اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

بانگ شاعران درحسینیه هندیران / دورتادور تو از بغض حرامی پر بود

در حسینیه هندیران در فضای مجازی بانگ اشعار سوزناک شاعران درباره محرم پیچید و از ۴ جلد مجموعه شعر شاعر اهل بیت، حجت‌الاسلام محمدحسین انصاری نژاد رونمایی شد.

بانگ شاعران درحسینیه هندیران / دورتادور تو از بغض حرامی پر بود

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، گروه بین‌المللی هندیران ویژه برنامه «محرم در ادب فارسی» را برگزار کرد و در این برنامه از ۴ جلد از مجموعه شعر محمد حسین انصاری‌نژاد رونمایی شد.

بر اساس این گزارش، در این برنامه شاعرانی از ایران، هند، پاکستان، تاجیکستان، بنگلادش و... به سرودن و خوانش اشعار محرمی و عاشورایی پرداختند و به نوعی در حسینیه هندیران بانگ اشعار سوزناک شاعران پیچید و از ۴ جلد مجموعه شعر شاعر اهل بیت، حجت‌الاسلام محمدحسین انصاری‌نژاد رونمایی شد.

در این رونمایی یادداشت‌هایی که از سوی اساتید صاحب‌نام بر مجموعه اشعار او نوشته شده بود خوانده شد، از جمله: غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان زبان وادبیات فارسی، حسین قرایی معاون فرهنگی دانشگاه صدا وسیما، رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر، مصعب یحیایی، محمدمهدی عبداللهی، حسین دارند، محمد مرادی عضو هیات علمی دانشگاه شیراز، وحید سمنانی، حامد صافی عضو هیات علمی دانشگاه علوم و فنون خرمشهر، غلامرضا کافی استاد دانشگاه و عضو هیات علمی بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز، محمدعلی ربانی و شاعران فارسی زبان، سیده فاطمه حسینی، مهدی باقرخان، محمد عرفان، اخلاق آهن، کاظمی لاهور، یاور عباس، جواد عسگری، سرویش تریپاتی و فاطمه صغری زیدی و همچنین شاعرانی از ایران از جمله علیرضا قزوه، عبدالرحیم سعیدی‌راد، امیر عاملی، کلامی زنجانی، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، وحیده افضلی، مرضیه فرمانی، ابوالقاسم حسینجانی و... به خوانش اشعار خود پرداختند.

در ادامه این اشعار منتشر می‌شود:

