رشادتهای «طلبه شهید احمدرضا رجایی» در کربلای پنج او را به ناجی لشکرش تبدیل کرده بود تا جایی که فرمانده لشکر ۲۵ کربلا درباره او میگوید: شهید رجایی کسی بود که تمام بار لشکر را به دوش میکشید و وقتی صبح به آب میرفت شب برمیگشت
برخی چیزها آنقدر عظیم و بزرگ هستند که زبان از بیان آنها قاصر است و کلمات و واژهها از وصف آنها باز میمانند؛ شهید و عطر شهادت یکی از همان چیزهای بزرگی است که زبان از بیان بزرگی و جایگاه رفیع آن ناتوان است.
در یکم شهریورماه سال ۱۳۴۵ در روستای کفشگیری از توابع گرگان در خانواده رجایی کودکی متولد میشود که به واسطه علاقه بسیار مادر به امام رضا (ع) نام «احمدرضا» را برایش انتخاب میکنند. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا میگذراند تا اینکه در سال ۱۳۵۸ به همراه خانواده به شهرستان کردکوی مهاجرت میکنند.
او که در دامان مادری مؤمن و پدری متدین و انقلابی پرورش مییابد بعد از پایان دوران اول متوسطه با تشویقهای پدر، مادر بهویژه برادر بزرگتر و همچنین علاقه وافر خود به شریعت در مسیر سربازی امام عصر (عج) گام بر میدارد و به این ترتیب برای فرا گرفتن علوم دینی وارد حوزه علمیه عمادیه گرگان میشود.
او با گذشت سن خود پلههای کمال را یک به یک طی میکند و آنقدر اوج میگیرد که پاکی و صفای باطن شهید چهرهاش را نورانی میکند تا جایی که دوستان و خانوادهاش میگویند با نگاه کردن به احمدرضا ناخودآگاه یاد خداوند در ذهنمان تداعی میشد و یا میگویند هر کسی که با او نشست و برخاست میکرد مجذوبش میشد و این جذابیت تا حدی بود که دلزدگی در آن راه نداشت.
شهید رجایی آنقدر محو در معبود الهی شده بود که با رفتار و حالاتش به همرزمان، همحجرهایها و هر کسی که با او رابطه داشت، اطمینان داده بود که روزی شهید میشود. او در همه زمینهها فعالیت داشت و هیچگاه بهعنوان یک طلبه صرفاً در تبلیغ دین محدود نشد، در آن زمان در فعالیتهای مختلف بسیج شرکت میکرد و هنر خطاطی خود را که نشأت گرفته از اخلاص و شور انقلابیاش بود بر روی دیوارهای شهر هک میکرد.
با آغاز جنگ نابرابر عراق علیه ایران طلبه شهید احمدرضا رجایی برای دفاع از وطن و لبیک به فرمان ولایت درس و حوزه را رها کرد و با حضور در جبهههای نبرد خود را در صف مشتاقان جهاد و شهادت جای داد. او که برای رسیدن به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود لحظهای آرام ننشست سرانجام در ۲۵ دیماه سال ۱۳۶۵ در عملیات غرورآفرین کربلای پنج شربت شیرین شهادت نوشید و پیکر مطهرش در مزار شهدای شهرستان کردکوی آرام گرفت.
طلبه شهید احمدرضا رجایی (نفر سمت چپ)
»شهید رجایی تمام بار لشکر را به دوش میکشید»
دوست و همرزم طلبه شهید احمدرضا رجایی به نقش پررنگ طلاب و روحانیون در دوران دفاع مقدس اشاره میکند و میگوید، تنها لشکری که گردان روحانی مستقل داشت لشکر ۲۵ کربلا بود و طلبههایی که در جبهه حضور داشتند در یکی از سه گروه رزمی، تبلیغی و یا تبلیغی رزمی بودند.
حجتالاسلام علی جعفری میافزاید، شهید رجایی در عملیات کربلای چهار مسئولیتهای گردان ما که مسلم یک و مسلم دو بود، را به عهده داشتند.
