اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

خانواده

مهار منفی بافی با مهارت مدیریت «گفتگوی درون»

«همیشه می ترسیدم دوستانم نارفیق از آب دربیایند؛ همان هم شد به خودم آمدم دیدم تنها مانده ام...» این یک نمونه از هزاران جمله منفی است که نمونه های متعددش را تقریباً هر روز می شنویم. افرادی که گفتگوی منفی درونی دارند، اتفاقات منفی را به خود جذب می کنند اما چطور؟!

مهار منفی بافی با مهارت مدیریت «گفتگوی درون»

گروه خانواده: اگر می خواهید به چشم بهم زدنی دوست و آشنا از اطرافتان پراکنده شوند، خودتان هم حوصله خودتان را نداشته باشید چه برسد به دیگران، فقط کافی است مدتی تا می توانید روی افکار منفی متمرکز شوید، فقط همین. تقریباً واکنش صد درصد افرادی که این جملات را می خوانند این است که: این دیگر چطور پیشنهاد بیهوده ای است! از نظر آن ها این پیشنهادها فقط می تواند از سینه یک فرد بدذاتِ بدخواه بیرون آمده باشد. اگر اما کمی صبر کنید، ماجرا روشن خواهد شد. ما خیلی وقت ها همین کم لطفی را درباره خود انجام می دهیم، در طول روز بارها غرق در افکار منفی می شویم و بی امان به آن بال و پر می دهیم و می گوییم این موضوع ارادی و دست خودمان نیست. یقه سختی زمانه، بدی دیگران و اقبال را می گیریم و خودمان را کنار می کشیم و می گوییم: اگر این ها اصلاح شوند از جانمان سیر نشده ایم که انقدر فکر و خیال کنیم.

واقعیت اما این است؛ ما مالک و مدیر افکار خودمانیم. با مدیریت تفکر می توانیم شرایط بهتری برای خود رقم بزنیم حتی در میان تمام مشکلات و سختی هایی که  داریم اما وقتی خود را تحت تاثیر و ناتوان می بینیم برای شرایط منفی دعوت نامه می فرستیم حتی وقتی زندگیِ نسبتاً خوب و آسوده ای داریم. صحبت از تلاش برای دستیابی به مهارت «گفتگوی درونی» مثبت،  سازنده و اثربخش و رهایی از گفتگوی منفی درونی ذهنی است اما چه باید کرد؟

افکار منفی =از کار و زندگی افتادن

دیده اید، یک وقت هایی که اتفاقی بد در زندگی مان افتاده وقتی دور و بَرِمان خلوت بوده یا حتی وسط انبوه کارهای تلنبار شده مدام موتور ذهنمان روشن می شود و فکر پشت فکر، خیال پشت خیال... شروع می کنیم به حرف زدن توی ذهنمان با خودمان بی آنکه لب و دهانمان تکان بخورد. این را محکوم می کنیم، آن را بازخواست می کنیم، فلانی را خائن می بینیم و بهمانی را دوبهم زن، آن یکی عمداً آن کار را انجام داده تا ناراحت شویم و این یکی اصلاً درست بشو نیست که نیست! دریا دریا حرف می زنیم با خودمان؛ کلی حرف های منفی. به خودمان که می آییم از ما چیزی نمانده جز تن و ذهنی بی رمق، وجودی زخم خورده و ناامید که گویی جفای زمین و زمان به تنش نشسته و حالا باید به کوهی از مسئولیت های انباشته شده اش برسد. این همان «گفتگوی منفی درونی» است. جریان سیال فکری افکار منفی که به مرور هرچقدر به آن ادامه و جهت بدهیم به باورهای منفی تبدیل می شود. باور منفی هم رفتار ما را می سازد. به مرور به خودمان می آییم و می بینیم اطرافیان از ما می پرسند: «فلانی خودت هیچ خبر داری این روزها چقدر تلخ شده ای؟!» این حرف معمولاً هم برایمان سنگین تمام و سرآغاز مشاجره با افراد می شود به مرور اطرافیان از پیرامون ما پراکنده می شوند اما چرا؟

وقتی آیینه ذهن خطرناک می شود

احساسات درونی ناسالم و منفی مانند اضطراب، عصبانیت، افسردگی و... به خودی خود آنقدر ناراحت کننده نیستند که حسی که ما به آن داریم. برای درک این موضوع بهتر است از یک مثال کمک بگیریم. فرض کنیم در خانه یا محیط اداره یک منظره وجود داشته که ما از آن لذت می برده ایم اما فردی که حس خوبی به او نداریم یک تابلو در آن محدوده نصب و به عبارت بهتر، دید ما را کور می کند. ما با دیدن آن عصبانی می شویم حتی فکر می کنیم تعمدی در این کار هست. فکرهای منفی بعدی برای مقابله به مثل یا تنش به ذهنمان می رسد. اگر کمی واکاوی در افکار و گفتگوهای منفی درونی خود کنیم، ما از خود فرد یا آن تابلو متنفر و خشمگین نیستیم افکار آزاردهنده ی از دست دادن منظره دلخواه، نادیده گرفته شدن حق ما و احتمال عمدی بودن ماجرا و سوءظن ماست که خشم و ناکامی را در ما تقویت می کند. بنابراین رشته ای افکار منفی آزارمان داده که ما به آن بال و پر داده ایم نه خود آن اتفاق. این ساده ترین تعریف برای شناخت افکار منفی است. اینکه بدانیم بیش از خود هر چیز «تصویر»، «ترسیم» و «تجسم» ذهنی منفی ما از آن ماجرا اوقات ذهن و افکارمان را تلخ کرده. داشتن این خط کش و قدرت تشخیص کمک می کند، مواقعی که ذهنمان درگیر گفتگوهای منفی درونی می شود، واقع بینانه بپذیریم که این خود ماییم که خود را آزار می دهیم نه آن فرد یا موضوع چون به درستی از عهده مدیریت افکارمان برنیامده ایم. بارها در زندگی ما اتفاقات ناخوشایندی رخ داده که با دید مثبت و افکار مثبت درونی توانسته ایم برداشت های مثبتی از آن داشته باشیم. به عبارتی همان جمله معروف «در هر شری خیری نهفته» را ببینیم و از آن گردنه سخت زندگی موفق عبور کنیم. اینجا یک اتفاق تلخ مسلّم را مدیریت کرده ایم چون قبل از آن توانسته ایم افکارمان را مدیریت و مثبت کنیم. یادمان نرود، با فکر منفی نمی توان مثبت زندگی کرد.

هوس رطب در قطب جنوب!

احتمال بسیار زیاد بیشتر ما درباره قانون «جذب» که این سال ها درباره اش کتاب ها و مقاله های متعددی منتشر شده و طرفداران خاص خود را دارد، شنیده ایم. قانونی که می گوید مثبت و قوی فکر کنید تا به هر چیزی می خواهید برسید. این قانون البته همیشه و همه جا مصداق ندارد و در برخی مواقع کمی سورئالیستی برداشت می شود؛ افرادی تن آسا و کم کار که فقط می خواهند با فکر کردن به جایی برسند نه کار و زحمت! یا افرادی که واقعیت ها و شرایط زندگی خود را درک نمی کنند و اهداف غیرواقع بینانه برای خود ترسیم می کنند و صورتی که زیرساخت لازم برای تحقق آن را فراهم نکرده اند یا از اساس انجام آن کار ممکن نیست. اهل فن در نقد این فکر می گویند: فلانی در قطب نشسته و رطب خرماپزان می خواهد. جمع اضداد و نشدنی ها را. با این حال کاربرد این قانون نسبی تنها برای اتفاقات خوب نیست. همان طور که انسان های واقع بین با استفاده از این قانون و تمرکز، هدف خود را مشخص و برای رسیدن به آن تلاش می کنند و به آن می رسند افراد منفی باف هم به مرور با غلبه گفتگوی منفی درونی و تبدیل آن به باور، رفتارهای منفی از خود بروز می دهند. دیگران را از اطرف خود پراکنده می کنند. این افراد با منفی بافی و سوءظن، حسادت، خشم، برداشت منفی از هر ماجرا حتی مثبت ترین ماجراها! دایره ای دور خود رسم می کنند و ناخواسته به دیگران هشدار منفی و بازدارنده می دهند. کسی رغبت نمی کند با فردی که شکاک است شام بخورد. هم صحبتی با آدمی که فکر می کند مدام در حال دروغ گفتن به اوییم، اصلاً حس خوبی نیست. کسی که در هر معامله گمان می کند دعوت او به همکاری و شراکت برای سرکیسه کردن اوست و لاغیر و بجای بستن یک قرارداد حقوقی قابل دفاع و محکم که راه سودجویی دیگران را ببندد، مدام به این و آن اتهام می زند شریک مالی مناسبی نیست که کسی دلش بخواهد با او سهیم شود. حلقه رابطه این فرد با دیگران هر روز تنگ تر از قبل و به مرور اوضاع بدتر از قبل می شود فرد منزوی، پرخاشگر و... می شود. علاج این واقعه منفی بسیار ساده است؛ گرفتن ترمز افکار منفی.

خوشبختانه خدا هست همیشه...

افراد منفی نگر و آنهایی که مدام گفتگوی ذهنی منفی درون خود دارند، متاسفانه جزو ناکام ترین افراد جهانند. معمولاً قصاص قبل از جنایت می کنند. یعنی روح و روان خودشان را پیش از آنچه ممکن است در آینده اتفاق بیفتد به چالش می کشند برای مثال فردی که استرس دارد شغلش را به دلیل حجم وظایف محوله  و ناکامی در انجام آن یا دیگر مسائل مانند اضافه شدن یک نیروی کاری جدید یا... از دست بدهد، پیشاپیش در ذهن خود روزهایی را که برای تامین خرج خانه، پرداخت اجاره خانه یا هزینه مدرسه فرزندان، هزینه خرید دارو دچار مشکل و اخراج شده، تصور می کند. در صورتی که شاید در واقعیت، ماجرا به نحوی دیگر رقم بخورد. اوضاع بهتر پیش برود. قانونِ کار کمی تغییر کند تا کارمندان برای انجام وظایفشان درمانده نشود. شاید نیروی جدید کاری به بهترین و موثرترین دوست او تبدیل شود. یک گفتگوی ساده، شفاف و صادقانه او با مدیر بخش مربوطه اوضاع را برایش فراهم کند و...

 متاسفانه افراد منفی باف در حوزه معنویت درون و خودسازی هم رشد خوبی ندارند. گفتگوی منفی غالب در ذهنشان سبب کمرنگ شدن آرامش، معنویت، رعایت حقوق الناس در ذهنشان و کمی توکلشان می شود. درست است که تلاش و پشتکار افراد بسیار مهم و تعیین کننده اما در نهایت روزی رسان عالم خداست. گرداننده عالم به تمام ابعاد زندگی او واقف و توکل به او مایه آرامش است. ثمره آرامش هم چیزی نیست جز شوق دوباره کار، فعالیت بیشتر و انگیزه قوی تر. فرد منفی باف اما متاسفانه خواب طبیعی خود را از دست می دهد. لذت زندگی را نمی چشد. نمی تواند روی موضوعات تمرکز کند و متاسفانه نخستین ترکش تنش ها و گفتگوهای منفی درونی او بر تن عزیزان و خانواده او می نشیند؛ به نخستین کسانی که پرخاش می کند آنهایند.

به افکار منفی ایست بدهیم...

حالا باید چه کرد؟ تربیت ذهن. گفتگوی مثبت باید جایگزین گفتگوی منفی درونی شود. اینجا یک نکته اهمیت بسیار زیادی دارد، تفکر مثبت با خوش خیالی یا افراط در مثبت اندیشی بسیار متفاوت است. خوش خیالی نان و آب نمی شود و خوش باوری بیش از حد حتی آسیب زننده است. برای مدیریت گفتگوی درونی و تقویت مثبت اندیشی کارهای ساده ای می توان انجام داد. سرگرمی موردعلاقه کوچکی داشته باشید مثل رنگ کردن نقاشی، نوشیدن دمنوش موردعلاقه تان، قدم زدن در مسیری که دوست دارید، رسیدگی به گیاهان یا صحبت کردن با کسی که حس خوبی در شما ایجاد می کند.

به محض اینکه افکار منفی سراغتان آمد به جای آغاز گفتگوی منفی درونی یکی از این کارها را انجام دهید. خودتان را به کاری مشغول کنید تا ذهن و جسم شما از آن فکر دور شود. حتی می توان از تکنیک نوشتن و پاک کردن استفاده کرد. افکار به ذهن آمده را بنویسید و با نوشتن جملات معکوس زیر آن، ذهن را به مثبت اندیشی عادت دهید.

حرف شنوی خوب خودت باش!

اگر گفتگوی منفی درونی ادامه داشت و انجام دادن این کارها فایده نداشت یا تاثیر، راه های دیگری هم هست؛ مدیریت گفتگوی درونی و تمرین برداشت منصفانه از شرایط. خود را به جای افراد مقابل قرار دهید و تلاش برای تقویت نگاه مثبت داشته باشید. با خودتان حرف بزنید در مواقعی که خانه خلوت است حتی می توانید این گفتگوی ذهنی را به گفتگوی بیرونی با خود تبدیل کنید. از خودتان بپرسید چرا می ترسید، تنفر دارید  یا سوءظن و کینه دارید؟ به خودتان بگویید اگر تصورم اشتباه باشد یا قضاوت به ناحق کرده باشم چه؟ اگر تصورتان بنابه شواهد قوی درست باشد چه کار باید انجام داد؟ این مرحله حساس است برای خودتان شرایط سفت و سخت بگذارید که: حق ندارم پاسخ بدی را با بدی بدهم چون بیشتر از همه خودم آسیب می بینم یا: حتماً یک راه مثبت و سازنده وجود دارد. اگر این راه ها قبلاً جواب نداده وقت آن رسیده که تمرکز و تعامل خود را با آن فرد به مثبت ترین شکل ممکن به حداقل برسانیم. این شیوه خودگفتگویی شاید اوایل سخت باشد اما در صورت استمرار به زودی ما را به مدیریت افکار، مثبت اندیشی ایده آل و تعامل اجتماعی سازنده می رساند. این همان تبدیل تهدید افکار منفی به فرصت مثبت زیستن است.

/انتهای پیام

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول