خبرگزاری فارس اصفهان- یک ساعتی به اذان ظهر مانده که بالاخره وارد آسایشگاه جانبازان شهید مطهری اصفهان میشویم.
نگهبان میپرسد برای چه اینجا آمدهایم و بعد از شنیدن پاسخ، با مرکز هماهنگ میکند و با ورودمان موافقت میشود؛ از همان ابتدای ورودمان به محوطه و دیدن ساختمانهای قدیمی و بعضا نه چندان سالم، حس و حال فضا درگیرمان میکند و پا به ساختمان اصلی میگذاریم.
وجود رمپهای زیاد در جای جای محوطه، دلیل منطقی دارد و جای تعجب باقی نمیگذارد؛ وارد که میشویم یک آقای پنجاه شصت ساله که موهای جوگندمی و عینک قطوری دارد، نشسته بر ویلچر از یکی از اتاقها خارج میشود و به سالن مقابل میرود و این، اولین مواجهه ما با جانبازان آسایشگاه است.
از قبل هماهنگ شده که به کتابخانه مرکز برویم، تجهیزات کتابخانه و حتی کتابهایش هم احتمالا مربوط به چند دهه قبل است و بوی کاغذهای قدیمی به مشاممان میخورد.
مسؤول کتابخانه اخمی میکند و میپرسد با اجازه چه کسی وارد شدید؟ کارت خبرنگاری نشان میدهیم و میگوییم برای مصاحبه آمدهایم، اجازه دادند از این فضا برای مصاحبه استفاده کنیم، باز هم ته دلش راضی به حضور ما نشده، اما دیگر مخالفتی نمیکند؛ با نارضایتی که از چهرهاش میبارد دست به صندلیاش میبرد و آنجا بود که تازه متوجه شدیم او هم روی ویلچر نشسته و احتمالا یکی از جانبازان آسایشگاه است.
میز قدیمی میان سالن است و خبری از سکوت کتابخانه نیست، جانبازان دور هم جمع شدند تا اخبار روز را تحلیل کنند؛ یکی از آن ها با جعبه شیرینی بزرگی وارد میشود و با تبریک روز جانباز به همه شیرینی تعارف میکند؛ به او تبریک میگوییم و وسایل را آماده میکنیم تا آقای امینی برسد.
هنوز ننشسته بودیم که او هم نشسته بر ویلچر وارد کتابخانه شد، چهرهاش نشان میداد که احتمالا در سن بسیار کم مجروح شده و هنوز روزگار نتوانسته گرد پیری بر موهایش بنشاند.
عجله دارد و ما هم وقت را تلف نمیکنیم و مصاحبهمان با علی امینی، جانباز دفاع مقدسی که با وجود فدا کردن دو پا و یک دست، قهرمان کشور و جهان در چند رشته ورزشی است، به مناسبت روز پاسدار آغاز میشود.
**قطع دو پا و یک دست، ارمغان جنگ برای جوان ۱۶ ساله
فارس: خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه خانوادهای بزرگ شدید؟
امینی: علی امینی جانباز ۷۰درصد دفاع مقدس هستم، متولد ۷ فروردین ۱۳۴۴ در منطقه خوراسگان اصفهان؛ پدرم به کار کشاورزی مشغول بود و از نظر مالی جز قشر متوسط جامعه بودیم؛ در دوران کودکی مشغول به کشاورزی و کار کردن در زمین های زراعی بودم و همزمان در مدارس شبانه درس میخواندم و ۱۲ ساله بودم که انقلاب شد.
** سنم را در شناسنامه تغییر دادم!
فارس: از شروع جنگ تحمیلی چه به یاد دارید و چطور شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟
امینی: با شروع جنگ در سال ۱۳۶۰ وارد بسیج شدم و دوره آموزشی را گذراندم؛ وقتی متوجه شدم که به خاطر سن کمی که دارم از رفتن من به منطقه جلوگیری میشود تصمیم گرفتم تاریخ تولدم در شناسنامه را تغییر دهم که با همراهی یکی از دوستانم خیلی تمیز و حرفهایی تاریخ را تغییر دادم و برای اولین بار عازم جبهههای حق علیه باطل شدم.
فارس: خانواده چه واکنشی در برابر اعزامتان داشتند؟
امینی: امروزه پدر و مادرها حتی برای زمان خیلی کوتاه هم توانایی دوری فرزندشان را ندارند و طبیعی است که وقتی بحث جنگ، اسارت، جانبازی و شهادت باشد، خانواده نگران فرزند خود میشود و سعی میکند از رفتنش جلوگیری کند، اما در زمان هشت سال دفاع مقدس پدرها و مادرها از عزیزترین فرد زندگی خود گذشتند تا به خاک کشور دستاندازی نشود.
فارس: از میان اعضای خانواده فقط شما به جبهه رفتید یا برادرانتان هم همراهتان بودند؟
امینی: بله، برادربزرگم جانباز اعصاب و روان و شیمیایی است، برادر کوچکتر هم درصدی جانبازی دارد که دوران سربازی خود را در منطقه سپری کرده است.
فارس: از اولین باری که به منطقه اعزام شدید بگویید، چه حسی داشتید؟
امینی: اولین بار به خوزستان و منطقه دو کوهه در مرز چذابه رفتم؛ من در عملیاتهای فتح المبین، بیتالمقدس، محرم، رمضان و ... شرکت کردم و همرزم سردار حسن آقایی، شهید خرازی، آقای نصر و مرتضی شریعتی بودم.
فارس: کم سن و سال بودید و احتمالا شور و هیجان داشتید؛ آیا این مسأله باعث شد به جبهه بروید یا دلیل دیگری داشتید؟
امینی: چرا امروزه میگویند در دوران جنگ رزمندهها به خاطر حس و حال جوانی به جبهه رفتند؛ در صورتی که آن رزمندهها باید میرفتند تا از خاک و میهنشان در مقابل دستاندازی بعثیها دفاع کنند؛ آیا من میتوانم در برابر بلایی که بر سر مردم و ناموس ما در خرمشهر و هویزه آوردند بیتفاوت باشم و صرفا به خاطر غرور جوانی و ...به صحنه جنگ رفته باشم؟
در جبهه از نوجوان ۱۰ ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله همه به خاطر غیرت و دفاع از خاک کشور آمدهبودند؛ اگر عشق، وطن پرستی و ناموس پرستی نباشد آیا من میتوانم تحمل کنم که جلو چشمانم ترکش به صورت هم رزمم برخود کند و کل صورت او از بین برود؟!
فارس: امیدواریم از این سوال ناراحت نشده باشید؛ اما این شبههای است که امروزه برخی در ذهنها ایجاد می کنندـ
امینی: بعثیها برای کل ایران نقشه داشتند و اگر نمیرفتیم نه تنها جنوب بلکه ایران را تصرف کرده بودند و بدتر از بلایی که سر ناموس ما در خرمشهر و ...آوردند را چندین برابر سر کل مردم ایران میآوردند، پس هدف همه رزمندهها چیزی به مراتب بالاتر و وسیع تر از حس و حال جوانی و جَو بین آنها بودهاست؛ اکنون جوانان کشور ما اگر به سوریه و کشورهای دیگر میروند برای این است که دشمن به ایران حتی نزدیک نشوند؛ داعش برای ایران ساخته شد، اما این جوانان غیور کشور ما بودند که کیلومترها خارج از کشور خودمان از پیشروی آن ها جلوگیری کردند.
کسانی که میگویند این جوانان برای پول و ... به جنگ رفتند آیا حاضر هستند یک بند انگشت خود را در قبال میلیاردها پول بدهند؛ آنها برای امنیت ما رفتند و نمیتوانستند در برابر تجاوز به ناموس ایران بیتفاوت باشند.
**در مرخصیها نگران بودم که دیگر به من اجازه اعزام ندهند
فارس: هنگام اولین اعزام سنتان کم بود و سوال پیش میآید که با دیدن منطقه نترسیدید؟
امینی: هیچ کس من را اجبار نکرده بود که به جنگ بروم و به خاطر آن هدف اصلی که در وجودم بود، اصلا هیچ ترسی از حضور در آن جا و خطراتی که بود نداشتم؛ همیشه زمانی که بعد از ۳ ماه به ما مرخصی میدادند، ابتدا زمان عملیات بعدی را میپرسیدم و خود را برای حضور در آن عملیات آماده میکردم و حتی نگران این بودم که وقتی به مرخصی میروم دیگر اجازه اعزام ندهند؛ ما رزمندهها هر لحظه اشتیاق داشتیم که دشمن را از خاک کشورمان بیرون کنیم.