وی ادامه میدهد، از سردار حاج کمیل کهنسال فرمانده سابق لشکر ۲۵ کربلا که میگفتند شهید رجایی کسی بود که تمام بار لشکر را به دوش میکشید و وقتی صبح به آب میرفت شب بر میگشت، پرسیدم به نظر شما رده فرماندهی این شهید چه بود؟ گفتند رده فرماندهی ایشان رده فرماندهی محور یا تیپ است، با اینکه شهید رجایی رده فرماندهی تیپ بود اما ما هنوز از ایشان به عنوان طلبه شهید احمدرضا رجایی نام میبریم.
«شهید رجایی عارف به تمام معنا بود»
دوست و همرزم طلبه شهید احمدرضا رجایی:
این روزها برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب (س) به آن سوی مرزها رفته است، درباره طلبه شهید احمدرضا رجایی میگوید: اگرچه با خانواده شهید رجایی آشنایی اولیه داشتم اما نخستین بار در تابستان سال ۱۳۶۵ در بخش اطلاعات عملیات لشکر ۲۵ کربلا در منطقه «هورالعظیم» با احمدرضا آشنا شدم و از اینکه در مکان جنگی و شهری غریب یک همرزم از دیار شهرستان کردکوی به جمع ما اضافه شده بود بسیار خوشحال بودم.
«سیدمحسن مسلمیعقیلی» به ویژگیهای شاخص طلبه شهید رجایی اشاره میکند و میافزاید: فراگرفتن علوم حوزوی هیچگاه احمدرضا را صرفاً در امر تبلیغ دین منحصر نکرد، او از طلبههای بود که در همه صحنهها حضوری فعال داشت، او در عین حال که طلبهای نمونه بود در بخشهای مختلف اعم از فعالیتهای فرهنگی، هنری و رزمی فعالیت داشت، اینطور نبود که طلبگی او را محدود کند در دوومیدانی، فوتبال، والیبال، کشتی و ... فعالیت و رزمندگان را همراهی میکرد، در عین حال فردی بسیار دوستداشتنی بود، از این رو رزمندهها بسیار به او علاقهمند بودند.
وی با بیان اینکه پاکی و اخلاص بالای احمدرضا در همان سن جوانی او را به انسان عارف مبدل کرده بود، میافزاید: احمدرضا یک عارف به تمام معنا بود، او آنقدر پاک و سرشار از اخلاص بود که او را «شیخ احمد عارف» خطاب میکردم، البته ایشان امام جماعت ما بود اما هیچ وقت عمامه نمیگذاشت اگر هم علت را جویا میشدیم تنها میگفتند فعلاً عمامه نمیگذارم.
دوست و همرزم طلبه شهید احمدرضا رجایی با بیان اینکه طلبه شهید رجایی از اینکه در عملیاتها حضور نداشت ناراحت و غمگین میشد و برای شرکت در عملیات پافشاری میکرد، یادآور میشود: او بعدها غواصی را آموخته بود و اصرار میکرد در شناساییها حضور داشته باشد در واقع او خود را طلبهای میدید که رزمنده شده است
طلبه شهید احمدرضا رجایی (سمت چپ)
مسلمیعقیلی ادامه میدهد: با وجود برخورداری از صفات اخلاقی و رفتاری شاخص و مرام عارفگونه رزمندههای دیگر را برتر و بالاتر از خود میدانست و همیشه با تواضع و فروتنی میگفت: «من لایق شهادت نیستم».
* «همه فکر میکردیم احمدرضا مُرد»
وی با بیان اینکه شهید رجایی طلبهای سرزنده، بسیار مؤمن، شوخطبع و سرشار از اخلاص بود، ادامه میدهد، ما در منطقه اروندکنار درون ساختمانی که قبلاً پاسگاه بود، مستقر شده بودیم، در خوابگاه گاهی رزمندگان با یکدیگر کشتی میگرفتند، شهید رجایی هم میگفتند در تکواندو فعالیت داشتند که بنده بعد از مطلع شدن به ایشان پیشنهاد دادم از این پس تکواندو تمرین کنیم.