محرم

سلام من به محرم به صاحب کرمش
سلام من به مه اشک و آه و سوز و غمش

سلام من به تو ای آفتاب عالم تاب
به کاروان شهیدان پاک و محترمش

سلام من به شما ساکنان کرب و بلا
سلام من به حسین و به ساقی حرمش

سلام من به اذان‌گوی صبح عاشورا
به لهجه نبوی و به سوز صبحدمش

علی اکبر و زخم تن و سنان ستم
پدر خمیده کمر، خرد زیر بار غمش 

سلام من به صغیر رضیع کرب و بلا
ببین به شوق و جنونش نبین به سن کمش

زبان خشک و تن زخم و حلق ببریده
 کجا روم به که گویم روایت ستمش

سلام من به شهیدان تشنه کام و ذبیح
به حافظان حریم امامت و حرمش

سلام من به تو ای آفتاب بر سر نی
که جان مرده دلان زنده می‌شود به دمش

سلام من به حسین و به زینب و به علی
به عاشقی که نلرزیده لحظه‌ای قدمش

سلام من به تو ای ماه عشقبازی‌ها
به ناله‌های شبانه به سوز و درد و غمش  

به دیده اشک روان و به لب نوای حسین
ز دور بوسه‌زنانم به مضجع حرمش

سحر به قصد زیارت حدیث عشق بخوان
به نام حضرت عباس صاحب علمش

فاطمه صغری زیدی ـ هندوستان

بار دگر تمام جهان را خزان گرفت
از داغ کربلا دل صاحب‌دلان گرفت

از کوهسار عشق، صدا می‌چکد هنوز
غوغای یا حسین (ع) زمین و زمان گرفت

آن ظهر ناگزیر، زمین نیز گریه کرد
از غربت همیشه تو آسمان گرفت

حلقوم حق نوای شهیدان، ز خون دل
بر ظلم حمله کرد و سنان و کمان گرفت

ای چاره سازِ درد و بلا، دست‌مان بگیر
بی تو کجا، جلوی یزیدان، توان گرفت

قلبم اگرچه رنج و ملامت کشیده است
با ذکر یاحسین تو آرام، جان گرفت

می‌خواستم غزل بسرایم، دلم شکست
رفتم زسوگ مرثیه گویم، زبان گرفت

 مهدی باقرخان، دهلی نو هندوستان

*

آریایی خون من با عشق گوید ـ یا حُسین (ع)
داستانِ کربلا صد کرب دارد ـ یا حُسین (ع)

برهمن هستم قدیمی نسبتم با کربلا
روز میدان خاندانم با تو باشد ـ یا حُسین (ع)

رایتِ الله یعنی داستانِ کربلا
شہرتِت بالاتر است از تابِ اسود ـ یا حُسین (ع)

آن قدر اخلاص دارم بر امیر المؤمنین
آب بیند چشمِ من گر در دل آید ـ یا حُسین (ع)
‌ 
در جواب دعوتت همگام و همدل گشته ایم 
صد صف از هندو به یاری تو آمد یا حسین (ع)

کربلایت را چه می‌شد گر ببینم کاش کاش
لااقل ما را بخوان روزی به مشهد یا حسین (ع)

هندوی هندم ولی در دل شهادت داده ام
هست ذکرم یا علی و یا محمد یا حسین (ع)
 
سرویش سرمست

*

دوباره حسین (ع)

دوباره کربلا 
دوباره حسین (ع)
و تا همیشه حسین (ع)
دوباره علم‌های سبز و سرخ شهادت 
درس بگیرید آی مسلمانان 
برخیزید از خواب گران
شما فراموش کرده اید انگار
کربلای حسینی را؟
درس بگیرید از حسین (ع)
از سرهای روی نیزه که سازش نکردند با خنجرها
درس بگیرید
از آلِ علی (ع)
که تسلیم هرزگان نشدند
درس بگیرید از امام  
دوباره برافرازید پرچم‌های آزادگی را 
گویا فراموش کرده اید؟
تشنگی علی اصغر را ؟
انگشتر و انگشت بریده ی حسین علی را؟
در این روزهای نزدیک هم 
انگشتری به رنگ عقیق سرخ حسینی دیدیم
در کربلای بغداد
و انگشتی که به شهادت اشاره می‌کرد
برخیزید آی مسلمانان جهان 
درس بگیرید از حسین (ع) 
از کربلا
و ریشه کن کنید این همه ظلم و جور را
دوباره آمده ماه محرم 
و روز عاشورا
تا بیدار شوند اهل جهان 
و خون سیدالشهداست که تا هنوز 
فریاد می‌زند:
 که ای مسلمانان 
برخیزید!
 از خواب گران ...

شوجان پرویز، دانشجوی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه داکا، بنگلادش 

*

گیسوان کابلی

(برای شاعران مهاجر افغانستان که با درد و داغ هم زیسته‌ایم)

این شاهراه قونیه است، یا جاده هرات شماست
اینجا سماع حضرت شمس، در شور و در بیات شماست

این بانگ «شاه کابلی» است، از شامگاه بلخ، مگر؟
محو قمارخانه ما، مبهوت کیش و مات شماست

گر سیوزی کشیده کمان، تیرش کمانه کرد دریغ
تیرش به روی نقشه دوید، این مرز بی‌ثبات شماست

می‌خواند از مزار سخی، شیراز را و قونیه را
این جلوه حیات من ست، این جذبه حیات شماست