**با دست مجروح از بیمارستان فرار کردم
فارس: چه شد که مجروح شدید؟
امینی: اولین بار در عملیات فتح خرمشهر در سال ۶۱ بر اثر اصابت گلولههای تیر بار کل دست راستم فلج شد و من را به مرکزی در تبریز بردند برای پانسمان؛ حدود ۲ روز آن جا بودم که شنیدم عملیات خرمشهر میخواهد آغاز شود؛ از تبریز و آن مرکز فرار کردم و خود را به منطقه رساندم.
آن جا دستم عفونت کرد و بعد از عملیات به اصفهان برگشتم و دست خود را درمان کردم که به مرور حرکت دستم برگشت و مجدد اعزام شدم و در عملیات رمضان شرکت کردم که پس از آن ۳ مرحله عملیات محرم را سپری کردم و در مرحله پدافندی آن عملیات و اصابت 2 خمپاره از ناحیه ۲ پا و یک دست مجروح شدم.
فارس: واکنش خانواده نسبت به مجروحیت شما چه بود؟
امینی: وقتی دفعه اول از ناحیه دست راست زخمی شدم آنها متوجه نشدند و زمانی که برای عفونت دست به اصفهان برگشتم، تازه فهمیدند که اصرار داشتند همه مراحل درمان را تمام کنم و بعد بروم؛ اما من با شنیدن خبر عملیات باید خودم را به منطقه میرساندم؛ صبح با فکر این که به سرکار میروم از آنها خداحافظی کردم و بعد نامهای فرستادم و اطلاع دادم که به منطقه رفتم.
** پس از جانبازی ۷۰ درصد هم به منطقه میرفتم
آبان ماه سال ۶۱ بود که در سن ۱۶ سالگی خمپاره به پاها و دست چپم برخورد کرد و حدود ۴ ماه در شیراز بستری بودم و در ادامه روند درمان ۲ ماه در اصفهان بودم که بعد از آن به صورت متناوب تا پایان جنگ به منطقه میرفتم.
فارس: شاید هدف غایی رزمندگان شهادت بود؛ اما هنگام اعزام به این فکر میکردید که شاید به این شکل مجروح شوید؟
امینی: هدف رزمندهها شهادت نبود، بلکه ما یک مسیری را با مقصد والا طی میکردیم که اگر عاقبتش به شهادت ختم میشد که خوش به سعادت ما است؛ اما خوشحالتر هستیم که سالم برگردیم و افتخار میکردیم که برای دین و انقلاب یک ذخیرهای باشیم؛ پس همه برای شهادت نرفتند، بلکه رفتیم و دفاع کردیم و در این راه صلاح خدا بر هر چه بود همان رقم میخورد.
فارس: سالهاست که با این وضعیت زندگی میکنید و نشده که پشیمان شوید و بگویید ای کاش در جایگاه دیگری به کشور خدمت میکردم؟
امینی: هر کسی در هر موقعیتی یک وظیفهای دارد که من با آن سن و وضعیت تنها خدمت را رفتن و دفاع کردن میدانستم که و در این مسیر هر مشکلی هم پیش آمد به آن راضی هستم؛ من از همان ساعتی که جانباز شدم تا الان که ۴۰ سال گذشته هیچ لحظه از راهی که رفتم و کاری که کردم پشیمون نشدم.
**ازواج با خواهر شهیدی که نذر داشت با یک جانباز ازدواج کند
فارس: کی ازدواج کردید؟
امینی: ۱۸ ساله بودم که یکی از آشنایان خانمی را به من معرفی کردند که بعد از شهادت برادرش گفته بود میخواهد با یک جانباز ازدواج کند و او این انتخاب سخت را پذیرفت و تا به امروز همراه همیشگی من بوده استغ حتی در جلسه آشنایی به همسرم گفتم که من باز هم به منطقه میروم و معلوم نیست وضعیتم بدتر یا بهتر شود و او انتخاب سختی کرد.
فارس: سنتان هم برای ازدواج خیلی کم بوده است.
امینی: بله، ازدواج در سن کم برای من بهترین اتفاق بود چرا که هر چه زود تر باید راه زندگی خودم را مشخص میکردم و این طور شد که جانبازی در هیچ جای زندگی سد راه من نشد؛ من همزمان با اینکه در منطقه بودم درسم را ادامه دادم و البته کار هم میکردم و مجروحیت من باعث کنار گذاشتن هیچ کدام نشد.
فارس: چند فرزند دارید؟
امینی: خدا به من و همسرم یک دوقلو داد؛ یک پسر و یک دختر که ۲۴ سال سن دارند در یک کلاس مشغول خواندن رشته داروسازی هستند؛ همسر من طوری رفتار کرده که بچهها همیشه به بودن من افتخار میکنند و هیچ وقت گلایهای از این اتفاق نداشتند.
فارس: پس از مجروحیت به چه کاری مشغول شدید؟
امینی: در زمان جنگ چه زمانی که در منطقه بودم و چه در اصفهان درسم را تا دیپلم ادامه دادم و بعد از جنگ مقطع کارشناسی را در دانشگاه امام حسین(ع) سپری کردم و در سپاه رسمی شدم.
** وقتی سالم بودم از آب میترسیدم، اما بعد از جانبازی قهرمان شنا شدم
فارس: ویژگی شاخص شما «ورزش» آن هم از نوع قهرمانی است، چه شد که ورزشکار شدید؟
امینی: من قبل از جانبازی اصلا اهل ورزش نبودم، اما بعد از ازدواج ورزش را با جانبازی شروع کردم و در ابتدا رشته بسکتبال با ویلچر را آغاز کردم و به صورت حرفهای ادامه دادم، اما از یک زمانی بخاطر شرایطی نتوانستم این رشته را ادامه دهم؛ علاقه بیشتری به ورزشهای انفرادی داشتم که شنا را آغاز کردم و من در زمان قبل از جانبازی به شدت زیادی از آب و شنا کردن میترسیدم که بعد از جنگ و با وجود سختی فراوان شروع کردم و سال ۷۴ اولینبار به اردو تیم ملی دعوت شدم که از آن زمان به صورت حرفهای این رشته را ادامه دادم.
در کنار شنا رشته تیراندازی و دارت را شروع کردم که بعد از گذشت ۶ ماه به اردو تیم ملی تیراندازی دعوت شدم و دارت را تا قهرمانی کشور ادامه دادم.
** کسب ۲۰ مدال جهانی در مسابقات تیراندازی و شنا
فارس: در سطح ملی و جهانی چه مدالهایی کسب کردهاید؟
امینی: در سطح کشوری بیش از ۵۰۰ مدال دارم و در مسابقات بینالمللی ۲۰ مدال جهانی دارم که ۶ مورد از آنها مربوط به تیراندازی است و ۱۴ مدال هم در سطح جهانی برای مسابقات شنا کسب کردم؛ بعضی مواقع ۸ساعت در روز شنا میکردم.
با وجود قطعی عضو از ناحیه دست چپ و هر دو پا رکورددار شنا در ایران هستم و در کشور کسی با این وضعیت جسمی به این قهرمانیها نرسیده است.
فارس: رکوردی هم بابت شنا در خلیج فارس ثبت کردهاید، ماجرایش چیست؟
امینی: در سال ۷۶ قرار بود با شهید اکبر سلطانی در تنگه مانش شنا کنیم و چون آب خیلی سردی داشت از مدتها قبل تمرین میکردیم که در نهایت بخاطر اینکه موافقت نشد به آن جا نرفتیم؛ اما پس از آن به مناسبت سقوط هواپیما ایرباس و روز خلیج فارس، مسیری که هواپیما از خلیج فارس سپری کرده تا جایی که سقوط کرده بود را شنا کردیم؛ هرسال روز خلیج فارس در تنگه هرمز مسیرهای زیادی را شنا می کنم.
**ماجرای پیشنهاد نجومی انگلیس به جانباز ایرانی
فارس: گویا پیشنهاد بسیار خوبی هم از انگلیس داشتید، اما آن را رد کردید؛ ماجرایش را برایمان تعریف کنید.
امینی: من سال۷۰ برای درمان به انگلستان رفتم و بعد از عملی که داشتم باید مدتی را در استخر استریل که ۱۰ متر طول داشت سپری میکردم؛ به کارکنان آنجا اشاره کردم که نیاز به کمک نیست و خودم می توانم شنا کنم و من با آن شرایطی که تازه عمل کرده بودم طول ۱۰ متر را آرام شنا کردم؛ بعد که به بیمارستان برگشتم حدود نیم ساعت بعد از وزارت ورزش قسمت معلولان انگلستان آمدند و به من پیشنهاد دادند که فقط در یک دوره ۶ ماهه در مسابقات، زیر پرچم انگلستان شرکت کنم و لازم نیست پناهنده شوم که مشکلی برایم در کشور به وجود آید، فقط مدتی برایشان در مسابقات شرکت کنم.
حتی گفتند نیاز به کسب مدال و مقام نیست و اگر فقط شرکت کنی به خودت و خانواده اقامت میدهیم و خانه برایتان فراهم میکنیم و حقوق شما را تا پایان عمر میدهیم که من در همان لحظه بدون هیچ شک و تردیدی این درخواست را رد کردم و قبول نکردم.
** همان زمان در ایران برای تیم ملی انتخاب نشدم!
اتفاقاً در همان زمان هم من در ایران برای تیم ملی انتخاب نشدم و گفتند چون هنوز وضعیت من مشخص نیست، این دوره را نمیتوانم شرکت کنم؛ اما در انگلستان میخواستند از فرصت جانبازی من سوءاستفاده کنند؛ من همان جایگاهی که آن جا داشتم را حتی بهتر میتوانستم در ایران به دست بیاورم و در خاک کشور خودم باشم.
فارس: زندگی با ۷۰ درصد جانبازی بسیار سخت است؛ اما شما نشان دادید میتوان در شرایط سخت هم به جایگاههای بالا رسید؛ با این نسبت به مسائلی که با آن دسته و پنجه نرم میکنید، چه گلایههایی دارید؟
امینی: اگر از مشکلات روزمرگی، نگاههای مردم و ... بگذریم در بعضی روزها از شدت درد درب اتاق را میبندم و گریه میکنم و همزمان خانواده هر دفعه با دیدن چنین شرایطی پشت درب اتاق گریه میکنند؛ بعضی دردها هستند که بالاترین سختی و رنج را دارند و با هیچ مسکنی درمان نمیشود و چیزی اثر بخش نیست که متأسفانه، ما گاهی ۴۸ ساعت باید این درد را تحمل کنیم.
فارس: یکی از خاطرات شیرینتان از جبهه را هم برایمان بگویید.
امینی: بعد از تمام کردن ۳ مرحله عملیات محرم تعداد کمی رزمنده باقی مانده بود که صبح یکی از روزها دیدم عراقیها در حال آوردن ادوات هستند؛ من با حاج حسین مکرر تماس میگرفتم و اظهار نگرانی میکردم؛ حوالی ساعت ۵ بعد از ظهر بود که شهید خرازی آمد و من به ایشان نشان دادم که عراقیها داشتند صندوقهای ادوات میآوردند، حاج حسین رو به من کرد و گفت: این صندوقها غذا است؛ چند روز است غذای خوب نخوردید؟ پس آماده شوید تا این غذاها به شما برسد.
**شهید خرازی: بگو یازهرا(س) و مقاومت کن
وقتی که میرفتند دنبال ایشان دویدم و پرسیدم حاجی ما چه کنیم؟ تعداد نیروها کم است و گلوله و اسلحه هم چیز خاصی نداریم؛ حاج حسین رفت در ماشین نشست و در جواب من با چشمی اشک بار گفت: بچه برو و بگو یا زهرا و مقابل دشمن مقاومت کن.
زمانی که برمیگشتم، پایین دره یک تانک نفربر دیدم که پرت شده بود آنجا و در این مدت توجهای به آن نکرده بودیم، وقتی در تانک را باز کردم ۴ جعبه فشنگ تیربار آماده در آن بود؛ بچهها رفتند و سلاحهای خود را از زیر شن و ماسه بیرون کشیدند که قرار بود عراقیها را در پل روبهرویی هدف قرار بدهیم؛ آماده شدیم با این تفاوت که گلولههایی که از آن تانک خارج کرده بودیم رسان بود و از لحظه شلیک مکان تیرانداز مشخص میشد، به همین خاطر قرار شد هر کسی وقتی رگبار زد سنگر را تغییر بدهد؛ آماده بودیم که ۴جیپ فرماندهی روی پل بود، ما هم یا زهرا را گفتیم و شروع کردیم رگبار گرفتیم به سمت این جیپها و هر کدام به یک طرف پل افتادند.