مسلمیعقیلی تاکید کرد: از آنجایی که مهارت ایشان به دلیل تجربه کم آنقدر بالا نبود گاهی اوقات در حین تمرین ضربه میخورد و با شوخی میگفت:« آخ آخ! محسن باز غافلم کردی» که من میگفتم خوب شما باید حواستان را جمع کنید.
همرزم شهید رجایی خاطرنشان کرد: در یکی از شبها که مشغول کشتی گرفتن بودیم ایشان هم پیشنهاد دادند که میخواهند با من کشتی بگیرند، کف اتاق ما موزاییک بود و تنها یک پتوی مشکی ارتشی پهن بود هنگام کشتی ناخودآگاه پتو از زیر پاهایم سُر خورده و شهیدرجایی به نحو وحشتناکی از ناحیه سَر به زمین افتاد و آنقدر ضربه شدید بود که من و همه رزمندهها شوکه شدیم و میگفتیم قطعاً احمدرضا مُرده است زیرا ضربه خیلی شدید بود، ایشان در لحظههای اول حرکتی نداشتند که بعد از چند لحظه که صدایش کردیم به هوش آمده بود و میگفت« محسن ستاره روی سرم میچرخد و سرم جرقه میزند» ما هم به شوخی میگفتیم جرقه میزند یعنی چه؟ در حالیکه خیلی ترسیده بودیم ایشان میگفتند مسأله مهمی نیست و به لطف خداوند آن شب سالم ماندند.
این یادگار دوران دفاع مقدس و رزمنده مدافع حرم در حالیکه در حسرت شهادت و جاماندن از دوستان شهیدش میسوزد طوریکه برای یافتن گمشدهاش به آن سوی مرزها رفته است، بیان میکند: آشنایی بنده با طلبه شهید احمدرضا رجایی در عملیات کربلای چهار به دلیل مجروح شدنم به ایستگاه آخر رسید و دیگر از توفیق همراهی این شهید والامقام باز ماندم.
برادر طلبه شهید احمدرضا رجایی وی را از شاگردان ممتاز و نمونه در دوران تحصیل اعم از مدرسه و حوزه علمیه میداند و میگوید: برادرم با آغاز جنگ تحمیلی درس و حوزه را رها و در جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت کرد، او فردی بسیار خالص بود، شجاعت، دلاوری، برخورداری از اخلاق نیکو و روحیهای عارفگونه از جمله ویژگیهای احمدرضا بود.
محمدرضا رجایی اضافه میکند: به عبارت دیگر شهید احمدرضا رجایی فردی بود که در همه زمینهها اعم از علمی، اخلاقی و فرهنگی شاخص بود.
* «مطلع شدن ناگهانی پدر شهید رجایی از شهادت فرزندش در جبهه»
وی افزود: از آنجایی که شهید رجایی در دامن خانوادهای انقلابی و والایی پرورش یافته بود وقتی طبل تجاوز و غارتگری دشمن به خاک میهن به صدا در آمده بود علاوهبر طلبه شهید احمدرضا رجایی، برادران و حتی پدر شهید در حالیکه سن بالایی داشت برای دفاع از وطن لباس رزم به تن کرده و در جبهههای نبرد حضور یافتند و این حضور پدر به جایی ختم میشود که لحظه شهادت فرزندش را به طور ناگهانی در جبهههای نبرد میشنود.
