به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، امروز سوم خرداد سالروز آزاد سازی خرمشهر است، سالهاست که از این فتح بزرگ میگذرد، اما آزاد سازی خرمشهر، شیرینترین لحظه از یک نبرد نابرابر برای ملت ایران و نقطه عطفی در تاریخ جنگ ایران و عراق است.
بیرون راندن نیروهای دشمن به پشت مرزهای بینالمللی تا آزادی خرمشهر از اهداف استراتژیک و تاکتیکی عملیات بیت المقدس بود که در ۲۶ روز نبرد سخت به پیروزی و آزادی خرمشهر انجامید.
حال از آن روزهای سخت به غیر از تصاویر، عکس و فیلمهای آرشیوی، خاطرات بازماندههای آن روزها هستند که مشاهداتشان همچنان برایمان شیرین است.
یک هفتهای میشد که به دنبال سرهنگ «محمد معصومی» بودم، معصومی یک ارتشی بازنشسته است که از اول جنگ در مناطق عملیاتی حضور داشته است، تماس که گرفتم، بعد از خوش و بش کوتاه در خبرگزاری حاضر شد و از آن روزها گفت؛ اگر صحبتهایم طولانی شد ناراحت نشوید به هر حال این روایت تلخ و شیرین را قلمهای بسیاری نگاشتند و از زوایایی مختلفی به تصویر کشیدهاند، بدون اینکه بخواهم صحبتش را قطع کنم ادامه داد؛ ببینید صدام ارتش عراق را آورده بود که خوزستان را بگیرد و اهواز مهمترین شهر خوزستان، هدف اصلی عراق بود، اما وقتی مقاومتها را در مناطق مرزی دید، فهمید نمیتواند به اهواز برسد، از این رو هدف اصلیش را تصرف خرمشهر قرار داد اما رزمندگان خیلی سریع ارتش عراق را به عقب راندند.
آقای معصومی که باب صحبت را باز کرد از آن روزها برایم بیشتر گفت که آنچه از پی میآید گوشهای از لحظهها و اتفاقات شهر خون و آتش، خرمشهر است که این سرهگ خوش ذوق ارتشی برایم تعریف میکند.
دشمن ۹۵ کیلومتری پیشروی کرده بود!
دشمن با چند لشکر زرهی در حدود ۹۵ کیلومتر از مسیرهای مختلف پیش روی کرده بود تا خودش را به دروازههای اهواز برساند. صدام، ارتش عراق را آورده بود خوزستان را بگیرد و اهواز مهمترین شهر خوزستان هدف اصلی عراق بود اما وقتی مقاومتها را در اهواز دید فهمید نمیتواند به اهواز برسد، از این رو هدف اصلیش را تصرف خرمشهر و آبادان قرار داد.
نیروهای بعثی عراق با چند لشکر زرهیاش از محورهای مختلفی با تمام قوا شروع به پیش روی کردند، دشمن قصد داشت از طریق رودخانه کرخه عبور کند تا بتوانند تا جاده اصلی تهران به خوزستان را قطع کرده و در نهایت دزفول و اندیمشک را از پشت محاصره و با این وضعیت، کل خوزستان را محاصره کند.
دشمن گفته بود که سه روزه این اقدامات را انجام خواهد داد در عرض یک هفته از محورهای مختلف ۹۵ کیلومتر پیش روی کرد، بدون اینکه نیروی ایرانی مقابل آنها باشد.
وجب به وجب خرمشهر و زمینهای اطرافش شاهد لحظههای فراموش نشدنیای در جنگ بوده است در طول اشغال ۲۰ ماهه خرمشهر، همه از پیروزی عراق در اشغال خرمشهر سخن میگفتند غافل از اینکه نیرویهای ایرانی با دست خالی اما با دلی پر از ایمان میجنگیدند.
تنها یک لشکر در خوزستان داشتیم
معصومی ادامه داد؛ شاید برایتان سوال باشد که نیروهای ایرانی کجا بودند که دشمن ۹۵ کیلومتر پیش روی کرده بود؟ آن زمان خیلی از لشکرهای ارتش در کردستان، سیستان بلوچستان و مناطق دیگر با اشرار و ضد انقلابیون درگیر بودند.
راستش چندان آمادگی را هم نداشتند که به محض تهاجم عراق جلوی رژیم بعث عراق مقاومت کنند، تنها لشکری که در خوزستان داشتیم فقط تیپ ۲ لشکر ۹۲ خوزستان بود، آن هم با چند تانک در به داغون!
آن زمان عراق که منسجم و مسلط شده بود که خوزستان را از ما بگیرد یارای مقاومت در مقابل ارتش قوی و تا بن دندان مسلح شده عراق را نداشتیم، اما با این تفاسیر تیپ ۲ زرهی لشکر ۹۲ خوزستان جانانه جنگید و مقابل دشمن ایستاد.
