خبرگزاری فارس استان کردستان/ شیرین مرادی؛ سوژه این بار ما را به مسیری میکشاند که انتهایش رسیدن به گنجینهای از تجربه و مهربانی است.
در همین نزدیکی، خیابان معراج سنندج در ابتدای کوچه گلستان نهم زنگ آیفون درب آهنی قهوهای رنگی را به صدا در میآورم، خانمی جوان با مهربانی درب را به رویم میگشاید و ما را مهمان دلهای مهربان 8 مادر ساکن در سرای حمایتی سنندج میکند.
سرای حمایتی که در بهمن ماه 96 راهاندازی شد تا گونهای متفاوت از دیگر سراهای سالمندان را نشان دهد و بنا به گفته ساکنان امروز آن، حس و حال زندگی در کانون خانواده را برایشان تجلی میسازد.
هشت نفر بودند، مادرانی که فرزندان موفقی را تحویل جامعه دادهاند اما تعدادی از آنان به دلیل فقر و تعدادی هم به دلیل تنهایی اینجا را برای زندگی برگزیدهاند، خانهای از جنس تجربههای گرانسنگ، خانهای حمایتی که هشت نفر از بانوان در آن سکونت دارند، هر کدام از یک شهر و دیار، اما مانند یک خانواده در کنار هم زندگی میکنند، هر کدام رازها و داستانهایی دارند...
شرایط کرونایی است، بیماریهای زمینهای شامل دیابت، فشارخون، قلبی و عروقی، کلیوی و غیره در سالمندان شایع است در عین حال بیماریهای مزمن، زمینه را برای شیوع و گسترش بیماریها فراهم میکند، به این دلیل سالمندان از گروههای پرخطر ابتلا به بیماریهای واگیر از جمله کرونا بشمار میآیند.
با رعایت تمام پرتکلهای بهداشتی به خدمت این مادران مهربان رسیدیم و در دورترین فاصله به این گنجینههای مهربانی به دعوت مدیر سرا به حرفهایشان گوش جان سپردم.
سرای حمایتی فضایی متفاوت از خانه سالمندان
برای آشنایی بیشتر با فعالیتهای سرای حمایتی سنندج پای حرفهای علی قادرمرزی رئیس سرای سالمندان سنندج مینشینیم، میگوید: سرای حمایتی سالمندان سنندج بهمن ماه 96 با حضور رئیس سازمان بهزیستی در کردستان به عنوان یکی از استانهای پایلوت این طرح راهاندازی شد.
سرای حمایتی سالمندان سنندج فضایی متفاوت از دیگر سراهای سالمندان دارد و زندگی در اینجا تقریبا شبیه زندگی در جمع خانوادگی است.
حداکثر ظرفیت این سرا 10 نفر است و از زمان شروع به کار تاکنون به صورت میانگین 5 تا 7 نفر از خانمهای سالمندی که توانایی انجام کارهای شخصی خود را دارند و نیاز به مراقبتهای پزشکی خاصی نداشتهاند در آن ساکن بوده و در حال حاضر نیز با مراقب 7 نفر در این سرا ساکن هستند.
دستورالعمل راهاندازی چنین سراهایی با هدف ایجاد محیطی صمیمی و خانوادگی برای خانوادهها طی سالهای گذشته صادر شد و کردستان به عنوان یکی از استانهای پایلوت در این مسیر گام نهاد و تقریبا میتوان گفت که طرحی موفق بوده است.
کردستان به عنوان یکی از استان های پایلوت نخستین استانی بود که در این مسیر گام نهاد و تقریبا می توان گفت که طرحی موفق بوده است
البته به لحاظ هزینهای سرای حمایتی هزینهبر بود و یارانهای که به آن اختصاص داده میشود جوابگو نیست، بخش زیادی از این مبلغ صرف هزینه اجاره، حقوق و بیمه پرسنل و سایر هزینههای جاری میشود.
سرای حمایتی سنندج با دو نفر نیرو که به صورت شیفتی و 24 ساعته در خدمت عزیزان ساکن در سرا هستند اداره میشود، هیچ هزینهای به صورت اجباری از سالمندان ساکن آن گرفته نمیشود، البته یکی دو نفرشان که حقوقبگیر هستند مبلغی پرداخت میکنند اما مابقی به صورت رایگان در اینجا نگهداری میشوند و خدمات دریافت میکنند.