دوست شهید رجایی در این باره میگوید: یکی از روزها که بنده به همراه پاسدار خلیل قجر در منطقه اهواز نشسته بودیم، شنیدم که یکی از رزمندگان در جستوجوی بنده است. بعد از چند دقیقه متوجه شدم ایشان مرحوم کاظم رجایی پدر بزرگوار طلبه شهید احمدرضا رجایی هستند. بعد از دیدن یکدیگر پدر شهید نیز به جمع ما اضافه شدند. از آنجایی که در آن لحظه ایشان را به عنوان یکی از آشنایان معرفی کرده بودم آقای قجر نمیدانستند ایشان پدر احمدرضا هستند در عین حال مرحوم کاظم رجایی نیز اطلاعی از شهادت فرزندشان نداشتند گرم صحبت که شدیم ناگهان آقای قجر گفتند شنیدید که طلبه احمدرضا رجایی به شهادت رسیدند؟
ساوری افزود: مرحوم رجایی وقتی خبر شهادت فرزندش را شنیده بود بلافاصله بدون آنکه سخنی بگوید در حالیکه چشمانش پر از اشک شده بود از جایش بلند و از جمع ما جدا شد، و امروز بعد از سالها از گذشت آن لحظه، صبوری و چشمان پر از شک پدر شهید رجایی در ذهنم مانده است.
* ماجرای چشمِ معنوی و ملکوتی «طلبه شهید احمدرضا رجایی» در مدرسه عمادیه
وی ادامه داد: شهید احمدرضا رجایی، طلبهای بود که عارفانه میزیست و عاشقانه در میدان نبرد میجنگید و با فعالیت خالصانه و صادقانه خود در راه دفاع از اسلام و انقلاب توانست به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود، دست یابد.
وی گفت: شهید رجایی به دلیل علاقمندی به امام (ره) و آرمانهای انقلاب به عنوان بسیجی در بخشهای مختلف به ویژه در حوزه هنری با سپاه شهرستان کردکوی همکاری داشت و هنر خطاطی خود را که تجلی اخلاص و شور انقلابی وی بود، بر روی دیوارهای شهر پیاده میکرد.
ساوری خاطرنشان کرد: این طلبه شهید که از روحیه انقلابی و ولایی برخوردار بود پس از آغاز جنگ تحمیلی آن جنگ نابرابر عراق علیه ایران لحظهای سر از پا نشناخت و برای قرار گرفتن در صف مشتاقان شهادت تحصیل در حوزه را رها و عازم جبهههای نبرد شد.
مدرسه عمادیه
مدرسه عمادیه
حجتالاسلام شیخ ناصر صبوری در وصف شهید عارف احمدرضا رجایی دلنوشتهای را مکتوب کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
💠بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر محرم
چون ایام مصادف است با محرم سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (علیه السلام)، ابتدا عرض ادبی میکنیم به ساحت مقدس آن امام جاودانه.
جدش پیامبر اکرم (ص) فرمود: «حسین منی و انا من حسین.»
یک معنای حدیث شریف این است که «وجود حسین (ع) از من است و بقا دین من از حسین است، بله بقا و حفظ دین به واسطه فداکاری امام حسین (ع) است.»
بعثت روز ابلاغ دین
غدیر روز اکمال دین
عاشورا روز ابقاء دین
امام حسین (ع) هم امام مصائب است، هم امام معارف، هم امام مکارم (ارزشها).
نسبت به مصائب حضرت (ع) وظیفهی ما است گریستن.
نسبت به معارف حضرت (ع) وظیفهی ما است اندیشیدن.
نسبت به مکارم حضرت (ع) وظیفهی ما است زیستن.
به قسم اول خیلی پرداختهایم، اما به دو قسم دیگر کمتر پرداختهایم.
در حالی که ۹۰ درصد وظیفهی ما در دو قسم اخیر است.
خود امام حسین (ع) میفرماید: لکم فی اسوة.
یعنی برای شما پیروان من، بلکه برای شما بشریت در زندگی من حسین الگو و درس است. حضرت فرمودند: اسوة نفرمودند حزنة.
یعنی وظیفهی اصلی شما الگوبرداری است نه گریه و زاری.
یعنی وظیفهی اصلی شما پیروی است نه فقط عزاداری.
دستهی عزاداری برپا کردن ۱۰ درصد کار است، سیره رفتاری پیاده کردن ۹۰ درصد کار است، ما به بعضی ابعاد حضرت پرداختیم، به بعضی نپرداختیم.
میلیونها افسوس ما به سربریده حضرت (ع) پرداختهایم به خوی پسندیده حضرت (ع) نپرداختهایم. میلیونها افسوس ما به لب عطشان حضرت پرداختهایم، به قلب عرفان حضرت (ع) نپرداختهایم. میلیونها افسون ما به جسم چاک چاک حضرت پرداختهایم، به روح در اوج افلاک او نپرداختهایم. میلیونها افسوس ما به مشک حضرت (ع) پرداختهایم، به مشی حضرت (ع) نپرداختهایم، میلیونها افسوس ما به صورت خونی حضرت (ع) پرداختهایم، به سیرت ملکوتی او نپرداختهایم.
در حالی که به فرمودهی خود حضرت (ع) آنچه که بسیار مهم است: پیروی از سیره و روش ملکوتی حضرت (ع) است.
خلاصه اینکه حسین وای گفتن ۱۰ درصد کار است، حسینوار زیستن ۹۰ درصد کار است.
حسین (ع) نیست گفتنی، نیست توصیف کردنی، بلکه باشد جان دادنی.
حضرت حجت (ع) در زیارت ناحیه مقدسه به جد غریب و مظلومش اینگونه عرضه میدارد: روحه لروحک فداء یعنی روح من بقیةالله فدای شما جد مظلومام باد.
وقتی حضرت حجت (ع) اینگونه بفرماید، پس ما تمام گیتی برای حضرت اباعبدالله (ع) جان بدهیم جا دارد.
خوش به سعادت شهیدان که این توفیق پیدا کردند، در مسیر دین حضرت (ع) در مسیر دفاع از آیین حضرت (ع)، جان باختند و وظیفهی خود را به بهترین حالت ادا کردند.
شهدا یک سری عکس نیستند که با آنها مجالس را زینت کنیم بلکه سراسر درس هستند که باید از آنها تبعیت کنیم.
وظیفهی ما نسبت به شهدا این نیست که صورت آنها را بر بنر مصور کنیم بلکه وظیفه ما نسبت به آنها این است که سیرت آنها را در عمل مجسم کنیم.
شهید جاودانه شیخ «احمدرضا رجایی» اینگونه بود.
مردی از مردان علم، تقوی، خلوص، اخلاق، تعهد، ایثار و فداکاری و سرانجام شهادت و جاودانگی.
عزیزی از وادی اخلاق و تواضع، بسیار بسیار اخلاقی بودند، کمحرف، بیادعا، ولی بسیار باوفا، بسیار باصفا.
به یاد ندارم کسی را از خود رنجانده باشد.
به یاد ندارم نسبت به کسی کدورتی داشته باشد.
به یاد ندارم نسبت به کسی غیبت کرده باشد.
بسیار بسیار متواضع بود، روحیه برتربینی را هرگز در او ندیدیم.
مردی از ملکوت، عزیزی که به مثل مردان بزرگ حوزهها مثل علامه طباطبایی (ره) چشم برزخی او باز شده بود.
شهید جاودانه میرزایی عزیز این خاطرهی زیبا و ملکوتی را در تنهایی برایم مطرح کرد.
طلبههای دهه ۶۰ مدرسه عمادیه گرگان
شهید احمدرضا برایم نقل کرد در «مدرسه عمادیه» بودیم، سحری از خواب برخاستم به طرف وضوخانه رفتم، وضو گرفتم به حجره آمدم تا نماز نافله شب را به جا آورم، همین که درب حجره را باز کردم دیدم ملکی به آسمان حجره پرواز کرد، سوال مگر فرشته و ملک را میشود دید؟
* «شهید احمدرضا رجایی» مانند علامه جاودانه و علامه طباطبایی چشم معنوی و ملکوتی داشت
بله، ولی چشم معنوی و ملکوتی میخواهد مانند علامه جاودانه، علامه طباطبایی، چشم ملکوتی میخواهد مانند «شهید احمدرضا رجایی عزیز».
