گروه زندگی؛مریم شوندی: دو نفر روبرویم نشسته بودند و به نوبت سوال میپرسیدند. یک خانم و یک آقا. یک کارشناس و یک رییس. جای مهمی را برای کار پیدا کرده بودم. شرکتی که خیلیها حسرت استخدام در آن را داشتند. خودشان هم به اندازه واقعی یا در ابعاد توهمی، جایگاهشان را میدانستند. به همین خاطر خیلی جدی و سخت رزومهام را بالا و پایین میکردند. از معدل و دانشگاه و روحیات و خصوصیات فردی که خیالشان راحت شد، آقای رییس با لحنی جدی، یک سوال عجیب پرسید: قصد ازدواج که نداری؟!
یک لحظه لال شدم. به آیندهام هم قصد چنگ زدن داشتند؟ به چشمهای منتظرشان خیره ماندم. انگار که جدیجدی یکی از سوالهای هر روزشان از مصاحبهشوندهها بود. بازی در زمین بزرگترین کارگزاری بورس، قواعد عجیبی داشت. چه باید میگفتم؟ اگر اعتراض میکردم، تبدیل به یک اسم خط زده میشدم و اگر هم همراهشان میشدم، به وضع فعلی و آیندهام لگد زده بودم.
زود تصمیمم را گرفتم. یک آن تمام آنچه که از من، من را میساخت در گلو جمع کردم و گفتم: معلوم است که به خاطر هیچ کاری، موقعیت ازدواج خوب را رد نمیکنم. ولی نمیدانم این موقعیت کی نصیبم شود، فردا، دوسال دیگر و یا هیچوقت.
خانم کارشناس که با من آشنایی قبلی داشت لبخندی تصنعی زد و گفت: میدونید که، خانمهای متاهل هزینههای زیادی برای هر سازمانی دارند. شما ناراحت نشید یه وقت، آقای رییس حتی از ما متاهلها درباره زمان بچهدار شدنمون هم پرسیدند!
میان خنده کمعمقش پریدم: شوخی میکنید حتما؟
-خیر!
این را رییس گفت و یک واقعیت سهم و سنگین را صاف خواباند توی صورتم: زن، تاهل، بچه، سازمان، هزینه...
کلماتی که حالا دیگر راحت میتوانستم با آنها جمله بسازم.
آن روز از سئول تا ونک را پیاده رفتم. خیره به زنها نگاه میکردم، به ساختمانهای بلند و شرکتهای بزرگ هم. به آنها که روح سرمایهداری از پنجرههایش بیرون میزند، ولی آزادی زن را به اسارت میکشند. آنها که از دور خیلی باشکوه به نظر میرسند ولی داخل اتاقهایشان اخلاق خدایگونه کارفرما راه نفس را میبندد.
چند روز بعد زنگ زدند و گفتند برای قرارداد بروم. پیش خودشان لابد چرتکه انداختهبودند که حالا کو تا عصر هزینهزاییام! من اما بیمعطلی انصراف دادم و شدم آن اسم خط زده. اسمی کنار اسم همه آن زنهایی که دوست داشتند به موقعش زنانگی کنند، آنها که به خودشان حق میدادند در زمان مناسب بچهدار شوند، به خاطر زایمان مرخصی بگیرند، به خاطر مدرسه بچهها کمی دیرتر سرکار بروند و به خاطر سختیهای زندگی مشترک، گاهی مساعده بگیرند.
انتهای پیام/