به گزارش خبرگزاری فارس از سروستان، میخواستم ادای دینی کنم به شهیدان پر افتخار شهرم، کسانی که با جان فشانی امنیت و آسایش را به ما هدیه دادند و یادی کنم از افتخارآفرینی آنها اگر چه میدانم یادشان همیشه جاودانه و اجر آنها نزد پروردگار محفوظ است ،ولی گوشزدی برای هم نسلهای خودم باشد که بیاد بیاوریم و مرور کنیم خاطرات پر فراز و نشیب افرادی که بی ادعا و بدون هیچ چشمداشتی آینده ما را با خون گرانبهای خود بیمه کردند.
با انگیزهای خاص، به بنیاد شهید و امور ایثارگران رفتم و درخواست خواندن و یادداشت برداری از پرونده شهدای سروستان را دادم.
ابتدا وارد اتاق بایگانی که شدم انتخاب پرونده شهیدی در میان اسامی بی شمار شهیدان سخت بود، پرونده قطوری روی میز بود که روی پوشه اش نوشته بود شهید قاسمعلی مؤمنی کوچی، بدون معطلی گفتم پرونده همین شهید خوب است.
وقتی شروع به خواندن کردم، اصلا فکر نمیکردم که امکان دارد خواندن پرونده ای بیشتر از نیم ساعت طول بکشد ولی پرونده را که باز کردم، نامه های بسیار زیاد شهید به دوستان و اقوام و دفترچه خاطرات را در میان کاغذ ها و دیدم گذر زمان را فراموش کردم، نامه هایی سراسر مهر، با خطی زیبا و دفترچه ای پر از خاطره و شعر.
خاطرات دفترچه اکثرا تلخ بودند مخصوصا خاطرات زمان کودکی که شهید در اوقات فراغتش در جبهه به یاد آورده بود و نوشته بود، ولی خاطرات آموزش نظامی و محیط جبهه کوتاه بود و لابه لایش پر از شعر بود.
صفحه اول قلب قرمزی کشیده بود که بالایش بسم الله الرحمن الرحیم بزرگی بود و زیرش نوشته بود، شهادت لاله را روئیدنی کرد/ شهادت جامه را بوئیدنی کرد/ ببوس ای خواهرم قبر برادر/ شهادت سنگ را بوسیدنی کرد.
از شهدای کربلای خونین حسین تا شهدای کربلای ایران
در میانه های دفتر، توجه ام به وصیتنامه اش جلب شد که اینگونه شروع کرده بود: به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با درود و سلام به امام عزیز و کلیه سنگر نشین ها و خانواده محترم شهداء، اسراء، مجروحین و مفقود الاثرها و جانبازان و درود و سلام به خدمتگزاران میهن اسلامی و با درود فراوان به شهدای اسلام از شهدای کربلای خونین حسین گرفته تا شهدای کربلای ایران ...
با خوندن متن ابتدای وصیت نامه، برایم جالب شد که خودش نیز به غیر از اینکه با شهادتش، از شهدای کربلاییهای ایران محسوب میشد در عملیاتی به اسم کربلای 4 به این درجه رفیع نائل آمد و برای همیشه سرافراز شد.
این انقلاب، از انقلاب حسین سرچشمه گرفته است، محافظش باشید
در قسمتی دیگر از وصیت نامه اش نوشته بود: یاران باوفای امام حسین(ع) او را تنها نگذاشتند و تا آخرین قطره از خون شان مقابله کردند تا بالاخره همه به درجه رفیع شهادت نائل شدند وبه لقاءالله پیوستند و الان که ۱۴۰۰ سال از آن واقعه میگذرد هنوز نامشان زنده و ورد زبان تمام شیعیان جهان است و امام بزرگوارمان با نثار خون خود، اسلام را زنده کرد و شما ای برادران رزمنده بدانید که این انقلاب ثمره خون هزاران هزار شهید و اسیر، جانباز و مفقود است و اگر امروز همه ما هم فدای این نهضت بزرگ اسلام شویم کم است و تمام جهان امروز چشم دوخته اند تا این انقلاب را که از انقلاب حسین سرچشمه گرفته است متلاشی کنند و اهداف شوم خود شان را در جهان گسترش دهند.
عزیزان جانباز امروز، حسین زمان، خمینی بت شکن، این سالک کوی حسین که از مکتب حسین درس آموخته با یزید زمان، صدام که نوکر اجانب شرق و غرب میباشد در حال نبرد است از شما می خواهم که مانند یاران باوفای حسین باشیدو او را تنها نگذارید.
وضعیت سخت مالی خانواده و حتی منطقه در آن زمان، روند زندگی او را تحت تاثیر قرار داده بود، زحمتهای طاقت فرسای پدر، شهید را آرام نگذاشت او کمر همت را بست که دوشادوش پدر در تأمین معاش خانواده بکوشد و باعث شد که او از سنین نوجوانی به منظور کمک به امرار معاش خانواده، در کنار تحصیل به همراه پدر و مادرش به کار دامداری بپردازد و با همه این مشکلات و علاقه ای که به درس خواندن داشت توانست دیبلم بگیرد.
با خواندن نامه و مطالب بی شماری که از شهید به جا مانده، ترجیح میدهم که زندگی و شخصیت شهید قاسمعلی مؤمنی را از زبان خودش بشنوید که در نامه ای به فرمانده پادگان احمد بن موسی (ع) نوشته است.
با سلام و درود فراوان به رهبر عزیز انقلاب... بنده حقیر فرزند ارشد خانواده ۱۱ نفره هستم که پدر پیر و فرسوده و مادری معلول دارم و دو برادر کوچک و شش خواهر صغیر دارم که سرپرستی خانواده را بر دوش داشتم و پدرم مشکلات زندگی عشایری، او را ناتوان و پیر کرده و دیگر توان زحمات زندگی عشایری را ندارد و مسئولیت شورایی طایفه و زحمات کشاورزی و دامداری هم که برای عزیزان مفهوم است که دامداری عشایری تعطیلی و استراحتی ندارد.
من همراه با ادامه تحصیل در امر کشاورزی و دامداری بیشتر در خریداری اجناس خانواده به طور فعال یاری دهنده بودم و حال بنا به وظیفه ما و امر امام عزیز که فرمودند، در اسرع وقت بعد از فارغ التحصیلی خودم را معرفی نموده ولی خانواده ام با مشکلات فراوانی روبرو شده اند.
از مسئولین محترم میخواهم چنانچه طبق قواعد و ضوابط مندرج در قانون اساسی مشمولین پاسدار وظیفه، حقی شامل حقیر می شود مرا در امر تقسیم به یکی از شهرهای نزدیک خانواده بگذارند و هر از گاهی شده به سرکشی آنها رفته و باری از دوش آنها بردارم.
احترام به والدین، از واجبات بدون چون و چراست
خصوصیات اخلاقی شهید از زبان خانواده و دوستان نیز در لا به لای پرونده گذاشته شده است که بیشمار است و گفتن و نوشتن از او در یک مطلب نمیگنجد.
در قسمتی از مطالب نوشته شده، او مهربان و بسیار با ادب بود، شجاع و جسور و نترس، آنقدر بزرگمنش بود که هیچکس او را نوجوان نمیدید و بزرگ مردی دلیر بود که شجاعتش را در میدانهای جنگ اثبات کرد.
قاسم برای والدینش احترام خاصی قائل بود و از محبت به آنها دریغ نمیکرد و سعی داشت حقوق آنها را به بهترین شکل رعایت کند؛ هر چند به خانواده و مخصوصا پدرش، دلبستگی داشت و این را می توان در نامه هایی که در جبهه برای خانواده اش مینوشت دید.
ولی جهاد را بالاتر از این دلبستگی میدانست، در نامه ای به پدرش اینگونه نوشت: پدر عزیزم با اینکه هنوز بیش از یک هفته از مسافرت حقیر به اهواز نمیگذرد دوریتان در من فوقالعاده اثر کرده است، حال می فهمم که آن رشته قلبی که پدر و فرزند را به هم می پیوندند چقدر مقدس بوده و چگونه با تار و پود خدایی به هم تابیده شده است.
بعضی اوقات فکر می کنم که اگر محبت خانوادهگی در دنیا نبود عالم چگونه میگذشت، نظام زندگی چطور برقرار میشد.
سربازی که تمام وجودش در شهادت خلاصه شد
قاسم سربازی بود که تمام وجودش در شهادت خلاصه شد، روحیهای داشت که هیچ گاه تضعیف نمیشد و همیشه با اراده و پشتکاری که از خود نشان میداد در تمام کارها موفق و پیروز بود.
او که وجودش سراسر عشق و ایمان بود، دعوت سربازی لشکر اسلام را لبیک گفت و مشتاقانه وظیفه مقدس پاسداری از اسلام را پذیرفت و به پادگان آموزشی احمد بن موسی (ع) رفت و بعد از آن به اهواز منتقل شد و رهسپار میدان های جنگ شد و ردای گلگون بر تن کرد، شهد شیرین شهادت نوشید و درس وطن دوستی اش جاودانه شد.
در زمان خدمت با اینکه در دفتر فرماندهی اهواز خدمت میکرد، علاقه عجیبی به شرکت در عملیات ها از خود نشان داد و به فرمانده اعلام نمود که میخواهم در جنگ و عملیات شرکت کنم که بعد از آن حدود 3 ماه آموزش تحصیلی زرهی در اصفهان را طی نمود، سپس به خط مقدم اعزام گردید.
در عملیات کربلای 4 شهید میشوم
قبل از اینکه به جبهه برود، اطلاع داشت که شهید خواهد شد همچنانکه در جبهه به کلیه دوستان خود گفته بود که من در عملیات کربلای ۴ شهید میشوم.
شهید مؤمنی درعملیاتهای فاو، آزادسازی مهران، کربلای 1 با رمز یا ابوالفضل العباس، حضور داشت و تقدیر چنین بود که همان گونه که خودش پیش بینی کرده بود، در عملیات کربلای 4 در شلمچه و در تاریخ 2/10/ 1365 بر اثر ترکش خمپاره، خداوند سبحان دعوتش کند تا اجر فداکاریهایش را بدهد، زمان حضورش در جبهه پر از دلاوری و درس دلیری بود.
آسایش و آرامش امروز را مدیون جوانان و نوجوانانی چون شهید قاسم علی مومنی هستیم که با عشق و امید قدم در مسیر شهادت گذاشتند و آینده ما را با خونشان تضمین کردند.
یادش همواره گرامی و راهش پر رهرو باد.
انتهای پیام/د