خبرگزاری فارس ـ گروه هنر: چطور میشود مفاهیم فلسفی را به کودکان آموزش داد و چرا جای این آموزشها در نمایشهای کودکانه خالی است؟
در این باره میزگردی با حضور خدیجه مهدوی کارشناس تئاتر و مدرس نمایش خلاق، محبوبه اسپیدکار طراح مدل بومی پرورش تفکر فلسفی در کودکان و مؤلف مجموعه «گام به گام تا اندیشه» و علی فروتن بازیگر و کارگردان تئاتر برگزار کردیم که البته دو تن از مهمانان به دلیل بیماری به صورت مجازی در میزگرد حضور داشتند.
* وقتی از «آموزش فلسفه به کودکان» صحبت میکنیم، آیا میخواهیم فلسفه مدنظر حکما را آموزش دهیم؟
اسپیدکار: یکی از آفتهای مرسوم در حوزه آموزش فلسفه به کودکان (فبک) این است یک مفهوم فلسفی را آنقدر پیچیده بیان میکنیم که از حوصله مخاطب خارج میشود. در حالیکه هدف از انتقال مفهوم این است که بچه به فکر کردن وادار شود، بجای اینکه بخواهیم افکار بزرگسال را به صورت کادوپیچ به فرزندان آموزش دهیم. مثلا انیمیشن «هورتون» مفاهیم پیچیده فلسفی را به سادگی آموزش میدهد. حال اگر بخواهیم همین مطلب ساده را آموزش دهیم، آنقدر آن را با استعارههای پیچیده و مفاهیم عرفانی در میآمیزیم که نه تنها توسط بچهها که توسط بزرگسالان غیرقابل درک میشود.
هدف از تربیت فلسفی کودک، انتقال مفهوم به کودک و وادار کردنش به تفکر است، اما متأسفانه افکار بزرگسال را به صورت کادوپیچ به فرزندان آموزش میدهیم که برای آنها قابل درک نیست
مهدوی: نگاهی که فلاسفه نسبت به قضیه فلسفه در کهولت دارند، قبل از آن در زبان قرآنی با عباراتی همچون «افلا تعقلون» آمده است و به صورت غیرمستقیم به تدبیر و تفکر تأکید میشود.
حتی در نهجالبلاغه هم این موضوع آمده که حضرت امیر نسبت به تربیت کودک ورود داشتهاند و حتی به صورت جزئی به آن اشاره کردهاند و کودک را در هفت سال نخست زندگی آزاد میگذارند و سرور میدانند.
امروز رهبر انقلاب هم بر آموزش فلسفه از دوران کودکی تاکید دارند اما آموزش و پرورش ما برای تحقق این امر (فلسفیدن) به صورت تقلیدی ورود کرده است، بدون اینکه مربی با گذراندن دوره خاص برای این امر آماده شده باشد. مثلا چرا رشته تئاتر کودک و نوجوان را در دانشگاه نداریم؟
اسپیدکار: در متون اسلامی مانند نهجالبلاغه مثالهایی مبنی بر دعوت به تفکر و تدبر انسان وجود دارد. شاید یکی از سهلانگاریها این است که چگونگی تفکر و تدبر درباره مفاهیم دینی را به بچهها آموزش بدهیم. اما آیا این با مفهوم تفکر در سایر علوم یکسان است؟ خیر، به همین دلیل باید دقیق و درست به موضوع ورود کنیم. به نظر میآید برای بومیکردن هر موضوعی، تداخل ادبیاتی است که با هم سنخیت ندارند. یعنی تفکر در قرآن کریم با تفکر در فلسفه الزاماً یکی نیست. مثلا کلمه «عشق» در ادبیات عرفانی با ادبیات روانشناسی تفاوت ماهوی دارند.
مهدوی: فعلیت تفکر و تدبر در قرآن را داریم و نگاه خواص و عوام را داریم، و البته مقوله مدنظر ما با ادبیات بزرگسال متفاوت است. فلسفه برای کودک یک زمینه نوظهور و بستری است که کودک فعلیت و فن را در آن میآموزد.
فلسفه برای کودک بیش از آنکه کمک برای فهم خوبیها باشد بیشتر کمک برای فهم این است که کدام ارزش و کدام ضدارزش است؛ یعنی کودک کلیشهها را بشکند و در مفاهیم، تشکیک کند
اسپیدکار: فلسفه برای کودک بیش از آنکه کمک برای فهم خوبیها باشد بیشتر کمک برای فهم این است که کدام ارزش و کدام ضدارزش است. یعنی کودک کلیشهها را بشکند و در مفاهیم تشکیک کند، مثلا آیا دروغ مصلحت اندیش از راست فتنهانگیز بهتر است؟ در واقع مهمترین هسته تفکر فلسفه برای کودکان این است که به بچهها به حای اندیشهها اندیشیدن را یاد دهیم. آن وقت خیلی از مباحث فلسفی (مانند فلسفه خلقت) به صورت خودبخود میآیند. یک فیلسوف یکشبه فیلسوف نشده است بلکه از کودکی همواره حس حیرت و شگفتزدگی را همراه داشته است. البته پشتکار هم مهم است وگرنه ممکن است هر کسی سؤالاتی در ذهن داشته باشد. سوم اینکه فیلسوف به راحتی دچار تردید منطقی میشود. تفاوت یک آنارشیست با کسی که تردید منطقی دارد این است که دنبال انکار وقایع نیست، اما گاهی بجای آموزش تردید فلسفی به کودک گاهی انکار را آموزش میدهیم.
مهدوی: کانت میگوید شما هیچوقت از من فلسفه نخواهید آموخت بلکه فلسفه اندیشیدن را میآموزید.
فلسفه موازی با ادبیات (داستانهای کهن) است که از تاریخ دور و ملل مختلف به ما رسیده است. هستیشناسی و زیباییشناسی تمثیلهایی دارند که با محوریت فلسفه روبرو هستند و از طریق آن میتوانیم اندیشه، مهارت و زندگی را به کودک بیاموزیم. مثلا گرشاسب نامه، شاهنامه، مثنوی و گلستان بسترهایی دارند که میتوانند معناگرا و فلسفه گرا باشند.
اسپیدکار: باید این پیش فرض را که در ادبیات کلاسیک، داستان معناگرا داریم، تعریف کنیم.
فروتن: قاعدتاً از ابتدای بشریت این مدنظر بوده که انسان به عنوان اشرف مخلوقات در هر کاری با فکر جلو میرود. این موضوع در زمینههای مختلف وجود دارد و در نمایش کودک و نوجوان به واسطه مخاطبی که نیاز دارد تغذیه سالم دریافت کند، نیاز به اندیشه و پژوهش بیش از پیش وجود دارد.
وقتی میخواهیم کار اثرگذار و ماندگاری برای بچهها انجام شود، باید نگاهی ریزبینانه داشت و حرف مدنظر را با زبان و قالبی مطرح کرد که تأثیرگذارتر و ماندگارتر شود. هرچه عمق این پژوهش بیشتر باشد، آن کار اثرگذاتر خواهد بود و از قدیم میگویند باید هر کاری را پخته کرد، این پختهکردن همان اندیشهای است که پس کار پنهان است.
* در حال حاضر، یک نمایش کودک موفق در وهله اول نمایشی است که کودک را شاد کند و بخنداند، سپس موضوعات آموزشی و اخلاقی و فلسفی را شالم شود. چطور میشود این نگاه را اصلاح کرد؟
اسپیدکار: تئاتر کودک یک سری مؤلفه دارد مانند اینکه جذاب و شاد باشد. الان مفاهیمی داریم تحت عنوان مفاهیم فلسفی که ممکن است ماهیت آن با شوخی و خنده قرابت نداشته باشد. برای رفع این مشکل باید بجای اینکه دنبال یک مفهوم فلسفی باشیم و برایش نمایشنامه بنویسم (بجای کت دوختن برای یک دکمه)، در یک جریان دراماتیک روی نقطهای دست بگذاریم که کودک را به تفکر وا دارد و کنجکاوی او را بر انگیزد. این کار از عهده هنرمندی بر میآید که خودش این نگاه را در خودش حفظ کرده باشد. مثلا «سنت اگزوپری» به سفارش کسی «شازده کوچولو» را ننوشت، بلکه منویات خودش را بروز داد. بنابراین تئاتری فلسفی است که بچه را به فکر کردن وا دارد.
وقتی گیشه مهم باشد، مجالی برای تولید تئاتر فلسفی نمیماند. گاهی برای بالابردن رنگ و لعاب صحنه در نمایشهای کودک، نکات آموزشی هم حذف میشود!
مهدوی: وقتی به عنوان یک نویسنده و کارگردان که از این راه ارتزاق میکند، گیشه برایش مهم میشود، بنابراین شاید مجالی برای ساخت تئاتر فلسفی ماند. یعنی هنوز راهی برای تجمیع این دو نیافته است. اصلاً نمایشنامهنویس مخصوص این کار را نداریم. گاهی حتی برای بالابردن رنگ و لعاب صحنه، نکات آموزشی هم حذف میشود! عجیب اینکه اکثر کارگردانها نیازی نمیبینند که نمایشنامه داشته باشند یا از مشورت روانشناس و جامعهشناس استفاده کنند.
اسپیدکار: چون تفاوت بین داستان و نمایشنامه را متوجه نشدهایم و داستان معناگرا را بدون اتفاقات دراماتیک به نمایشنامه تبدیل میکنیم. به همین دلیل، جذابیت نخواهد داشت.
مهدوی: دهه هشتاد حکایت کهن «سه ماهی در آبگیر» را روی صحنه بردم، پیام خوبی داشت اما نمایشنامهنویس تخصصی نداشتیم که آن را دراماتیک کند. الان کار کودک رها شده و محوریت پول شده است. دولت هم یارانهای به این موضوع اختصاص نمیدهد.
اسپیدکار: کار خوب گیشه دارد، حمایت دولتی جلوی پیشرفت و ارتقای کار را میگیرد و موجب لختی میشود. حدود بیست سال پیش تئاتر بیکلام از یک کشور خارجی تحت عنوان «معنای جهان» با حمایت کانون روی صحنه رفت. آن زمان مربی کانون بودم و برایم جالب بود که در تمام مدت بچهها بدون شیطنت زل زده بودند روی صحنه و محو تماشا بودند. چون کار با وجود بیکلام بودن، مخاطب را همراه خودش نگه میداشت. البته منکر لزوم حمایت نهادهای دولتی از افراد مستعد نیستم و معتقدم باید دغدغه سیاستمداران هم باشد.
متأسفانه آنقدری که برای تغذیه و پوشش بچهها وقت میگذاریم، بابت فرهنگ بچهها وقت نمیگذاریم
فروتن: متأسفانه به کار کودک، کودکانه نگاه میکنند و هنوز که هنوز است یک رشته تحصیلی به عنوان کارگردان کودک و نوجوان در دانشگاه تدرس نمیشود، در حالی که یکی از تخحصصیترین رشتههای نمایشی و بدون متولی است.
از سوی دیگر، معمولاً دوستانی که ابتدای راه هستند و جایگاهی در عرصه نمایش ندارند، تلاش میکنند خود را در کار کودک نشان دهند. در حالیکه کودک فهیم، کودکی است که کتاب خوب بخواند، نمایش خوب ببیند و از خوراک فرهنگی خوبی برخودرار باشد تا وقتی بزرگ شد، یک فرد مفید و فهیم در اجتماع باشد. اما اگر خوراک فکر و فرهنگی خوبی به بچهها ندهیم، نباید در بزرگسالی از آنها توقع افرادی فرهیخته داشته باشیم. بنابراین یک نمایش پوچ بدون فکر و جامعهشناسی اثرگذاری نیست.
متأسفانه آنقدری که برای تغذیه و پوشش بچهها وقت میگذاریم، بابت فرهنگ بچهها وقت نمیگذاریم. خواهش عاجزانهام این است که در دانشگاهها رشتههایی برای کار کودک در نظر بگیرند و برایش وقت بگذارند، چون ضرر نخواهیم کرد و بهرههای آن را در آینده خواهیم برد.
* اثر فلسفهنگر چه ویژگیهایی دارد؟
اسپیدکار: وقتی مخاطب وارد سالن میشود، سوالی ندارد اما وقتی خارج میشود کلی سوال دارد. با این نگاه، برخی متون کهن ما در عین باارزش بودن، معناگر و فلسفیمحور نیستند. داستانهای گلستان سعدی دلچسب هستند اما معناگرا به صورت تام نیستند، اما «کلیله و دمنه» به وفور قصههای معناگرا دارد و مخاطب کودک را به فکر وا میدارد؛ یا حتی «داستان راستان».
مهدوی: حتی پرده نقالی بیش از ۳۰۰ داستان دارد.
* آیا نمایشنامهنویسان کودک باید حتما با جامعهنشایان و روانشناسان گفتوگو و مشورت داشته باشند؟
فروتن: بله جزء لاینفک کار کودک است. اگر کسی که کار کودک میکند، خودش جامعهشناس وروانشناس نیست، باید حتماً شخصیتی با این علم و دانش کنارش باشد تا اثری درست و غیرمخرب برای بچهها تولید کند. ضمن اینکه یک کار کودک متأسفانه فکر میکنند یک کار کودک بسازند و سالها آن را اجرا ببرند تا اتفاق خوبی برایش بیفتد. در حالی که برخی خطوط نمایش و نوع نگاه آن بنا بر اتفاقاتی که رخ میدهد، میتواند سالانه تغییر کند. بار اقتصادی بر جامعه یا بار بیماری مانند کرونا میتواند نگاه جامعهشناسی را تغییر دهد. جنس تفکر اقوام مختلف هم در این مقوله اثرگذار است و قرار نیست همه اقوام ایران مثل هم باشند و با یک نمایشنامه واحد با موضوع آسیبهای اجتماعی تأثیر بپذیرند. هر قومی دغدغه و نوع نگاه خود را دارد. یک نمایشنامهنویس و کارگردان باید همه این موارد را در نظر بگیرد و اگر خمدش تخصصی ندارد، باید با اهل فن مشورت کند.
اسپیدکار: نه الزاما، خود نویسنده باید این نگاه و پرسشگری ذاتی را داشته باشد، مانند خانم زهره پریرخ یا عرفان نظرآهاری یا داگلاس وود.
مهدوی: وقتی میخواهیم طرح داستانی را به نمایشنامه تبدیل کنیم، نیاز به اتاق فکر است.
اسپیدکار: بله، به جای اینکه به فلاسفه بگوییم داستان بنویسند، برای نویسندگان و نمایشنامهنویسهایی که تکنیک را بلدند کارگاه فلسفی برگزار کنیم.
انتهای پیام/