مهمترین مولفه افرادی که میتوانند در سرای سالمندان زندگی کنند این است که توان انجام امورات شخصی را داشته باشند و به لحاظ درمانی مشکل خاصی نداشته باشند چراکه این عزیزان به دلیل کهولت سن دارای بیماریهایی هستند که در مراکز سالمندان خصوصی و دولتی به صورت مرتب باید تحت درمان باشند از این رو هر کس نمیتواند در این سراهای حمایتی زندگی کند.
در نقطه آغاز اجرای این طرح براساس سیاستگذاری و برنامهریزیهایی که در مرکز انجام گرفته بود، هدفگذاری ایجاد سراهای حمایتی در کنار مراکز سالمندان دولتی بود، اما چون احساس کردیم زندگی سالمندان در یک نقطه به دو شیوه نوعی حس تبعیض و سرخوردگی را شاید در آنها ایجاد کند صلاح دیده شد کلا از محیط خارج شوند و الان تقریبا چند سال است این مرکز فعال شده و بازخورد خوبی هم داشته است.
دید و بازدیدها به خاطر کرونا ممنوع شد
افرادی که در این خانه حمایتی ساکن میشوند یک زندگی عادی دارند و حتی قبل از شرایط کرونایی میتوانستند در هر ساعتی که بخواهند برای رفتن به پارک، خرید و غیره از سرا خارج شوند و هیچ محدودیتی هم برایشان لحاظ نمیشد، اما در حال حاضر به خاطر حفظ سلامت این عزیزان بسیاری از ترددها ممنوع شده است.
همین ایجاد محدودیتها و مراقبتها موجب شده که خوشبختانه هیچ مورد ابتلا به کرونا در سرای حمایتی سالمندان و در سرای سالمندان جامجم سنندج نداشته باشیم.
در این مدت حتی آمد و رفت فرزندان و اطرافیان تک تک این عزیزان هم همانگونه که در خانوادهها به خاطر حفظ سلامتی افراد مسن رفت و آمدها محدود شده است، عمل کردهایم، بچهها و خانوادههایشان در معدود رفت و آمدها ضمن رعایت تمام نکات بهداشتی چند دقیقهای در حیاط سرا با رعایت فاصله در کنارشان میمانند و میروند اما تا قبل از این وضعیت این رفت و آمدها بسیار عادی و معمولی انجام میگرفت، سعی کردهایم برای اینکه دوری از فرزندانشان زیاد روی روحیه آنها تاثیر پیدا نکند با شیوههای دیگر مانند تماس تلفنی از طریق فضای مجازی و غیره این دلتنگیها را جبران کنیم.
وضعیت سراهای سالمندان در این روزهای کرونایی
قادرمرزی به کمبود اعتبارات و کاهش کمکهای مردم بعد از شرایط کرونایی اشاره کرد و گفت: یکی از مشکلات ما در مجموع سراهای سالمندان کمبود اعتبار است یارانهای که اکنون به این مراکز پرداخت میشود براساس مصوبه سال 98 است و این یارانه در شرایط تورم امروز پاسخگو نیاز نیست.
وی افزود: بر اساس برآورد کارشناسان هزینه نگهداری هر سالمند در چنین مراکز و مکانهایی بیش از 3 تا 3.5 میلیون تومان است یارانهها جوابگوی نیاز نیست و از سوی دیگر شرایط کرونا هم تا حدود زیادی روی حمایتهای خیرین تاثیر گذاشته است.
کاهش حمایت های مردمی
قبل از این شرایط مردم گاه و بیگاه به سرای سالمندان سر میزدند و حمایتهای مختلفی از این عزیزان میکردند که الان این کمکها بسیار کم شده است، اما با این وجود این کمبودها به لطف خدا تا این مقطع زمانی هیچ مشکلی در ارائه خدمت به سالمندان عزیز نداشتهایم، اجازه ندادهایم تورم و نبود اعتبار خللی در خدمات رسانی ایجاد کند.
قادرمرزی از برخی هزینههای ضروری برایمان میگوید: به خاطر وضعیت اقتصادی و تورم و گرانی برخی هزینهها چندین برابر شده است، ماهیانه حدود 30 میلیون تومان صرف خرید ایزیلایف برای بیش از 60 تا 67 سالمند میشود، هزینهای که در هیچ کدام از سرفصلهای بودجهای نیامده ولی حتما باید انجام شود.
بعضی از خیرین دوست دارند یک یا چند وعده غدایی کمک کنند که ما با توجه به نیاز موج مراکز از آنها میخواهیم هزینهای که برای این کار گذاشتهاند را صرف خرید مواد شوینده، غذایی، ایزیلایف کنند تا با کمبود در این زمینه مواجه نشویم.
الان 98 سالمند در مرکز جام جم و 16 تا 17 عزیز سالمند در مرکز مریم خدمت میگیرند در این شرایط کرونایی هم جذب جدید داشتهایم برای افراد جدید ضمن گرفتن تست کرونا بعد از اطمینان حدود 10 تا 14 روز هم در یک اتاق که کاملا تجهیز شده است قرنطینه میشوند و بعد به جمع میپیوندند.
مرگ سالمندان
به صورت طبیعی در سال چند مورد فوتی در بین سالمندان ساکن در سراهای سالمندان استان وجود دارد، اما تا این لحظه مورد مشکوک به کرونا نداشتهایم.
67 نفر از عزیزانی که در مرکز سالمندان سنندج ساکن هستند مجهول الهویه و بی سرپرست و بد سرپرست هستند و هیچ کسی به ملاقاتشان نمی آید به ندرت پیش می آید که بستگان سایر عزیزان نیز به صورت مرتب به آنها سر بزنند و تقریبا می شود گفت در تنهایی روزهای پیرشان را طی می کنند.
قادرمرزی می گوید: کسانی که در سرای حمایتی سنندج ساکن هستند زندگی متفاوت با سایر سالمندان ساکن در سرای سالمندان را دارند و بیشتر مورد توجه عزیزانشان بوده و حتی پیش می آید یکی دو روز هم در کنار فرزندان و اطرافیانشان زندگی و مهمان آنها می شوند.
به قول شاعر از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است...
70مین بهار زندگیاش را به پاییز گره زده است و به قول خودش 30 مهرماه امسال وارد 71 سالگی میشود، فروغ خانم با آن چهره نورانی به آرامی و شمرده شمرده سخن میگوید، اصالت را از چهره و نحوه بیانش به خوبی میتوان حس کرد.
میگوید نوه آیتالله مردوخ کردستانی است، مادر دو فرزند موفق که الان هر کدامشان برای خود صاحب خانواده هستند، راضی به آمدن مادر به اینجا نیستند ولی چون مادر اینگونه راحت بود آنها هم موافقت کردهاند.
فروغ خانم دو مدرک کارشناسی دارد و سالهای جوانی را پرستار بخش زایمان بوده است، روانشناسی خوانده و تحصیل در این رشته موجب شده ارتباط گرم و صمیمی با خانمهای ساکن در سرا برقرار کند و به قول خودش بیهیچ دغدغهای روزگار میگذرانند.
فروغ خانم دارای دو مدرک لیسانس است و سال های جوانی را پرستار بخش زایمان بوده است
چند لحظه در خود گم میشود، نخواستم خلوتش را بر هم بزنم چند ثانیهای سکوت کردم، کاش میدانستم به چه میاندیشد، شاید داشت خاطرات سالهای جوانیاش را ورق میزد لبخندی آرام بر صورت مهربانش نقش میبندد و میگوید: روزهای جوانی من بسیار پرتلاش گذشت، پرستار بخش زایمان بودم در کنار مشغله کاری در بیرون خانه برای همسر و فرزندانم کم نگذاشتم نتیجه این همه تلاش دو فرزند موفق بوده است.
تنهایی تنها دلیلی بود که تصمیم گرفتم به این سرای حمایتی بیایم، همسرم دار فانی را وداع گفته بود و بچهها هم هر کدام سر خانه و زندگیشان بودند، نه اینکه در محبت کردن برایم کم بگذارند اما دوست نداشتم به نوعی وبال گردنشان شوم...
آخرین برگ های زندگیم را ورق میزنم
بیشتر عمرم را طی کردهام و آخرین برگهای زندگی را باید ورق بزنم، خانه و زندگی و هرچه از زندگی مشترک داشتم، سال 96 یکجا برای رضای خدا بخشیدم و با دوچمدان ساکن این سرای مهر شدم.
سه سال از آن تصمیم میگذرد و از اینکه امروز در این نقطه قرار دارم کاملا راضی هستم، فرزندانم هر وقت میآیند و یا اینکه من به دیدنشان میروم میپرسند راحتی مادر، میگویم مگر میشود در جوار فرشتههای مهربانی همچون مژده و کژال باشی و راحت نباشی..
هر روزم را با خواندن قرآن شروع میکنم برنامه غذایی مرتبی داریم، بیدغدغه بدون ترس از تنهایی شب و روز را سپری میکنیم، تا قبل از شیوع کرونا هیچ محدودیتی در رفت و آمد نداشتیم کرونا که آمد ارتباطات بیرونیمان دستخوش تغیرات جدی شد، ولی خوب که فکر میکنم به خاطر خانمهایی که با هم مثل خواهر در این سرا زندگی میکنیم خیلی احساس تنهایی نمیکنیم.
امروز خیلی از هم سن و سالهای ما به خاطر این شرایط باید تک و تنها در خانه زندگی کنند ما اینجا با هم هستیم و همین با هم بودن ها حس تنهایی کمتر به سراغ ما میآید درست است دلمان برای بچهها تنگ میشود ولی مهربانیهای مژده و کژال که مددکارهای مجموعه هستند خود به خود برطرف میشود.
هر روز بعد از صرف صبحانه در جوی صمیمی و در کنار هم صرف میشود، مشغول خواندن قرآن میشوم، بعضی از عزیزان مثل فردوس و پروانه خانم هم همراهیام میکنند.
دعای خیر
بعد از صرف نهار که معمولا با مشارکت چند نفری درست می شود، دل به ذکر خدا می دهم، تسبیحات را خیلی دوست دارم، بعد از ادای نماز سجده شکر به جا می آورم و برای تمام لطف هایی که در حقم کرده است تشکر می کنم، مهربانی عزیزانی که در اطرافم هستند انقدر وسیع و غیرقابل وصف است که حتی قبل از فرزندان خودم برای آقای قادرمرزی مدیر سرا و مددکارهای عزیز و خانواده هایشان دعا می کنم و از خدا می خواهم اول سلامتی و بعد بهترین ها را برایشان مقدر کند.
قبل از فرزندان خودم برای آقای قادرمرزی مدیر سرا و مددکارهای عزیز و خانواده هایشان دعا می کنم
به نظر خودم یکی از دلایلی که در سن 71 سالگی باوجود اینکه به خاطر تصادف با موتور 5 دفعه زیر تیغ جراحی قرار گرفته ام هنوز سرحال و سرزنده هستم، این است که هرگز به مال دنیا دل خوش نکرده ام به عقیده دیگران احترام می گذارم و هرگز دوست ندارم حتی یک کلام یا نگاه و حرکتم موجب دل ازرده شدن کسی بشود و خنده را چاشنی سخن می کند و می گوید: شاید اگر تصادف نمی کردم جوانتر از امروزم بودم!
اگرچه فرزندانم تمام دارایی و دنیای من هستند، ولی واقعیت این است که همه ما اول خدا را داریم پروردگار عالمی که تمام وجودش نور است و به ما نور و امید می بخشد و بعد هم بچه هایی که در اینجا به ما مهربانی و عشق می ورزند و هیچ زبانی یارای تشکر از آنها نیست.
بخشش حقوق
بخشندگی فروغ خانم تنها به اموال به افراد نیازمند خلاصه نمی شود، می گوید: چند سال پیش خانواده برادر شوهرم که رستوران و برو بیایی داشتند، ورشکسته شدند همان موقع از کارت حقوقم به نفع جاریم گذاشتم و تا همین امروز هم هیچ ادعایی نسبت به آن نداشته ام.
تا جایی که توان داشته باشم دوست دارم به دیگران کمک کنم چند روزی در بیمارستان بستری بودم، شرایط سایر بیمارها را که دیدم وظیفه خود دانستم به عنوان کسی که روانشناسی خوانده به لحاظ روحی به آنها کمک کنم 30 روز در بیمارستان ماندم و هرآنچه از دستم بر آمد انجام دادم تا جایی که پرسنل بیمارستان می گفتند که به خاطر تو بیمارها روحیه گرفته و شرایط بهتری نسبت به قبل پیدا کرده اند.
فروغ خانم ما را به شنیدن خاطراتی از روزهای کودکیش دعوت می کند و می گوید: بیشتر ایام کودکیم را در خانه پدر بزرگ بودم خانه ای که همیشه میزبان مهمانانی از داخل و خارج کشور بود که به خدمت جدم می رسیدند و از وجود مبارکش کسب فیض می نمودند.
با غروری خاص راضی از امروز خودش از گذشته پر افتخار اجدادش می گوید اینکه پدر بزرگش شیخ محمد مردوخ مشهور و ملقب به (آیت الله مردوخ کردستانی) از سلاله مطهر حضرت امام حسن مجتبی (ع)نامآورترین روحانی کُردستان ایران بوده و بیش از از یکصد کتاب و رساله تألیف و تصنیف نموده که در حدود شصت عنوان از آنها به چاپ رسیده است.
خاطره شیرین جوانی
شیرین ترین خاطرات ما از زمانی که ساکن سرای حمایتی سنندج شده ایم مربوط به مکان های دیدنی و تفریحی است که به صورت دسته جمعی می رویم، قبل از شیوع کرونا به همراه خانواده دو نفره مژده جان به پارکی در همین نزدیکی رفتیم و بعد از آن ما را به دیدگاه سنندج بردن، خیلی از خاطرات جوانی برایم زنده شد، عروسی ها و بزم های شادی که در آن نقطه زمان حیات همسرم برگزار کرده بودیم، آخر انجا ملک خانوادگی همسرم بود، خاطرات شیرین گذشته برایم زنده شد روز به یادماندی بود!
به مهمان چند روزه آمدم 14 ماه است ماندگار شدم
فردوس خانم دیگر ساکن سرای حمایتی سنندج با لهجه سخن می گوید اصالتا اهل کرمانشاه است، 54 سال از کتاب زندگیش را ورق زده است به عنوان مهمان چند روزه به این سرا آمده الان تقریبا 13 تا 14 ماهی است ماندگار شده است، می گوید: اینجا مثل خانواده می مانند اما خانه و همسر دارد همسری که او هم به خاطر برخی مسائل و اتفاقات الان در سرای سالمندان جام جم سنندج روزگار می گذراند.
خانه ای در حال ساخت دارند، اگر تکمیل شود و اسباب و اساسشان جور شود خیلی زود زندگی دو نفره شان را از سر خواهند گرفت، زندگی مشترکی که حاصل و نتیجه آن سه فرزندی است که الان فرسنگ ها دور از پدر و مادر در شهر تهران و ساوه روزگار می گذرانند.
خانه ای در حال ساخت دارند، اگر تکمیل شود و اسباب و اساسشان جور شود خیلی سوز زندگی دو نفره شان را از سر خواهند گرفت
بیشتر قوم و خویششان قزوین و کرمانشاه زندگی می کنند نمی شود گاهی وقت ها بچه ها سری می زنند اما امکان نگهداری از والدین را ندارند، این روزها هم برگی از زندگی ماست باید ورق بزنیم، اینجا همه چیز در یک کلمه خلاصه می شود محبت و مهربانی..
هرگز نمی توانم پاسخ خوبی های آقای قادر مرزی که در شرایط سخت اجازه داد در این سرا بدون پرداخت هیچ هزینه ای زندگی کنم بدهم تنها می توانم برایشان دعای خیر بکنم، امیدوارم هرچه از خدا می خواهند در کنار سلامتی و عمر با عزت به او و دیگر عزیزانی که برایمان زحمت می کشند بدهد.
اینجا مثل یک خانواده هستیم، با هم می خوریم، حرف می زنیم، کار می کنیم، می خوابیم، با شادی هم شاد می شویم و با غم هم غمکین!
