اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

هنر و رسانه  /  سینما و تئاتر

به بهانه روز بازگشت آزادگان به وطن| ماجرای ساخت تئاترهای خلاقانه هنرمندان در بند

آزادگان هنرمند هشت سال دفاع مقدس ما در زندان های بعثی تعریف می کنند که با اقل امکانات اما با ایمان و علاقه زیاد به صورت پنهانی و آشکار دست به اجرای نمایش می زدند و در این راه گاهی حتی تحریم می شدند و کتک می خوردند اما دست از امید آفرینی برای آزادی بر نمی داشتند.

به بهانه روز بازگشت آزادگان به وطن| ماجرای ساخت تئاترهای خلاقانه هنرمندان در بند

به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاری فارس، بیست و ششم مرداد ماه یادآور روز بازگشت سرفرازانه آزادگان به میهن عزیزمان ایران در سال 69 است ، این روز پرتلاطم برای مردم ایران در گرمای تابستان همیشه به یاد ماندنی است که رزمندگان مجاهدش پس از دفاع غیورانه از دین و کشورشان به وطن بازگشتند.

این رزمندگان پس از سال ها اسارت در زندان های بعثی های عراقی با تبادل حدود پنجاه هزار آزاده با اسرای عراقی به کشور آمدند، در حالیکه در تمام این سال ها درد و رنج  و محنت دوری از خانواده و وطن، شکنجه و زجر مقاومت در برابر بعثی ها را تحمل کرده و در برابرش البته امید به آینده برای آزادی و برگشتن به میهن داشتند.

خیلی از این رزمندگان در تمام آن سال ها بیکار ننشسته و علی رغم اینکه شاید خیلی ها فکر کنند هیچ کاری آنجا انجام نمی دادند، اتفاقا برای افزایش روحیه خود و همرزمان و همینطور تحت فشار قرار دادن نظامیان بعثی کارهای زیادی از جمله فعالیت های فرهنگی چون تولید تئاتر انجام می دادند، شاید باورش برای نسل امروزی که اطلاعات کمی از جنگ تحمیلی و البته رزمندگان و آزاده های عزیزمان دارند، سخت باشد، اما به مناسبت این روز بزرگ و البته عزیز برای میهن و مردممان با 2 تن از آزادگان هنرمند کشورمان به گفت وگو نشستیم و در ادامه نیز برخی آثاری که در عرصه اسرای دفاع مقدس و آزادگان کشورمان تولید شده پرداختیم.

 

نمایش های انقلاب اسلامی ایران و دوران دفاع مقدس و جنگ خیلی زودتر از آنچه که ما تصورش را بکنیم از پیش از انقلاب با تعزیه و نمایش های مذهبی تا پس از انقلاب و زمان جنگ در بین مردم ، اسرا و رزمندگان در اردوگاه های بعثی ، مساجد و مدارس شروع شد.

*اجرای آثار طنز و مذهبی در ایام اسارت/ خاطراتی از اجرای نمایش در اردوگاه های بعثی

قادر آشنا یکی از این رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که هم اکنون برای دومین بار مدیر کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده است. وی به مناسبت این روز با خبرنگار فارس به گفت وگو نشسته و می گوید: زندگی در اسارت خلاف آنکه خیلی ها شاید تصورش را نکنند، نظم و ترتیب داشت با اینکه یک روز این زندگی هم قابل توصیف شاید نباشد اما در عرصه برنامه های فرهنگی هم اسرا فعال بودند یک بخش این فعالیت ها در حرفه خبرنگاری و بحث تحلیل خبر بود و یک بخش دیگر نیز در طول سال ما برنامه نمایشی داشتیم و عمدتا این نمایش ها در عرصه طنز، نمایش های دینی و دفاع مقدس بود.

بنابراین ما دو هدف در اجرای این نمایش ها داشتیم؛ نخست خنداندن و شاد کردن اسرا و همبندان با توجه به امید بخشی و نشاط آفرینی برای بازگشت به ایران بود و دوم هم نمایش های سیاه بازی و روحوضی که اینها را رعایت می کردیم.