یلدای من بلندتر است، از گیسوان کابلی‌ات
چای و پنیر و پسته ما، دلتنگ سور و سات شماست

هر شیعه است سنی شرع، هرسنی ست شیعه عشق
این سنت هزاره ما، این صافی از صفات شماست

شور شهید بلخی‌مان، از خاک کربلاست ببین
"هلمند" را که هر نفسش، شبخوانی فرات شماست

کو حاجتی به قبله نما، هر دو اذان به اذن رسول
ساعت به وقت شرعی ما، حی علی الصلات شماست

گرداب و بیم موج کجاست، با بادبان نام حسین (ع)
تا کشتی نجات من ست، تا کشتی نجات شماست

پیر هرات و حافظ شهر، از یک بهار رد شده‌اند
این شاخه دعای من ست، آن شاخه نبات شماست

تاریخ درد و رنج من است، تاریخ درد و رنج شما
اندوه دودمان من است، رنگی که در دوات شماست

این ابرهای جامه دران، باران گریه‌های منند
ابر دیار مادری‌ام، در کوه و در فلات شماست

اینجا نشسته‌ام که غروب، نم نم غزل قدم بزنیم
این شعر، یک بغل گل سرخ، در باغ خاطرات شماست

محمدحسین انصاری‌نژاد

*

ای با تو یار در همه حالی خدای تو
راهِ خدا، بهشت خدا، آشنای تو

قومی که با تو برسربی مهریل آمدند
رسواشدند عاقبت از ماجرای تو

نام تو شد نشانِ ذبیح محمدی (ص)
از بس که اشک ریخت جهانی برای تو

پیچید مثل دودِ دلِ آه دردمند
درکوه و دشت و درهّ طنین صدای تو

آورد پرده ی دل ما را به اهتزاز
درعرصه قیام تو بانگ رسای تو

زیباترین عروج به تصدیق قدسیان
پرواز عاشقانه ی روح رهای تو

ای نور چشم فاطمه (س) و فاتح حُنین
ای آیت دلیری و مردانگی، حسین (ع)

