محمد جواد استادی فعال فرهنگی در قالب یادداشتی به بررسی پویشهای مجازی و بحران هویت پرداخته است که در ادامه میخوانید:
بیشک هر جامعهای نظام ارزشی ویژه خویش را دارد که ساخته یک لحظه نبوده و در درازنای تاریخ به وجود آمده است، این نظام ارزشی ریشه در داشتههای یک ملت از جمله مذهب، تاریخ، دانش، ادبیات، ٬اسطوره، هنر و زبان دارد که در گذر زمان به همآمیخته شده و پندارهای اختصاصی را به وجود آوردهاند.
حرکت ملتها و رفتار آنها در بستر این نظام ارزشی که سازنده هویت ایشان است معنیدار میشود، رفتارهای اجتماعی هر جامعه هنگامی در مسیر پیشرفت و پاسداری آن جامعه پیش خواهد رفت که بر پایه نظام ارزشی یا همان هویت اجتماعیشان باشد، هر آنکه بروندادهای رفتاری یک جامعه در دوگانگی با ساختار ارزشی و هویتیاش قرار گیرد زمینههای فروپاشی شکل خواهد گرفت، بر این اساس از جمله وظایف سیاستگذاران فرهنگی در عرصههای گوناگون توجه به توازن این بروندادهای رفتاری با پیشینه هویتی است.
به هرروی رشد شگرف فناوری در جهان معاصر آنهم با شتابی خارقالعاده گونهای عدم توازن و هماهنگی را در این میان به وجود آورده است، شبکههای اجتماعی که در بستر اینترنت فعالیت میکنند ضمن اینکه کاراییهای درستی نیز دارند اگر از دامنه اندیشه سیاستگذاری و برنامهریزی خارج شوند به بزرگترین بحرانها برای جوامع – بهویژه جوامع پذیرای فناوری- تبدیل میشوند.
نخست نیاز است به نکته مهمی توجه کنیم، هر فرآوردهای که رویکردی استوار بر اندیشه داشته باشد حاصل نگاه و متأثر از زیستتبوم تولیدکننده خویش است و بیتردید کارکرد و شیوه تأثیرگذاریاش - حتی ناخودآگاه - پیوندی نزدیک با آن زیستبوم دارد، با این پیشفرض اگر نگاهی به شبکههای اجتماعی طراحیشده برای فضای مجازی بیندازیم این مسئله جدیتر خواهد شد.
هنگامیکه فیسبوک طراحی و برنامهریزی میشود ساخته ذهن یک آمریکایی با داشتههای هویتی مشخص است که چه بخواهد و چه نخواهد در فرآورده او مؤثر خواهد بود، فراوردههایی از این دست رهآورد جهان بینیای هستند که ریشه در زیستبوم و هویتی مشخص دارند، حال این فرآورده با همه الگوریتم عمومیشدهاش باز هم هماهنگ با جامعه ذهنی سازندهاش خواهد بود و در رویارویی با منظومههای اجتماعی دیگر تعارضاتی را به وجود خواهد آورد، به عبارت آسانتر مخاطب از فرآوردهای استفاده میکند که استوار بر هویت او نیست و این نبود انطباق و نزدیکی و حتی در مواردی تعارض آسیبهای ملموس و غیرملموسی را به وجود میآورد.
به جز آنکه پلتفرمهای اجتماعی فضای مجازی خارجی از لحاظ ساخت با نظام ذهنی ما هماهنگ نیستند پویشهایی که در دل آنها شکل میگیرند نیز مشکلاتی را به وجود میآورند، پویشهایی که ریشه در خارج از کشور دارند، بنابراین، این پویشها در عین آنکه ساده به نظر میرسند میتوانند بسیار پیچیده باشند، از اهداف اصلی پویش اطلاعرسانی بوده، اما بسیاری از این پویشها بیش از آنکه جنبه اطلاعرسانی داشته باشند به دنبال کارکردهای دیگری هستند.
به عنوان نمونه در ردگیری برخی پویشها با مواردی روبهرو میشویم که فرد شرکتکننده در پویشی که به عنوان مثال انتشار یک عکس با مشخصات خاص است، از پایه اطلاعی از هدف یا مسئله اصلی آن پویش ندارد، فراموش نکنیم که پویشهای فضای مجازی بر خلاف فعالیتهای واقعی و ملموس و داوطلبانه فضای حقیقی زندگی بر بستر اینترنت فعالیت میکنند. اینترنتی که یکی از تأثیراتش بروز سطحینگری به جای ژرفنگری در مخاطبان شمرده شده و قاتل خلاقیتهای فردی است.
در چنین فضایی پویشهایی که بیشتر با برنامه و هدفمند از سوی شالودهریزان بنیادین آنها طرح میشود، مخاطبان را به مقلدانی ساده تبدیل میکند، چنین کسانی که در موج این پویشها حرکت میکنند بدون توان اندیشیدن به پیشینه و دلایل اقدامی که انجام میدهند تنها در مسیری که برای آنها طراحی شده حرکت میکنند.
در حالی که جنس پویشها در کشورهای اروپایی و آمریکایی بیشتر جنبه و رویکرد اقتصادی دارد این کشورها در طراحی پویشها برای کشورهایی چون ما معمولا اهداف و رویکردهای فرهنگی و سیاسی را دنبال میکنند، بنابراین در پس این پویشهای وارداتی که هر از گاه میبینیم دیدگاههای اعتقادی و ایدئولوژیک جامعه ما هدف گرفته شده است.
مروری بر پویشهایی که به ویژه از خارج از ایران طراحی و ترویج شدهاند به خوبی نشان میدهد که موضوعاتی مرتبط با رویکردهای فمنیستها، مسائل کودکان، حجاب، مسائل سیاسی و از این دست در دستور کار این پویشها قرار دارد.
اینگونه برنامهریزی که در دستور کار حوزه فرهنگی سرویسهای امنیتی خارج از کشور وجود دارد بخشی از جریان نفوذ فرهنگی است که علیه کشور ما در جریان است، جریانی که با ایجاد تحولات در روحیات و نگرش مخاطبان بدون آنکه خودشان متوجه این دگرگونیها شوند زمینه الیناسیون فرهنگی را در آنها به وجود میآورند، امروز که ارتباط برخی از چهرههای فعال در فضای مجازی با سرویسهای امنیتی خارجی مشخص شده، این مسئله مشخصتر و آشکارتر از قبل است.
برنامهریزان این پویشها بهجز تکیه بر سطحینگری از دو عنصر مهم دیگر نیز استفاده میکنند، یکی از این عناصر بهره بردن از جذابیتهای فضای مجازی است، به عنوان مثال در شبکه اجتماعی اینستاگرام آنها از عنصر مهم جذابیتهای بصری بهره میبرند تا بتوانند ضمن جذب حداکثری مخاطبان طیفی مورد نظر خود اهداف خویش را نیز محقق سازند.
عنصر دیگری که به خوبی مورد استفاده این برنامهریزان است تحریک احساسات مخاطبان است، طراحان پویشها با انتخاب موضوعاتی که بتواند احساسات مخاطبان را بیشتر تحریک کنند سعی میکنند تا انحراف و غفلت مخاطبان پویشها نسبت به هدف اصلی خویش را پررنگتر کنند تا مخاطب متوجه دامی که در آن پا نهاده است نشده، با اطمینان خاطر در مسیر مورد نظر آنها حرکت کند.
بهطور خلاصه میتوان استحاله فرهنگی، جمعآوری اطلاعات، گسست اجتماعی و اختلافافکنیهای نسلی، بدبینی به حاکمیت و مواردی از این دست را مهمترین اهداف پویشهای اجتماعی طراحی شده از خارج کشور دانست.
تمام این موارد در بستر تناقضات هویتی شکل میگیرد، فعالیت خزنده و زمانبر این پویشها که به شکلی هوشمند و از پیش مهندسی شده به یکدیگر مرتبط هستند زمینهسازی ایجاد نوعی بحران هویت را فراهم میآورد، بحرانی که نتیجه آن ایجاد تقابل میان یک جوان ایرانی و داشتههای هویتیاش است.
ولی نکته آخر سیاستی است که لازم است دستاندرکاران حوزه فرهنگ برای مقابله با این جریان در پیش گیرند، دو سیاست و برنامه عمده از سوی این دستاندرکاران باید در دستور کار قرار گیرد، سیاست نخست که در بستر برنامهریزی و مدیریت فضای مجازی است ایجاد زیستبومهای فناورانه مجازی مبتنی بر الگوهای ذهنی و هویتی مخاطب ایرانی است، ایجاد پلتفرمها و برنامههایی متناسب با نیاز روز مخاطبان، قابل رقابت با نمونههای خارجی، دارای جذابیت و البته مبتنی بر نظام هویتی بومی یکی از برنامههایی بوده که هنوز به نتیجه مناسبی نرسیده است.
سیاست دوم اما توسعه آگاهیهای عمومی در حوزه ابزارهای رسانهای برای مخاطبان است، توسعه سواد رسانهای مبتنی بر رویکردهای نوین آن از جمله برنامههایی است که حتی نسبت به سیاست اول اولویت بیشتری دارد.
ولی شاید بتوان گفت، مهمتر از همه اینها درک، توجه و پرداختن به مسئله از سوی مدیران فرهنگی باشد، تا زمانی که نقش پویشهای مورد اشاره را به عنوان یک مسئله نپذیریم امکان اصلاح وجود نخواهد داشت.
انتهای پیام/ 70031