من دقیقا هفت سال و شش ماه و ده روز اسیر بودم و تمام این زمان هم در اردوگاه موصل یک بودم. فکر می کنم سال پنجم اسارت نزدیک دهه فجر بود که با دوستان قرار گذاشتیم در آسایشگاه سیزده موصل یک ، تئاتری را بازی کنیم، اتفاقا این تئاتر هم سیاه بازی با کاراکتر مبارک بود، بچه ها لباس و دکور و سایر لوازم را با کارتن و این طور وسایل ها درست کرده بودند که غروب وقتی داخل آسایشگاه رفتیم اجرا برویم، اما متأسفانه این اجرای ما توسط جاسوسی لو رفته بود، افسری که آمار به او داده بودند از بچه ها پرسید که این کار چه کسی بوده و بچه ها هم که همه پشت هم بودند و کسی لو نمی داد اول آسایشگاه ما را قرق کردند، بعد کل اردوگاه را به مدت سه شبانه روز بدون آب و غذا گذاشتند و درب ها را بستند.

کار به جایی کشید که فرمانده آسایشگاه قول داد که اگر بگویید کار چه کسانی بوده ما کاری با شما نداریم و کسی را اذیت نمی کنیم، یکی از دوستان که البته اسمش هم یادم نمی آید، گفت من مسئول این تئاتر بودم، دو نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند که ما هم دخیل بودیم. یکی از این اسامی عباس کریمی از دوستان صمیمی ام بچه آبادان بود. این سه نفر رفتند و در مسیری که  به مقر عراقی ها می رفتند، با ایما و اشاره سیاه بازی در آوردند و با هم صحبت کردند و کلی گفتند و خندیدند یک مرتبه بلندگوی اردوگاه بلند شد که اعلام می کرد فرمانده همه را بخشیده و از این نمایش لذت برده و به این افرادی که بازی کردند هم هر کدام جایزه نفری یک خمیر دندان و خمیر ریش داده است.

 

ما هم بعد از تعریف آنها کلی با این بچه ها گفتیم و خندیدیم که شما ما را به یک خمیر ریش و خمیر دندان فروختید! این دیگر جوک اردوگاه ما شده بود. یک مرتبه دیدیم که سوت زدند و همه را داخل آسایشگاه گذاشتند و یک فردی به نام ضابط کریم که برادر رییس استخبارات بغداد بود، همه را جمع کرد و شروع به سخنرانی کرد و گفت شما دنبال چه چیز هستید؟ هم سن و سال های شما دانشگاه رفتند، زن گرفتند و بچه دار شدند، اصلا ایران به فکر شما نیست و کسی یاد شما نیست ، بعد هم گفت که خمینی چه کسی است که شما بعد از این همه سال پشتش ایستادید ، بعدش هم به یک ستون آسایشگاه زد و گفت اینقدر که من با شما حرف زدم و وقت گذاشتم اگر برای این ستون وقت می گذاشتم الان بهترین نقش و نگار عالم را از در می آوردم که همه متحیر شوند، اما من نمی دانم این خمینی کیست که ما هر کار می کنیم، شما از این مسیر دست بر نمی دارید و محکم هستید؟!

حقیقتا من وقتی این حرف را از افسر عراقی شنیدم با خود گفتم خدایا من که شش سال است تحمل کردم اگر شش سال دیگر هم روی این زمان اسارت بیاید به خاطر این جمله راضی به اسارت هستم و این نشان می داد که ما وظیفه مان را در قبال انقلاب و جنگ انجام دادیم. 