اینجا صدای دل شنیده می شود
هر کدام گوشه ای را می گیریم غذا درست می کنیم اینجا شبیه خانه سالمندان نیست، خیلی فرق دارد، بارها و بارها پیش آمده که از خانه های سالمند چه قبل از اینکه همسرم و خودم در آن ساکن شویم بازدید کرده ام برای اینکه دل سالمندی را خوشحال کنم در کرمانشاه و حتی در همین جا به سراغشان رفته ام هرگز فکر نمی کردم روزی برسد که این نحوه زندگی را تجربه کنم.اگر چه این واقعیت است که زندگی در سرای حمایتی اصلا شبیه خانه سالمندان نیست...
اینجا صدای دل هم شنیده می شود، آدمی زاد طبیعت خاصی دارد، به یکبار شاید غمگین و شاد شود، دل آدم ها در این روزهای سخت کرونایی که کمتر می توانی از دل خانه بیرون بزنی و از ترس ابتلا به این ویروس بیشتر انسان ها در چاردیواری خانه خود را مبحوس و به نوع پشت چراغ قرمز کرونا توقف کرده اند زودتر از گذشته غمگین می شود، آدم دلش گاهی بدجور هوای بیرون زدن و رفتن به دامن طبیعت می خواهد..
اتفاقی که به لطف آقای قادرمرزی و به کمک مددکارهای عزیز برای ما ممکن شد و حضور در دامن طبیعت به نوعی سرزندگی را در وجود تک تک ما تزریق کرد.
عزیزی لقبش است لقبی که اعضای سرای حمایتی رویش گذاشتند الان سال های سال است پروانه کوشش با همین نام مورد خطاب قرار می گیرد، لبخند از پهنه صورتش محو نمی شود، به مبل تکیه داده است برای اینکه اذیت نشود من به کنارش می روم از سن و سالن می پرسم، می گوید 65 سال دارم بعد انگار چیزی یادش آمده باشد رو به مژده مددکار سرا می کند و می گوید درست است مادر جان«مژده با مهربانی و لبخند می گوید عزیزی جان 81 ساله است».
سال آمدنش به سرا هم یادش نیست بار دیگر از مددکارش مدد می جوید مژده خانم هم با مهربانی می گوید عزیزی جان تقریبا 2 سال پیش بود که به جمع ما پیوستی و با وجود مهربانت سرا را مصفا کردی...
بخور و بخواب
عزیزی از روزهای دور و نزدیک برایمان بگو اینکه اینجا چه کارهایی میکنی راضی هستی یا نه؟ میگوید: همه کار میکنیم دخترم «بخور و بخواب» این را که میگوید قبل از دیگران خودش قهقهه میزند!
حوصله برگ زدن برگهای تاریخ را نداریم اینکه که بودیم از کجا به کجا رسیدهایم نه زبان برای گفتن داریم و نه گوش برای شنیدن تاریخ به تاریخ پیوست و ما هم امروز هستیم و فردا نه...
اصرارهای ما بیفایده است و عزیزی امروز حال و حوصله برگ زدن خاطرات گذشته را ندارد، خانم مفاخری مددکار سرا میگوید: پروانه خانم جز خانزادههای منطقه بوده است، زاده کردستان است اما بزرگ شده کرمانشاه، ته لهجهای هم که دارد به خاطر همین است...
اصرارهای ما بی فایده است و عزیزی امروز حال حوصله برگ زدن خاطرات گذشته را ندارد
از خوانین یکی از روستاهای منطقه بوده است، هرگز طعم مادر شدن نچشیده است و تنها دلخوشیاش در این دنیا خواهرزاده و برادرزادههایش هستند که گاه و بیگاه به او سر میزنند و حتی با مهربانی تمام میزبانش میشوند، تنها نمیرود مقداری فراموشی دارد، به همین خاطر اغلبا خودشان به سراغش میآیند و بعد از اینکه چند روزی میزبانش میشوند به سرا باز میگردانند.
میپرسم واقعا خانزاده بوده میگوید؛ بله، گویا یک نفر اراضیشان را بالا کشیده و الان تقریبا به جز حقوق بازنشستگی چیز دیگری ندارد!
زندگی گره خورده با سرای سالمندان
کافیه محمدی تنها ساکن سرای حمایتی است که بیشتر سالهای عمرش را در سالمندان جام جم سنندج گذرانده است و الان تقریبا 2 سه سالی است که در این سرای حمایتی سکنا گزیده است.
کم حرف است بیشتر دوست دارد شنونده باشد، میپرسم کافیه خانم اینجا راحتی یا در مرکز قبلی؟، میگوید اینجا خانه است، آنجا سرای سالمندان، فرقش از زمین تا آسمان است...
زندگی میگذرد تلخ یا شیرین کسی را نداریم در اینجا همدم همدیگر شده ایم روزهایمان را به شب و شبهایمان را در کنار هم به روز گره میزنیم تا خدا چه بخواهد...
زندگی با این عزیزان دنیایی از تجربه است
از خانم مفاخری مددکار سرای حمایتی میپرسم اتفاق افتاده با هم دعوا کنند، میخندد و میگوید: مورد جدی هرگز پیش نمیآید اگر هم سر چیزی بین هر کدامشان اختلاف باشد در حد یک تذکر است.
اگر دو نفرشان سر مسئله بحث کوچکی هم پیدا کنند خیلی زود یکی از اعضای خانواده پادرمیانی میکند و قضیه بدون هیچ تنشی خاتمه مییابد.
زندگی در میان این عزیزان دنیایی از تجربه است، از خاطراتشان میگویند، شعر میخوانند با روحیه تک تکشان آشنا هستیم به محض اینکه کوچکترین نگرانی در وجودشان حس کنم پای دردلهایشان مینشینم از اینکه میتوانم در خدمتشان باشم خوشحالم...
زندگی در میان این عزیزان دنیایی از تجربه است، از خاطراتشان می گویند، شعر می خوانند با روحیه تک تکشان آشنا هستیم
میگویند زندگی با افراد مسن سخت است، اما به نظر من اینگونه نیست هرکدام این عزیزان معدنی از تجربههای ناب زندگی هستند، تجربههایی که در گوشه گوشه زندگی ما جوانانها گره گشا خواهد بود، هنوز مادر نشدهام ولی حس مادرانه تک تک این عزیزان را که با عشق از گذشته، امروز و آینده فرزندانشان میگویند، درک میکنم خوشحالم که فرزندم این همه مادر بزرگ دارد...
و اما...
چقدر درس داشت نشستن یک ساعته در کنارشان، درس گذشت از خود برای دیگران، میشود کتابها از این مهمانی یک ساعته نوشت، از تکتکشان خداحافظی میکنم، اما عزیزی عزیزتر از آن است که از ما با خداحافظی خالی دل بکند به زور از مبل خودش را جدا میکند عصایش را در میان انگشتان لرزانش به محکمی میگیرد قدم به قدم همراهمان میشود، داخل راهرو ورودی کنار درب میایستد و چشمهای مهربانش را به ما میدوزد با لبخند زیبا در حالی که دانههای تسبیح سبزرنگش را از بین انگشتانش رد میکند، میگوید فرزندان عزیزم خدا به همراهتان با آمدنتان دلمان را در این روزهای تلخ کرونایی شاد کردید، بازهم سر بزنید...
موی سپیدت کتاب پربهای تجربههاست و سینهات مالامال از آلام زندگی، تو از غصّهها، قصّههای بسیار شنیدهای. تو گنج رنجهای روزگاری و تقویم نانوشته عبرتهایی، دستهای پینه بستهات جغرافیای دردهای زمین است و چینهای پیشانیات تاریخ مرارتهای روزگار.
پشت تو را انبوه تجربهها خمیده است و پای تو از سنگینی عبرتها میلغزد، تو معلّم خانواده و الگوی جامعهای، ما بر قامت به رکوع رفته تو سجده احترام میگزاریم و بر دستان پینهبستهات، بوسه مهر میزنیم و در کلاس آموزههای زندگی تو، زانوی ادب، بغل میگیریم و خود را وامدار مهر و محبت و صفای تو میدانیم...
از درب سرای حمایتی که بیرون میزنم به ناگاه با خود زمزمه میکنم خدای مهربانم پیری هیچ مادر و پدری را با رنگ تلخ فراموشی نقاشی نکن..
انتهای پیام/2330/71/ی