اینجا بود که درگیری میان خود عراقیها آغاز شد و به جان همدیگر افتادند، بعدها فهمیدیم که مهرههای اصلی دشمن را نابود کرده بودیم، در نهایت فردای آن روز ساعت ۱۰ صبح شهید خرازی آمد؛ وقتی صندوقهای میوه و غذایی که با اسیرها آورده بودیم را دید رفت و یک ساندویچ برداشت و گفت دیدید، گفتم برایتان غذای خوب میآرند که بخورید.
فارس: از شهید خرازی خاطره تعریف کردید، رفتار ایشان با رزمندگان چطور بود؟
امینی: حتی فرماندهان گروههای کوچک را بهتر از حاج حسین که فرمانده لشکر بود میشناختند و بارها اتفاق افتاده بود که حاجی را پشت در نگه داشته بودند و ایشان حتی یک بار هم خودش را معرفی نکرد؛ بلکه هر کس میآمد و سلام میکرد تازه نگهبان متوجه میشد که او فرمانده لشکر است؛ صبحها با سربازها و رزمندهها تمرین میکرد و همیشه خیلی خاکی بود.
فارس: امروز در جامعه مشکلاتی وجود دارد و گاهی نشده که در دلتان از اینکه به جبهه رفتید پشیمان شوید؟
امینی: در زمان قدیم هم حضرت علی(ع) تنها یک تکیهگاه داشتند که مالک اشتر بود و سایر اصحاب او برایش تکیه گاه نمیشدند و مواردی مثل اختلاس در آن زمان هم بوده، ولی باید توجه کنیم که این کار را انسان انجام میدهد که نشاندهنده بد بودن و غلط بودن حکومت نیست؛ هر حکومتی اشکالات و کاستیهایی دارد؛ اما قرار نیست همه اتفاقات و مشکلات را گردن حکومت بیندازیم پس اگر الان کسی دزدی یا اختلاس میکند نمیتوان تقصیرها را به گردن انقلاب انداخت؛ چرا که انسانها بودهاند که این خطا و اشتباه را کرده و باعث بروز مشکل شده است.
انقلاب ما خیلی خوب بود و امام با دیدگاهی والا انقلاب را شکل دادند که هدف این نبود عدهای سرکار بیایند که حتی بدتر از گذشته عمل کنند و هدف این بود که عملکرد مسؤولان بهتر شود، اما در این مواقع عدهای هستند که از اعتماد مردم و انقلاب سوءاستفاده میکنند و به کشور و مردم خودشان خیانت میکنند.
به قول شهیدباکری بعد از جنگ رزمندهها ۳ قسمت میشوند؛ عدهای بر اثر خانهنشینی دق میکنند، تعدادی روزهای نبودشان و حتی جانباز بودنشان را با فعالیتهای گسترده جبران میکنند و گروهی دیگر کلا بیتفاوت میشوند؛ ما باید سعی کنیم جز دستهای باشیم که در جامعه حضور پیدا میکنند، اما باید توجه کنیم که اگر مسؤولیتی گرفتیم خطایی نکنیم که پای انقلاب و اسلام نوشته شود.
فارس: به نظر شما مهمترین مشکل جانبازان کشور چیست؟
امینی: در رادیو، تلویزیون و سایر رسانههای کشور دائما اعلام میکنند که برای ایثارگران شرایط خاصی ایجاد شده و مزایای خوبی برای آنها تصویب شده که در واقیعت هیچ کدام اجرا نمیشود و از طرفی مردم ما بیخبر هستند و فکر میکنند که واقعا چنین مزیتهایی برای جانبازان و خانواده آنها اجرا شده است.
به طور مثال از طرفه رسانهها در سال چندین بار اعلام میشود که حقوق ایثارگران افزایش یافته، اما در واقیعت این طور نیست و همین جریان سبب شده جانبازان و ایثارگران از طرف مردم قضاوتهایی بشنوند که اصلا درست نیست و جز کنایه و ناراحتی چیزی نداشته است و این به نظرم مهمترین مشکل جانبازان است.
انتهای پیام/۶۳۱۱۹/آ