*از تئاتر در دوران اسارت تا تئاتر در آزادی

محسن جهانبانی، بازیگر سینما و تلویزیون و هنرمند آزاده تئاتر که در آثاری چون فیلم سینمایی «اخراجی‌ها ۲»، سریال تلویزیونی «بهترین تابستان من»، «حضرت یوسف» و «آرام می‌گیریم» و فیلم سینمایی «نفوذی» فعالیت داشته ، او سال ها در اسارت رژیم بعث عراق بوده و در این خصوص به خبرنگار تئاتر فارس می گوید: اسارت با همه سختی ها و کاستی هایی که برای ما داشت، شاید کسی فکر نمی کرد که ما را هنرمند کند، در وهله اول هیچ یک از ما به تئاتر فکر نمیکردیم اما یک جایی رسیدیم که وقتی دیدیم صد و اندی نفر در یک آسایشگاه هستیم گفتیم باید یک طور خود را سرگرم کنیم.

من متولد سال 41 هستم و زمانی که اسیر شدم تنها نوزده سال داشتم که به اردوگاه موصل رفتم، تنها چیزی هم که از تئاتر در ذهنم بود همان قصه های روحوضی و سیاه بازی بود یک چیزهایی هم دیده و شنیده بودیم اما این استعداد در وجودم بود که زمانی برخی دوستان دست به قلم بردند و نمایشنامه نوشتند ما هم روی صحنه تئاتر رفتیم اولش هم به نوشتن نبود هر کسی یک نقشی گرفت و بعد که جلوتر رفتیم شرایط متفاوت و جدی تر شد و از فی البداهه به نمایشنامه های خوب و اجراهای پرمحتوایی با دیالوگ پس از یک سال رسیدیم.

 

همه این فعالیت ها را در شرایطی انجام می دادیم که تئاتر ممنوع بود و ما هم نمی خواستیم تئاتری باب میل عراقی ها بازی کنیم بنابراین آنها هم برای اینکه ما کاری پنهانی نکنیم برایمان نگهبان می گذاشتند، مثلا اگر قرار بود یک تئاتر یک ساعته اجرا کنیم ، چهار ساعت طول می کشید چون دوستانی که نگهبان می گذاشتیم مدام به ما می گفتند وضعیت قرمز است یا سفید، یعنی ادامه بدهیم یا ندهیم.! حال شما تصور کنید که حس یک بازیگر با این وضعیت از بین می رود یا نمی رود اینها را بعدها که دیگر در ایران دانشکده رفتیم متوجه شدیم که تداوم حس چقدر باید برای بازیگر قوی باشد که بازی از دستش نرود.

یک زمانی می شد نگهبان ها پشت درب می آمدند و به ما می گفتند خیلی ساکت هستید احساس می کنم کاری می کنید که صدایش در نمی آید یا مثلا اگر دیر کار را جمع میکردیم و یک عده هنوز یک گوشه جمع شده بودند، نگهبان می گفت که شما تئاتر داشتید؟ یعنی اینها را می گویم که تأکید کنم چقدر کار تئاتر آن دوران سخت بود از بازی کردن و حس بازیگر تا نوشتن نمایشنامه روی کاغذ تاید و بعد هم مخفی کردن آن و با همه این مشکلات تئاتر اسارت کم کم شکل گرفت به طوریکه دیگر آخرهای اسارت خیلی حرفه ای شده بود دیگر آنقدر یاد گرفته بودیم که در معرض چشم عراقی ها در زمین فوتبال یا بسکتبال در قالب دو تیم کاملا یک نمایش جنگ بین ایران وعراق را بازی می کردیم حتی بازیگری به اسم روح الله می گذاشتیم و بازی میکردیم و تئاتر هم اجرا می کردیم.

حتی خود سربازان عراقی وقتی بازی ما را می دیدند ، میخندیدند سر در نمی آوردند اما بعضی هاشان که زرنگ بودند میگفتند شما بازی نمیکنید ما را مسخره کرده اید ، شما تئاتر سیاسی اجرا می کنید چرا این همه تماشاچی برای این بازی مسخره با پاس کاری جمع شده است؟ اولین تئاتر سیاسی را حسن محمدی خدا بیامرز که در نبرد دیگر هم بازی کرده کار کرد.

مرحوم حاج آقا ابوترابی که پیر و مرشد بچه های آزاده بود یک بار بچه ها را جمع کرد و گفت خیلی از افراد امسال من جمع می شویم و سخنرانی و دعا می خوانیم اما هیچ کدام ما کارمان اندازه شما ارج و قرب ندارد چرا که شما می توانید یک عده را از انزوا خارج کنید و این رسالت بزرگی است شاید وقت ندارید ورزش کنید یا انواع زبان ها را اینجا یاد بگیرید، اما این کار تئاتر شما ثوابش خیلی بیشتر است، آن زمان ما چند نفر حرفه ای تئاتر اردوگاه شده بودیم.

 

من هشت سال از سی اسفند 61 تا سی مرداد 69 اسیر بودم. نصیحت حاج آقا در گوشم ماند و تئاتری ماندم حتی وقتی به سپاه رفتم باز هم دیدم که باید تحصیل کنم و به دنبال تئاتر بروم ، مافوقمان را راضی کردیم و در رشته تئاتر ابتدای دهه هفتاد در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل کردم یادم می آید دکتر محمود عزیزی و مرحوم کشن فلاح مشوقم بودند. بعد از آزادی دیگر کمتر تئاتر بازی کردم اما بیشتر به سمت کار فیلم و تصویر رفتم خیلی هم نمایشنامه نوشتم و تلاش میکنم تا زنده هستم آنها را بنویسم.

*برخی نمایشنامه های عرصه اسارت

در همه این سال ها شاید نتوان گفت که خیلی نمایشنامه در عرصه اسارت نوشته شده است چرا که خود ادبیات تئاتر جنگ و دفاع مقدس هم آنقدر نمایشنامه و نمایش ندارد که حال بخواهیم از بین آنها یک گروهی در عرصه اسارت انتخاب کنیم و بگویم در این زمینه خیلی نمایشنامه کار کرده ایم،خیر اینطور نیست و در همه این سال ها به استثنای کارهایی که خود رزمندگان در زمان اسارتشان به اجرا می بردند برخی از کارگردان ها هم به این مقوله پرداخته اند که به بخشی از آنها نیم نگاهی می کنیم:

نمایشنامه «آیینه وقت آفتاب» ، نمایشنامه «زنگ خاطرات نرگس» . نمایشنامه «ماهی سرخ سیب گل» درباره رزمنده ای از اسارت بازگشته اما همچنان در گذشته خود زندگی می کند، نمایشنامه «ناگهان پنجره سرد» درباره رزمنده ای از اسارت برگشته و ناگفته هایی از گذشته آشکار می کند، نمایشنامه «چرخ هشتم» و ...

در قالب نمایش اما در سال 92 نمایش «سید آزادگان» نوشته عبدالحی شماسی و به کارگردانی مژده ساعی در تئاتر شهر اجرا شد. مژده ساعی نمایشنامه «من زنده‌ام» را در سی و دومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در بخش نمایشنامه‌خوانی کارگردانی کرد. نمایشنامه «من زنده‌ام» نوشته عبدالحی شماسی درباره زندگی سیدعلی‌اکبر ابوترابی که به «سید آزادگان» معروف  است، مربوط می‌شود. این نمایشنامه به دوران زندگی دوران اسارت ایشان و برخی از اسرای دیگر است.

نمایش «مثل هیچکس» از تولیدات شهرداری تهران نیز با موضوع اسارت به نمایش در آمد. نمایش «من هنوز اینجام، کلاغ های لعنتی» به کارگردانی «مهتاب عسگری» و نویسندگی سیدعلی تدین صدوقی با موضوع اسارت یک امدادگر زن سال 94 در سالن سرو اجرا ‌شد. این نمایش دفاع مقدسی اسارت 17 ساله یک زن را به تصویر می‌کشد. در این داستان دختری امدادگر به همراه نامزدش «حسین» که رزمنده است، به جبهه می‌رود؛ وی سپس شهادت حسین را در جبهه می‌بیند و با صحنه‌ای مواجه می‌شود که کلاغ‌ها پیکر همسرش و دیگر مجروحان را نوک می‌زنند. در اینجا کلاغ نماد نیروهای رژیم صدام است.

صدای این کلاغ‌ها برای همیشه در ذهن امدادگر می‌ماند؛ اسم تئاتر «من هنوز اینجام، کلاغ‌های لعنتی» نیز برگرفته از این اتفاق است. بعد از این جریان، امدادگر توسط یک درجه‌دار رژیم بعثی به اسارت گرفته شده و به مدت 17 سال در خانه این درجه‌دار اشرافی حبس می‌شود. در ادامه این تئاتر به آزار و اذیت این امدادگر پرداخته شده است تا اینکه بعد از جنگ آمریکا در عراق اتفاقاتی می‌افتد که وی می‌تواند از این اسارت جان سالم به در ببرد.

 

نمایش «6410» به نویسندگی محسن عظیمی و کارگردانی علی برجی که راوی زندگی شهید سرلشگر حسین لشگری است سال  97 در تماشاخانه سرو به روی صحنه رفت. این نمایش به زندگی شهید سرلشگر حسین لشگری می‌پردازد. شهید حسین لشگری؛ آخرین اسیر ایرانی است که بعد از ۱۸ سال اسارت از زندان‌های رژیم بعث عراق آزاد شد اما سال ۸۸ به واسطه شدت جراحات وارده دوره اسارت به فیض شهادت نائل آمد.

نمایش «درخت سیب گناهکار نیست» با نگاهی متفاوت به جنگ و اسارت برای اجرای عمومی و حضور در جشنواره‌ی باران آمادهشد. مهدی ربوشه کارگردان این نمایش است و این کار را اثری با نگاهی متفاوت به موضوع جنگ و مقاومت اسرای ایرانی در جنگ تحمیلی ایران و عراق می داند.

همچنین حمیدرضا آذرنگ نیز یکی از کارگردان های تئاتری است که در این سال ها در عرصه دفاع مقدس هم قلم زده و هم کارگردانی کرده است. نمایش «خنکای ختم خاطره» بر اساس نمایشنامه‌ حمیدرضا آذرنگ و به کارگردانی حامد ادوای سال ها پیش اجرا و بعد از آن با اجازه نویسنده بارها این متن به اجرا درآمد.

 

یوسف، رزمنده‌ مجروحی که همه اجزای بدنش به خواب مرگ فرورفته و فقط چشم و قلبش زنده است در حالت کما و به یاری فرشته‌ای، از عالم برزخ، به دنیای زندگان بازمی‌گردد تا برای آخرین بار - و البته، به همراه تماشاگران -  شاهد واقعیت‌های جاری بر زمین زادگاه خود باشد. خانواده‌های متعددی در انتظار یوسف  گم‌گشته خود هستند و مأموران بنیاد شهید، متحیر از غرابت این رویداد، برای یافتن والدین او، به چهارسوی این سرزمین سفر می کنند ؛ آن‌ها از رهگذر این سیر و سلوک، از آسیب‌های فردی و اجتماعی بسیاری آگاه می‌شوند که در برابر آن‌ها، چاره‌ای جز سکوت و تأسف و البته تردید در حقانیت دیدگاه‌های مألوف پیشین خود نمی‌یابند. 

نمایش «بلوط‌های سوخته» به نویسندگی و کارگردانی اسماعیل فیروزی به روایت بازماندگان حوادث تلخ جنگ می‌پردازد و با نگاهی به زندگی جانبازان و خانواده آنان، گوشه‌ای از سختی‌های آن را به نمایش می‌گذارد. نمایش روایت‌های سینه سوزی‌ها و سرفه‌های مداوم شخصیت اصلی این داستان یعنی سهراب است که فرزند یک جانباز است و از پدرش برایش به یادگار مانده است و حال این سؤال برایش پیش آمده که آیا این حقش بوده است؟ تلخی داستان اینجا مشخص می‌شود که سهراب شب عروسی‌اش پی به این بیماری می‌برد و حال باید انتخاب کند که ازدواج کند یا خیر، درحالیکه رسم و رسومات برهم زدن ازدواج در ناحیه زاگرس تاوان سنگینی دارد. همه این موارد در کنار با رعایت آداب و سنن ناحیه زاگرس از نمایش جشن‌ها و پایکوبی ها تا مویه و عزاداری‌ها به بقایای جنگ و انسان‌ها می‌رسد.

نمایش «همه دختران امیرکبیر» به نویسندگی و کارگردانی  سید علی تدین صدوقی  روایت گر مقاومت دختران ایرانی در بند اسارت است. لیلا شخصیت اصلی نمایش همه دختران امیر کبیر معلم دبیرستانی در خرمشهر است که به همراه شاگردان نوجوانش به اسارت نیروهای عراقی درمی‌آیند، در اردوگاه اسرای جنگی با مسئول بازجویی خود و دختران مواجه است که سروانی ایرانی و اعضای منافقین است. او در پروسه بازجویی مادرگونه از دختران دفاع می‌کند و شجاعانه تصمیمی تعیین‌کننده می‌گیرد.

نمایش «عند از مطالبه» نوشته مرتضی شاه کرم و کارگردانی سامان خلیلیان نیز اثری دیگر در حوزه دفاع مقدس است که در مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است.این نمایش در پرداختی متفاوت آسیب‌های بعد از جنگ را مورد واکاوی قرار داده است. در خلاصه داستان «عند از مطالبه» چنین آمده است: جماعتی در صف و چشم انتظاری رسیدن خبری هستند؛ این خبر می‌تواند زندگی آن‌ها را دستخوش تغییرات عمده ای کند. دستیابی و چشم به راهی این اتفاق همگی را برای قرار گرفتن سریع‌تر به مقصودشان در یک رقابت محترمانه و سبقت از یکدیگر قرار داده است. 

 

در تمام این سال ها آثار دیگری هم در عرصه اسارت به صحنه رفته که البته ما تنها به بخش اندکی از آنها اشاره کردیم نکته اساسی این است که انتظار می رود بعد از چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران نیاز به تولیدات محتوایی غنی در این زمینه برای نسل جوانمان داشته باشیم چیزی که این روزها به بهانه ها و دلائل مختلف جایش خالی است.

قادر آشنا مدیرکل هنرهای نمایشی در این زمینه معتقد است که به کمبودها واقف است و امیدوار است که بتواند در این زمینه کاری در اداره کل هنرهای نمایشی انجام دهد.

محسن جهانبانی اما به برخی آسیب های این عرصه اشاره می کند و می گوید: حقیقت این است که ما از کمترین چیزها برای تولید تئاتر آن دوره استفاده می کردیم چیزهایی که شاید الان خنده دار بیاید و کمترین هزینه و بهترین اجرا را صورت می دادیم که همه را جذب می کرد مثال یکی از نمایش هایمان به نام هدیه الهی که خیلی مخاطب هم داشت.

اما متأسفانه جامعه امروز با غرب و شرق زدگی یک حالتی شده که هنرمندان به دنبال کارهای سمبولیک از نمایشنامه نویسان مطرح رفتیم که شاید هیچ معنا و مفهومی برای ما درس خوبی برای جوانان داشته باشد ، ندارد شاید دهه هفتاد هم قدری از این نمایشنامه های خوب در عرصه ادبیات جنگ داشتیم اما متأسفانه این روزها تئاتر ما شده گسیختگی از خیلی چیزها با رنگ باختن معنای خودمان شده است اینها را حتی من به خود هنرمندان در دانشگاه هم می گویم که مدل لباس و ژست خاص و روابط آن چنانی هنر نمی شود الان شاید همین ها امثال مرا بایکوت کنند که اینطور هم می شود من حتی خودم خواسته ام که خودم را بایکوت کنم و خیلی جاها حضور نداشته باشم مثلا اگر یک جا هم من را پیشنهاد بدهند عده ای می گویند که فلانی را نگذارید این نماز می خواند َ، گریم را خراب می کند یا خیلی چیزهای دیگر مثل اینکه سخت گیر و حساب است!

من در صدد هستم که خودم با تیمی که تشکیل می دهم کار تئاتری انجام دهم امیدوارم که این اتفاق بیافتد.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول