خبرگزاری فارس ـ اراک؛ در ادبیات نظامی خودکفایی و خوداتکایی یکی از اشکال سیاست تامین است، سیاست تأمین به معنای روش تامین تسلیحات، تجهیزات و تاسیسات از سوی نیروهای نظامی است که در نهایت به قدرت نظامی ختم میشود.
با وجود این که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ تحمیلی ۸ ساله فرصتی برای تدوین برنامه و سیاست تامین نزد دولتمردان وجود نداشت، اما پس از تهاجم عراق این سیاست به یکی از اولویتهای اصلی نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد تا نیازهای دفاعی کشور تا با استفاده از سیاست خودکفایی و خوداتکایی تامین شود.
امام (ره )همواره بر کسب دانش و فناوریهای نو و نرمافزارهای پیشرفته دفاعی و نوسازی و بازسازی صنایع دفاعی، افزایش ضریب خودکفایی با توسعه تحقیقات و بهرهمندی از همه ظرفیتهای صنعتی کشور تاکید داشتند.
در راستای این خودکفایی و خوداتکایی صنایع استان مرکزی از جمله ماشین سازی آذرآب، هپکو با حضور خود در جنگ و تهیه ادوات نظامی و تجهیزات جنگی و هدایت مهندسی جنگ توانستند نقش محوری را در دوران دفاع مقدس ایفا کنند علاوه بر این صنایع مادر کارگاههای صنعتی کوچک استان نیز در این بسیج همگانی شرکت کردند و از توان مهندسی و صنعتی خود استفاده کردند به خصوص در تولید گلولههای خمپاره، توپ، تهیه ماسوره، ساخت قطعات، جنگ افزارها و... یعنی هر کس به گونهای تلاش میکرد تا این خودکفایی در عرصه نظامی محقق شود.
در همین راستا با سیدجلال بنیجمالی یکی از مدیران این کارگاهها دیدار کردیم و ایشان از خاطرات خود را از تلاش برای تولید تجهیزات در طول سالهای جنگ تحمیلی بیان کردند که در ادامه این خاطرات روایت میشود.
آن زمان که ما شروع کردیم تنها ما نبودیم خیلی آدمهای زیادی بودند، ۹۰ درصد جمعیت این شهر، آنهایی که توانایی داشتند همه بسیج شده بودند برای این کار حالا هرکس به نوبه خودش.
کمکهای پشت جبهه از آن پیرمردها و پیرزنها و روستاییها گرفته تا ما صنعتگرها. اوایل جنگ در کارخانه ماشین سازی اراک بودیم سال ۵۸، ۵۹ بود اولین گروهی بودیم که عازم جبهه شدیم خود جبهه نه، به عنوان پشتیبانی رفتیم، حالا با توجه به اینکه ما صنعتگر بودیم رفتیم مرکز آموزش شرکت ملی نفت اهواز را تحویل گرفتیم آن جا خالی بود از کسی از کارکنانش دیگر نبودند، چون عراقیها آمده بودند تا ۲۵ کیلومتری اهواز.
در آنجا ما رفتیم با بچههای ماشین سازی ریختهگری و ماشین سازی را تحویل گرفتیم قطعاتی که از لودرها و ماشینها خراب میشدند میآوردند آنجا ما سریع برای شان یا تامین میکردیم یا بازسازی و نوسازی با این کار آنها میرفتند دوباره ماشین را راه اندازی میکردند، درهمین حین با یکی از بچهها آمدیم یک کوره زمینی ایجاد کردیم و شروع کردیم به تولید کردن نارنجک نارنجکهای چهل تکه چدنی تولید میکردیم، ولی به صورت خام و تحویل میدادیم به سپاه و آنها نارنجکها را اول ماشین کاری میکردند بعد از آن پر میکردند.
این مرکز آموزش هم سالن خیلی بزرگی داشت و هم دستگاههای تراش زیادی، یعنی امکاناتش برای کار ما خوب بود.
یادم هست ساعت سه که میشد خمسه خمسه شروع میکرد به زدن، دقیقا آن زمان ما مجبور بودیم که دو سه ساعت کار را تعطیل کنیم، در اهواز ما یک جمع ۲۰۰، ۳۰۰ نفری بودیم که همه در یک خوابگاه بودیم، خوابگاهی در اهواز که ساختمان نیمه کاره 3 الی 4 طبقه بود و چون بتنی بود و امنیت داشت به ما هم گفتند همین جا استراحت کنید، ما همه صنعتگر نبودیم در یک خوابگاهی بودیم که از جاهای مختلف میآمدند آنجا و حتی رزمندههایی که عازم جبهه بودند.
یادم هست که بعضی شبها بعضی بچهها بلند میشدند میرفتند جبهه یا یک عده از جبهه میآمدند بعد از اینکه از اهواز برگشتیم در اراک خودمان یک کارگاه کوچکی دایر کردیم، سال ۶۳ آن کارگاه را در همین گاراژ حاج نصرالله (سه راه قدس) بود که ما کار را مستقل از آنجا شروع کردیم، خوب کار ما در اهواز ریختهگری بود اما در اراک ما بیشتر تراشکاری و ماشینکاری میکردیم.
یعنی نوع کار ما فرق داشت یادم هست در همان گاراژ با دو تا سه دستگاه تراش و ۴ نفر پرسنل و روزی ۲۰ ساعت کار روزی ۷۰۰ تا خمپاره تمام میکردیم، یعنی روزی ۷۰۰ تا خمپاره به صورت خام میآمد به صورت ریخته گری در میآمد، غروب که میشد ۷۰۰ تا خمپاره تکمیل شده و ماشینکاری شده تحویل میدادیم و البته طرف قرارداد ما سپاه بود بعد از آنجا آمدیم سه راهی خمین و در آنجا کارگاهمان را دایر کردیم و ضمن اینکه خمپاره تولید میکردیم پروانههای خمپاره را هم میزدیم، بعد از آن گلولههای ۱۲۰ میلیمتری تولید کردیم گلولههای ۱۲۰ واقعاً یک چیز عجیبی هم بود که آن را هم باز با سه تا دستگاه تراش روزی حدود ۲۰۰ تا تولید میکردیم یعنی بیشترین راندمان را در شرکتهای خصوصی و حتی ماشین سازی ما داشتیم با همان ۲۰ ساعت کار در شبانهروز، با این تفاوت که اصلاً دیگر آنجا شیفت کاری خبری نبود هر زمان که خسته میشدی باید یک چُرت میزدی و دوباره بلند میشدی و کار را ادامه میدادی.
به همین دلیل هم میزان تولیدات کارگاه ما نسبت به ماشین سازی که کار مشابه ما را تولید میکرد بسیار بیشتر بود. یعنی چون ما هم یک مقدار خصوصی بودیم و هم این موضوع برای ما مهم بود. همه با جان و دل کار میکردیم دیگر آنجا اصلا محبت صحبت اجرت و مزد اینها نبود ودر واقع این طور فکر میکردیم که در این شرایط بهترین کمکی که میتوانیم بکنیم همین کار بوده است که با این امکاناتی که داریم و تا حدی که میتوانیم دینمان را ادا کنیم.
در مقایسه با شرکتهای بزرگ اگر بخواهیم نسبت به امکانات بسنجیم، به طور مثال امکانات ما اگر ۱۰ بود امکانات آنها ۱۰۰ بود، اگر ما ۲۰۰ عدد تولید میکردیم آنها ۲۰۰۰ تا باید تولید میکردند، در صورتی که آمارها نزدیک به هم بود، حالا کاری به آمارهای آنها نداریم به هر حال چیزی بود که بچهها آن زمان داشتند خوب کار میکردند، یعنی بچهها خوب حمایت کردند همه با جان و دل و با اعتقادات خوبی که داشتند کار میکردند و همین باعث میشد که راندمان کار و کیفیت کار بالا برود و هم خیلی خلاقیت به خرج دادند، یعنی هر کس در آن مقطع هر توان فکری که داشت به کار میگرفت و دیگر معطل این نمیشد که فلان چیز نیست یا امکانات کم است با چنگ و دندان ابزار تهیه میشد، امکانات را درست میکردند و تولید را برای سپاه پیش میبردند.
اما درباره قطعات ملی حفاری خب اولین چیزی که در ایران تحریم شد شرکت نفت بود یعنی اولین تحریم تحریم نفت ایران بود که ساختمان کالای نفت ایران که در لندن ساختمان خیلی بزرگی هم داشت بسته شد و دیگر هیچ کالایی به ایران نمیدادند.
خاطرات جالبی هم از آن زمان دارم که خوب است که بدانید حدود نزدیک به ۱۲۰ نقطه را که تحریم بودیم تولید کردیم و کالاهایی را که از لندن باید وارد میشد ما اینجا تولید کردیم و به ملی حفاری تحویل دادیم، آن زمان توانستیم خیلی از قطعات ملی حفاری را که واقعا از طرف آمریکا تحریم بود نمونهسازی کنیم حتی میبردیم ماشین سازی و از خود ماشین سازی هم از قسمت آهنگری کمک میگرفتیم.
سال ۶۴ بود حدوداً ۱۱۰ ، ۲۰ نوع قطعه برای ملی حفاری که تحریم بودند تولید کردیم طوری شده بود که در اهواز یک نمایشگاهی را اختصاص داده بودند به کارگاه ما.
بعد از این موضوع که قطعات را ما تولید میکردیم ملی حفاری از من خواست به عنوان یک کارشناس قطعات آن را شناسایی کنم وقتی من مأموریت پیدا کردم با یک نفر دیگر اکثر سکوهای نفتی را رفتیم آقاجاری، اهواز، آبادان،چابهار ،مسجدسلیمان حتی انبارهای پالایشگاه اصفهان هم رفتم، انبارهای اکثر پالایشگاهها رفتم، سر سکوهای نفتی که در حال حفاری بودند رفتم قطعاتی که تولید میکردیم در آنجا برای نصب آنها نظارت میکردیم بیش از سه تا چهار هزار نوع قطعه را برایشان شناسایی کردند تا ساخت داخلی بشود چون قطعات خیلی زیادی در آنجا به کار گرفته میشد.
حالا یک قضیه جالب دیگری برایتان تعریف کنم شما اسم چای نوروز را شنیده اید چای نوروز که آتش گرفت اولین جایی که در جنوب با تشکیل شده و خاموش کردن آن خیلی هم مشکل بود کارخانه چای نوروز بود خیلی هم تلاش کردم تا توانستند خاموشش کنند مدیرعامل وقت آن زمان با وجود اینکه با ما آشنایت داشت آمد کارگاه ما، یادم هست تابستان بود و ما دستهجمعی میخواستیم برویم مسافرت ایشان گفت:«باید این قطعه را سریع تولید کنید و به من بدهید» من گفتم:« ما الان فرصت نداریم میخواهیم برویم مسافرت،» گفت:«نه» و آمد داخل کارگاه، درب را از داخل بست. بعد یادم هست یک هفته طول کشید تا ما قالب این را زدیم درستش کردیم، بردیم دادیم به یک لاستیک سازی که لاستیکش را تولید کرد و آن را تحویل دادیم وقتی از ایشان سوال کردم مگر این قطعه چقدر حساس بوده گفت: «برای خاموش کردن یکی از قطعات چای نوروز بود.»
یکی دیگر از تولیدات ما همین پلهای شناور بود که به ما نقشه و مواد اولیه را میدادند ما هم طبق نقشه و مواد تولید میکردیم و تحویل میدادیم دیگر مونتاژ را خودشان انجام میدادند، ما فقط اینجا تولید میکردیم و تا جایی که میدانم ایده این پلها اولین بار از خود سپاه بود و هیچکس نقشی نداشت اصلا از جایی ایده نگرفته بودند، اتفاقا خوب هم جواب داد.
انتهای پیام/خ