به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه، جنگ تحمیلی از کرمانشاه شروع و در همین استان هم به پایان رسید. در «روزشمار جنگ» بخشی از دلاوریها پایمردان این خاک تصویر شده و در کتب مختلفی چاپ شدهاند. ۴۲ سال پیش در همین روز «شهید شیرودی» خلبان فرشتههای آهنین بال هوانیروز، سرپل ذهاب را به قبرستان بزرگ تانکهای متجاوز بعثی بدل کرد.
۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ارتش بعثی به دسنور صدام حمله سراسری خود به خاک ایران را کلید زد. در زمینه در کتاب «سرپل ذهاب در جنگ» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است گزارش روز سوم جنگ تحمیلی این چنین روایت میشود:
در گزارش دوم مهرماه، مصادف با روز سوم جنگ آمده است: درگیری نیروهای طرفین شدت بیشتری گرفت و عناصر بیشتری از دشمن وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شدند. جاده قصرشیرین ـ سرپلذهاب، تحت کنترل نظامیان بعثی قرارگرفت و گروه گروه غیرنظامیان بومی همراه با نظامیان به اسارت گرفته شدند.
با توجه به اوضاع نامطلوب، لشکر ۸۱ زرهی از نیروی زمینی درخواست کرد که اجازه داده شود عناصر باقیمانده یگانهای متلاشیشده، جمعآوری شوند و مواضع پدافندی در کرانههای «کاسهگران»، «پاتاق» و «سگان» را اشغال و در آن مواضع پدافند کنند.
فرمانده نیروی زمینی در این زمینه میگوید: «امام، ملت و ارتش چنین انتظاری دارند؛ باید تا آخرین حد، مقاومت ادامه یابد».
این پاسخ قاطع فرمانده نیرو، پیامد مفیدی داشت. زیرا، همان نیروهای متلاشیشده که میخواستند با رها کردن شهر و پادگان سرپلذهاب تا گردنه «پاتاق» در پانزده کیلومتری و گردنه «سگان» در سی کیلومتری شرق سرپلذهاب عقبنشینی کنند، جملگی در سرپلذهاب به مقاومت ادامه دادند. نیروهای سپاه پاسداران قصرشیرین و سرپلذهاب به فرماندهی نیروی ارتشی، «سروان آذربن»، با قدرت جنگیدند و حتی توانستند تعدادی از نیروهای دشمن را تا ارتفاعات «قراویز»، واقع در ده کیلومتری غرب سرپل ذهاب، عقب برانند.
ارتش بعثی در بیانیهای اعلام کرد که از نیروهای ایرانی ۱۲۱ نفر را به اسارت گرفته، جمعی را کشته و غنایمی نیز بهدست آوردهاست.
این آمار، بیانگر آن بود که نیروهای بعثی در انهدام نیروهای ایرانی موفقیت چندانی نداشتند. رژیم بعثی در بیانیههای بعدی خود سقوط شهر مهران و محاصره قصرشیرین و حمله به شهر سرپلذهاب را اعلام کرد و به بمباران تأسیسات نفتی کرکوک و موصل بهوسیلهی هواپیمای ایرانی اعتراف کرد.
سرهنگ خلبان نریمان شاداب، میگوید: «روز دوم مهر ۱۳۵۹، فرستادهای سراسیمه وارد پادگان شد و اعلام کرد که تانکهای بعثی وارد سرپلذهاب شدهاند و شهر در آستانه سقوط است. همه چشمها ناخودآگاه بهسمت خلبان علیاکبر شیرودی دوخته شد. فقط او بود که میتوانست در کمترین زمان خود را به شهر برساند و مانع پیشروی ارتش بعث شود.
شیرودی که خود انتظار چنین دستوری را میکشید، در کوتاهترین زمان، یارانش را آمادهی پرواز کرد و خود نیز با اولین بالگرد راهی آسمان شد. وقتی به سرپلذهاب رسیدند، دشمن نیمی از شهر را در تصرف خود داشت. دهها تانک بعثی حالت تهاجمی گرفته و آماده پیشروی بودند.
در اینسوی شهر، گروه انگشتشماری از پاسدارها و عشایر بومی و نیروهای پراکندهی ارتش بیهیچ سلاح کارآمدی آمادهی رویارویی با هجوم تانکها بودند.
ناگهان پیش چشمان حیرتزدهی فرماندهان بعثی، اولین تانک به آتش کشیده و متلاشی شد. بعد از آن، بالگردهای تحت فرمان شیرودی، همچون پرندههایی که از زمین دانه میچیند، غولهای زرهی ارتش بعث را یکی پس از دیگری منهدم کردند. چیزی نگذشت که دود غلیظ ناشی از انفجار تانکهای دشمن فضای منطقه را سیاه کرد. فرماندهان بعثی عاقلانهترین تصمیم را گرفتند و بهسرعت دستور عقبنشینی صادر کردند!».
انتهای پیام/ح