یاران سخن ز راه پرامید بشنوید
از رهروان قابل تمجید بشنوید

از آن یگانه مرد که با عزم استوار
دامن ز هر چه بود فرا چید، بشنوید

تقویم با محرم و عید است هم رکاب
از گریه‌های شمع در این عید بشنوید

نجوای بیقراری برگ و نسیم را
از گیسوان ریخته بید بشنوید

شب‌های ماهتاب درآن کوه دور دست
از مرغ شب حکایت توحید بشنوید

افسانه دلیری و شور نبرد را
از مرِد مرد، آنکه نترسید، بشنوید

نزدیک شد بهشت به چشم بهشتیان
از مژده‌ای که دیده به حق دید بشنوید

حق الیقین میان دو انگشت حق نما
از این یقین دور ز تردید بشنوید

ای کاش حُب جاه دچار عدم شود
تا شّر ظلم، از سر مظلوم کم شود

این سرو باغ حُسن که ماهی منوراست
از هر که هست در نظر خلق بهتر است

در اعتدال قامت و در طلعت ملیح
آیینه تمام نمای پیمبر است

آن گونه در جمال و کمالی که بی‌گزاف
یک تار موی او به جهان برابر است

معیار اگر درست بیاید در این قیاس
یوسف رئیس دهکده او شاه ِ کشور است

دیدند خاص و عام علی اکبر حسین (ع)
بر هر که دیده‌اند از آن پیشتر، سر است

دشمن حصار بست وبراو سخت حمله برد
چون دیده شد دلیری او چیزی دیگری است 

آن شهریار حُسن رهید از حصارشان 
آمد بسوی آنکه دو چشمش به منظراست

بر مردی پسر، پدر احسنت گفته بود
چون دیده بود غیرت فرزند یاور است

شاید زبان، پدر، به دهان پسر نهاد 
جزحق که باخبرکه زبان خشک یا تَر است


سرو بهشت تاخت به میدان کار زار 
هنگامه ـ رو برویی انکار و باور است

غوغا بلند صحنه ی میدان پر از غبار
در آن غبار ضربه زنان تبغ و خنجر است

پامی نهد به معرکه آن مرد با شکوه
هرچند نازنین پسرش پاره پیکر است

توصیف حسب و حال مجال کلام نیست 
از این قضیّه هیچ نگوییم بهتر است 

باید زبان گره خورده و بغض در رسد 
وقتی حسین (ع) بر سر نعش پسر رسد

محمد جواد محبت

*

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود‌
تنها‌تر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سر‌ها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا‌ ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می‌رسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

علیرضا قزوه

*

ترکیب‌بند نغمه مستشار نظامی که مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت

بند اول

می‌گوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
زینب درست مثل پدر حرف می‌زند
میراث مادر است دلِ داغ پرورش!
می گوید از مصیبت سرخی که دیده است
از قتل عام چلچله‌ها در برابرش!
می‌گوید از زمانه، زمین آه می‌کشد!
خورشید ابر تیره کشیده ست بر سرش!
این خطبه نیست! تیغه ی شمشیر حیدریست
وقتی خرابه‌های دمشق است سنگرش
شمشیر از نیام سخن می‌کشد برون
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
تفسیر هل اتی و گل باغ کوثر است
با پنج نور ناب بهشتی برابر است

نغمه مستشار نظامی

*

خوشا چشمی که هر شب تا سحر دنبال خورشید است
سحرها در پی پرسیدن احوال خورشید است

همه ذی الحجه‌هایش از صفای مروه لبریز است
محرم می‌رسد سرگرم استهلال خورشید است

چه حالی دارد آن وقتی که در دریای او غرقی
به هر سمتی که می‌چرخی فقط تمثال خورشید است

تمام لحظه‌هایت انعکاس نور از نور است
لبت سرگرم با تکرار نام آل خورشید است

تمام کهکشان‌ها بر مدار عشق می‌چرخند
ستاره ذره‌ای افتاده از غربال خورشید است

دلم این روزها در سینه سرگرم عزاداری است
خدا را شکر که این ذره در چنگال خورشید است

به پرواز کبوتر بر فراز قله می‌ماند
محرم گرچه زخم کهنه‌ای بر بال خورشید است

از این مردن شمیم سیب در تاریخ پیچیده است
که مرگی اینچنین شایسته امثال خورشید است

چنان مرگی که با آن زندگی از چشم‌ها افتاد
چه پروازی! ببین آغازش از گودال خورشید است

خدایا! گرگ دارد می‌درد دستار یوسف را
از آن خون میچکد، ای وای! نه! این شال خورشید است

نشانی‌ها درست است این سر افتاده در گودال
شبیه حیدر است و بر لبش تب خال خورشید است

شب شام غریبان می‌رسد، گل‌ها عزادارند
و شب در فکر غارت کردن اموال خورشید است

خداوندا کدامین صبح یا عصر کدامین روز
کدامین جمعه آیا وقت استقبال خورشید است؟!

عبدالحسین انصاری

*

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!
جدا از پیکر سقا، چه دستی!
عموی ماه! بعد از دست‌هایت
بگیرد دست بابا را چه دستی؟

دو دست مهربان آن سپیدار
کنار رود افتادند انگار
غم آن دست‌ها را منتشر کن
دوبیتی! دست روی دست مگذار

علـم را بـــر زمین بگذارم، اما...
تو را دسـت خدا بسپارم، اما...
به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشق!
که دست از دیدنت بردارم، اما...

تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود
تو که دستی نداری تا بیفتد
به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود

برادر با برادر دست می‌داد
برای بار آخر دست می‌داد
چه احساس قشنگی ظهر آن روز
به عباس دلاور دست می‌داد

می من! باده من! مستی من!
فدای تو تمام هستی من
دل چشم انتظار کودکان را
مبادا بشکند بی‌دستی من

به آن گل‌های پرپر بوسه می‌زد
به روی سینه با هر بوسه، می‌زد
به قرآن؟ نه، برادر داشت انگار
به دستان برادر بوسه می‌زد

حبیب نظاری

*

بسوزان دفترم را از خجالت
غزل‌های ترم را از خجالت
تو بی‌سر باشی و... عمری چگونه
نگه دارم سرم را از خجالت

(۲)‌

نم اشکی به دل افروختم یا...
فقط چشمی به درها دوختم یا...
تمام خیمه‌ها؛ آتش به آتش
و من آتش گرفتم؟سوختم؟ یا...

(۳)‌

برای حضرت زینب
شبیه تو اسیرم، حق ندارم؟
از این غصه بمیرم، حق ندارم؟
شبیه خیمه می‌سوزد دل من
اگر آتش بگیرم، حق ندارم؟

(۴)‌

شبیه تو اسیرم، خیمه خیمه
از این غصه بمیرم، خیمه خیمه
دل من، خیمه خیمه هیزم تر
بگو آتش بگیرم، خیمه خیمه

علی رضا حکمتی

*

ما نسل عشق و غیرت، ما نسل عشق و سیبیم
ما شهروند داغیم، همشهری شکیبیم

تفسیر بودن ما، عشق است، جای شک نیست
ما بی‌تبسم عشق، در این جهان غریبیم

در حال قد کشیدن، از خاک تا خداییم
ما در کتاب خلقت، اسطوره‌ای عجیبیم

گاهی فراز نیزه، خورشید خطبه‌خوانیم
گاهی چو دست «عباس»، در حالت نشیبیم

کرب و بلا گواه است، تاب فراق‌مان نیست
شمشیرها ببارید، در وصل بی‌شکیبیم

صیاد مرگ سرخیم، لبیک یا شهادت
«امَّن یُجیب» یا عشق! ما تشنه حبیبیم

رضا اسماعیلی

۱
دوباره تکیه‌های غم بپا شد
لباس کوچه‌ها شال عزا شد
محرم خیمه زد در جان مردم
خیابان در خیابان کربلا شد

۲
دوباره کاروان اشک نم نم...
دوباره شد حسینیه فراهم
دوباره تکیه و درد و غم عشق
دوباره پرچم سرخ محرم

۳

دوباره ماجرای بی‌کفن‌ها...
دوباره یادی از خونین بدن‌ها...
دوباره شور جانسوز محرم
دوباره دسته‌ی زنجیر زن‌ها...

۴
علم، شال عزا، چشمی پر از غم
کتیبه، روضه عباس و پرچم
صدای نوحه خوان می‌آید از دور
رسیده ماه خونین محرم

۵
بخوان ای دل که ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
بخوان با دسته‌های اشک، نوحه
بخوان شور محرم دارم امش

عبدالرحیم سعیدی راد

*
حضرت قاسم

کنار کاروان مُحرم شد آمد
و هرجایی اگر لازم شد آمد
که می‌گوید حسن آنجا نبوده؟
حسن در کربلا قاسم شد آمد

عاطفه جوشقانیان

*

دویده‌ایم که همراه کاروان باشیم
رسیده‌ایم که در جمع عاشقان باشیم

به شوق اوج گرفتن ستاره آمده‌ایم
که خاک‌بوس قدم‌های آسمان باشیم

شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم

دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بی‌کران باشیم؟

دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش، پرزنان باشیم

دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم

دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم

سید محمد جواد شرافت

*

«براى این روزهاى افغانستان نجیب و مظلوم»

بشنو از همهمه ى سرخ ترین گلدان‌ها
تلخ شد کام زمین در گذر توفان‌ها
 
لرزه افتاده بر آیینه ایّام از غم
تا به نیزه است صداى نفس قرآن‌ها
 
ماجراى سفر عشق پر از تکرار است
حاصل زخم دل بى سر و بى سامان‌ها
 
مانده در زیر و بم خاطره‌ها صدافسوس
قتل عشّاقِ نبى از دم بوسفیان‌ها

بس که خون دل مظلوم چکید از هر سو
اشک شرم است که جارى شده در باران‌ها

طالبان، طالب خون است در افغانستان
شمر برخاسته در هیأت این شیطان‌ها

وقت خونخواهى عشق است عَلم را بردار
کابلستان! بنِگر آه غم ویران‌ها
 
بى تو اى حضرت جان جمله جهان دلتنگ است
در شبستان زمان مى‌گذرد هجران‌ها
 
داغ هم روى دل داغ هویدا شده است
العجل حضرت خورشید در این دوران‌ها

محمدمهدی عبداللهی 

*

صبر کن پای گلوی تو ذبیحت باشم
صورتم غرقه خون شد که شبیهت باشم

ذکر الغوث بریده ز لبت می‌آید
سعی کن تشنه اذکار صریحت باشم

آمدم باز بخندی و بگویی پسرم
کشته و مرده لبخند ملیحت باشم

دست من رفت نشد سینه‌زنت باشم حیف
دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم

بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل
تن پر زخم رسیدم که ضریحت باشم

مانده ام مات که با سنگ تو را زد چه کنم
خون زخم سر تو بند نیامد چه کنم

خرمن موی تو در پنجه دشمن دیدم
عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم

دور تا دور تو از بغض حرامی پر بود
پیکرت را هدف نیزه و آهن دیدم

سر تقسیم غنائم چقدر دعوا بود
دزدی و غارت عمامه و جوشن دیدم

شمر بی‌خیر تو را از بغلم کرد جدا
پشت و رو کرد تو را لحظه مردن دیدم

زیر لب آه کشیدی و پر از درد شدم
سهم از درد تنت برده ام و مرد شدم

محسن حنیفی

*

این کیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر
بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله روتر

می‌گفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر

می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر!

می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر

وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر

آنجا حسین افتاد و اینجا کودکی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر...

در عالم ای شمشیرها پیدا نکردید
آیا کسی نزد خدا با آبروتر؟!

عبدالحمید رحمانیان

*

هرکه دیوانه نشد لایقِ ادراک نشد
خاکِ هیئت نشد و راهی افلاک نشد

عَرَقِ سینه زنان رونقِ مَستانگی است
تاکْ بی‌ذکرِ حسین ابن علی تاک نشد

باده اشکْ فزون باد و مداوم بادا
هرکه آلوده ی این باده نشد پاک نشد

چاک چاک است تن شاه و نمی‌خواهم من
جامه ای را که برای غمِ او چاک نشد

چشم‌هامان شده نمناک از این رو که کمی
لبِ خُشکِ پسرِ فاطمه نمناک نشد

بود آماده برایَش همه ی عَرش ولی
سهمِ شاهِ دو جهان ‌جز خس و خاشاک نشد

مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد...

محسن کاویانی

*

ذوالفقار کربلا

اگرچه باغ پر از لاله تو پرپر شد
زمین برای همیشه شهیدپرور شد

زمین برای همیشه به قصد یاری تو
تمام پاسخ آن پرسش مکرر شد

زمین به یمن نفس‌های عاشقانه تو
پر از طراوت دل‌های دردباور شد

چه کیمیا به زمین ریخت حلق تشنه تو
که خاک در نفس آسمان معطر شد

تو ذوالفقار شدی با دو تیغ، در دو نبرد
جهاد اکبر تو هم‌رکاب اصغر شد

به ظهر واقعه آدم به نام تو بالید
اگر چه چشم تمام پیمبران تر شد

کنون دوباره تو و کربلا و عاشورا
سپاه اندکت اما هزار لشکر شد

مصطفی محدثی خراسانی

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول