید توکلی در سال ۱۳۵۷ در روستای تیمورآباد زابل به دنیا آمد و در مهرماه سال ۱۳۸۶ در شب شهادت مولایمان علی (ع) در مسجد امام حسن مجتبی (ع) روستای افتخارآباد خاش به فیض شهادت رسید.
---------------------------------
گفتوگو: مریم سرگزی
انتهای پیام/3139