علامه طباطبایی (ره) میفرمود استاد عرفانم آیتالله قاضی (ره) فرمود: هرگاه به ذکر ملکوتی مشغول بودی، حال معنوی داشتی، اگر ملک و فرشتهای خواست به شما چیزی عطا کند، به آن چیزی توجه نکن.
علامه طباطبایی (ره) میفرمود در مسجد «سهله» یا «کوفه» تنها نشسته بودم، به ذکر و دعا مشغول بودم، ناگهان از پشت سر صدایی شنیدم، برگشتم نگاه کردم، ملکی را دیدم که لیوان شربتی به من تعارف میکرد، (چشم ملکوتی ایشان ملک را در بیداری میبیند) همینکه خواستم بگیرم یاد فرمایش استادم آیتالله قاضی افتادم، از گرفتن امتناع کردم، ولی بعدها تا آخر عمر هر گاه یاد این صحنه میافتادم که آن فرشته از من دلگیر شد، از خودم خجالت میکشیدم که چرا او را آزردم.
(شاید یک سر این حکایت این است که او در حال ذکر تمام توجهاش باید به مالک باشد، به خداوند مالک باشد، نه به ملک و فرشته) در آخرین دیدار در «مدرسه عمادیه» شهید جاودانه «احمدرضا رجایی» برایم میفرمود که «من در خیابان دیگر نمیتوانم عبور و مرور کنم»، این مطالب را با گریه برایم بیان میداشت.این به خاطر آن بود که چشم برزخی و ملکوتی آن عزیز چیزایی را مشاهده میکرد که ما از دریافت آن عاجز هستیم.
خوش به سعادت آن عزیزان که یک عمر باصفا زیستند و سرانجام باوفا رفتند و به امام تشنه لب و سر جدا حضرت اباعبدالله (ع) ملحق شدند.
انشاالله که دست ما را در دو دنیا بگیرند و یاور و معین ما باشند.
«دلنوشته حجتالاسلام شیخ ناصر صبوری»
طلبه شهید احمدرضا رجایی
* بخشی از وصیتنامه طلبه شهید احمدرضا رجایی
... به توطئه دشمنان این مملکت و اسلام گوش نداده و فرمایشات امام و نمایندگان والامقامش را به جان دل خریده و عمل کنید و بدانید برای سرنگونی کفر و ظهور حضرت حجت (عج) راه طولانی و دراز در پیش داریم و در این مسیر پرپیچ وخم نیاز به تقوا و تزکیه نفس دارد…
در مراسمات دعای کمیل و توسل و نمازهای جماعت و جمعه شرکت کنید که با این عمل شریف هم دشمن درون و هم دشمن بیرون را نابود میسازید.
تمام وجود خویش را خالص جهت خدمت به انقلاب اسلامی قرار دهید.
به برادران روحانی و طلبه خویش سخنی بگویم که این مردم را گرامی بدارید و در ارشاد اینان از توصیههای امام و نمایندگان حضرت امام درس بگیرید و بدانید اگر ذرهای از تفکر اینان خارج شوید در تفکرهایتان شک کنید و اگر امام را همچون امام علی (ع) مظلوم کنید و ملت را از خط ولایت فقیه خارج سازید، مسئول هستید.
مردم همیشه در صحنه و حزبالله: قدر امام عزیز و نمایندگان محترم امام در هر نقطهای که باشند را بدانید که اینان همان پیام رسانان اسلام واقعی هستند و مظلومشان نگذارید که به سرنوشت بیوفایی مردم کوفه خواهید رسید و تمام سعی خویش را صرف تقوا کنید و فرصتشناس باشید تا کارهایتان نیکوتر گردد.
بدانید که توجه به جنگ و مقدماتش در این زمان و عصر فعلی انقلاب از اهم امور است و این فرصت را غنیمت بشمارید و بدانید که انفاس مسیحای پیروزی به مشام میرسد و وقت آن رسیده است تا با هجومتان آرمان مقدس شهدای به خون غلتیده ۱۷ شهریور و فتحالمبین تا مهران را به تحقق برسانید.
انتهای پیام/۲۳۰۷/