به جرات میتوانم بگویم که تمام جنگ ما را میشود در خرمشهر روایت کرد، خرمشهر آیینه و مظهر تمام دوران دفاع مقدس است، هیچ جا بهتر از خرمشهر نمی توان مساله دفاع و مقاومت را طرح کرد اگر بخواهیم در کل جنگ فقط یک روز را روز شادی بزرگ مردم و روز پیروزی و افتخار بدانیم باید روز آزادی خرمشهر را انتخاب کنیم.
تمام خلبانها به پرواز در آمدند
معصومی اضافه کرد؛ شهید فکوری، فرمانده نیروی هوایی وقت ارتش جمهوری اسلامی ایران بود، به تمام پایگاهها در سطح کشور آماده باش داد و تمام خلبانها به پرواز در آمدند و... در آن روزها ما شهدای زیادی را تقدیم نظام کردیم.
دشمن قصد عبور از رودخانه کارون به سمت قطع جاده تهران به اهواز را داشت و میخواست به دروازههای شهر اهواز ورود پیدا کند، اما نیروی هو ایی ما با تمام امکانات به پرواز در آمدند و اداوات زرهی دشمن را که بی مهابا به خاک ما پیش روی کرده بود. تار و مار کردند به طوری که در عرض یک هفته منطقه دشت خوزستان به یک جهنمی برای نیروهای عراقی تبدیل شد.
خیال بیسرانجام عراقیها
آقای معصومی که گویی خاطرات دوران جنگ برایش دوباره تازه شده بود ادامه داد؛ عملیات آزادی سازی خرمشهر از عملیاتهای بود که در تاریخ جنگهای دنیا نتها کم نظیر و بلکه بینظیر است، جهانیان هم تصور پیروزی قوای ایران را امری غیر ممکن میدانستند.
عراق با خیالی که در سر می پروراند که خوزستان ما را سه روزه بگیرد تلفات سنگینی داد و دست از پا دراز تر تا مرزهای بین المللی پا به فرار گذاشت.
بیش از 30 هزار نیروی عراقی با تمام تجهیزاتی که داشتند در شهر خرمشهر مستقر شده بودند، اما چه مقاومت جانانهای، چه استقامتی و چه قدرت و عزم ارادهای در این عملیات از سوی نیروهای ایرانی به نمایش گذاشته شد، از نیروهای ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای مردمی همه دست به دست دادند و جانانه مقاومت کردند و اجازه ندادند دشمن خرمشهر را از ما بگیرد.
عراقیها ۱۶هزار کشته دادند
سوال کردم، جناب سرهنگ شما در کدام گردان بودید؟ من در خود عملیات نبودم، قبل از استخدامم گروهبان یک وظیفه بودم، که در گردان تیپ ۲ زنجان به فرماندهی سر لشکر شهید غلامرضا مخبری خدمت میکردم، تیپ ما در این مرحله احتیاط بود.
وی ادامه داد؛ عراق هم در این ۲۶ روز برای نگه داشتند خرمشهر کم نگذاشت و آنها هم در مقابل نیروهای ما تلاش میکردند، اما با این حال گزارشاتی که میرسید، عراقیها ۱۶ هزار کشته دادند و ۱۹ هزار نفر هم اسیر شدند، گروه به گروه تسلیم میشدند و چارهای جزء این هم نداشتند.
معصومی اضافه کرد؛ ببینید بیش از 30 هزار نیروی عراقی که وارد خرمشهر شده بودند ایران باید حداقل باید ۹۰ هزار نیرو وارد عملیات میکرد، در حالی که نیروهای ما خیلی کم بودند شاید در حدود 10 هزار نفر و یا شاید کمتر... اما خدا همیشه طرف حق است و حق هم همیشه پایدار است.
نماز شکر بعد از آزاد سازی خرمشهر
نباید برای خرمشهر فاتح و قهرمان درست کرد چرا که فاتح اصلی خدا بود همان طوری که امام گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد.
آقای معصومی از روزهای بعد از آزاد سازی خرمشهر هم برایمان تعریف کنید؛ ادامه میدهد: خب ما از آنجایی که در احتیاط بودیم و یگانهای که در عقب بودند، وقتی خبر آزادی خرمشهر را شنیدیم ناخودآگاه همه پدافندها و ضد هواییها از خوشحالی شروع به تیراندازی کردند.
یادم هست بعد از آزاد سازی خرمشهر دستور دادند تعدادی از پرسنل و درجه دار و افسر برای به جا آوردن نماز شکر به شهر خرمشهر اعزام شوند.
من هم با تعدادی از همکارانم به خرمشهر رفتم و در آنجا نماز شکر به جا آوردم، یادش بخیر موقع برگشت استوار عبدالله قاسمی سر گروهبان گردان ما بود، عبدالله بچه ورامین بود، با یک راننده به اتفاق عبدالله در مسیر اهواز به خرمشهر راهی خرمشهر شدیم.
عراقیهای میخواستند بمانند، اما...
میگوید؛ جاده اصلی را که طی میکردیم، سمت راست جاده از عقب به جلو دشت و خشکی بود که ارتش عراق تعداد بسیار زیادی که قابل شمارش نبود تیرهای برقی چوبی را کاشته بود که از فرود هلوکوپتر جلوگیری کند.
حتی سمت چپ جاده را هم که به سمت خرمشهر طی میکردیم تا چشم کار میکرد این مسیر هم پر از آب بود که در حال حاضر تبدیل به کشتزارهای نیشکر شده است.
عراقیها حتی برای ماندن خودشان از قیر مذاب هم استفاده کرده بودند که نیروی پیاده نتواند از آنجا تردد کند
عراق با آن همه نیروی که در خرمشهر مستقر کرده بود این همه موانع را هم ایجاد کرده بودند که ماندنی بشوند و میخواستند کل خوزستان را محاصره کنند، اما اصلا یک روز فکرش را هم نمیکردند که بدون خرمشهر، با خواری و خفت مجبور به ترک خاک کشورمان شوند.
نظاره گر شهر خرمشهر که شدم اشکم در آمد
جناب سرهنگ وقتی وارد شهر شدین چه اتفاقی برای شهر خرمشهر افتاده بود؟ خب خرمشهر آن زمان یک شهر مرزی بود که عموما خانههایشان هم یک طبقه بود و یکی از بهترین شهرهای ما قبل از جنگ بود، ارتش عراق بیش از یک سال در خرمشهر مستقر بود و در این مدت موانع بسیاری اطراف شهر ایجاد کرده بود.
وقتی داخل شهر شدم آن چیزی که من مشاهده میکردم، خانهها و ساختماهای شهر را خراب کرده بودند، از داخل خانهها به همدیگر راه داده بودند.
وی ادامه داد؛ نگاه که میکردیم افسوس میخوردیم، عراقیها بیش از یک سال در خرمشهر بودند، آنها در این یک سال از امکانات موجود در خانهها نهایت استفاده را کرده بودند.
حتی کشتیهای که در بندر بود همه را به توپ و گلوله بسته و غرق کرده بودند آنها حتی به ریلهای راه آهن اهواز به خرمشهر هم رحم نکرده بودند و با بیل مکانیکی و جرثقیل آنرا غارت کرده بودند، طوری که راه آهن اهواز به خرمشهر دیگر قابل استفاده نبود.
آقای معصومی یادآور شد؛ نظارهگر شهر که بودم اشکم در میآمد، نمیدانم چرا اما تنها ساختمانی که کمتر به آن گلوله اثابت کرده بود، مسجد جامع خرمشهر بود، نماد مقاومت ملت ایران در مقابل رژیم بعث صدام، خواستیم به آبادان هم برویم و وضعیت آنجا را هم ببینیم اما اجازه ندادند و برگشتیم.
وقتی جنگ به شهر میرسد ماهیتش عوض میشود و مردم آن دیار وقتی تصمیم میگیرند در مقابل هجوم دشمن از زندگیشان دفاع کنند، به خاطر چنین دفاعی جایگاه بینظیری پیدا میکنند آری خرمشهر به خاطر دفاع غیور مردانش به یک نماد در ایران و جهان بدل شده است.
آقای معصومی در پایان صحبتهایش یک نقل قولی از شهید حاج قاسم سلیمانی گفت؛ معصومی میگوید؛ من در یادواره شهدای استان گیلان شرکت کرده بودم که شهید حاج قاسم سلیمانی در آن یادواره از یکی از فرماندهان سپاه نقل میکردند و میگفتند، داخل سنگر که شدم نوشتهای را با این عنوان دیدم که برادر عربم که تو به دنبال منی و منم به دنبال تو به خدا قسم اگر شهیدم بکنی در آن دنیا شفاعتت میکنم.
وی اضاقه کرد: در کل دنیا در تمام ارتشها رسم بر این است که فرماندهان نیروهای تحت امرشان را رو به جلو هدایت و راهبری میکنند، ولی انصافا حاج قاسم سلیمانی این را به جا گفتند که فرماندهان ما در جنگ فرماندهی نمیکردند، امامت میکردند، فرق است بین بیا و برو! و واقعا هم غیر این چیز دیگری نبود فرماندهان ما در زمان جنگ فرماندهی نمیکردند بلکه امامت میکردند.
میخواهم این را بگویم که همه رزمندگان عاشق شهادت بودند و به هیچ چیز دیگری جز شهادت فکر نمیکردند، دوست دارم یادی کنم از شهدای ارتش و سپاه و همه شهیدان فرمانده که از جان و مال و زندگی و خانواده گذشتند و به هیچ چیز این دنیا وابسته و دلبسته نبودند و نشدند و تنها عاشق شهادت بودند، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو ...
وقتی نامه حاج قاسم میآید، اشک در چشمان سرهنگ معصومی حلقه میزند و من نیز او را در این احساس همراهی میکنم سکوت دفتر خبرگزاری را در برمیگیرد و برای لحظهای احساس میکنم دنیا از حرکت ایستاده است.
اشکهای کهنه سرباز و مدافع وطن برای سرداری دلها نشان از قلب مهربان و ارادت بیپایان او بر مردی دارد که مردانه تکیهگاه ملتی بود، در مقابل دشمنان نظام و انقلاب ...
انتهای پیام /۷۳۰۲۱