به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، حدود دویست سال از شهادت امام علی (ع) گذشته و دوران خلافت متوکل عباسی بود؛ مردی به نام «یعقوب بن اسحاق دورقی اهوازی» که از علما و بزرگان ادب عرب به شمار میآمد را در دستگاه خلافت به «تشیع» متهم کرده بودند اما مگر متوکل میتوانست دل از دانش این بزرگمرد اهوازی که به «ابن سکیت» معروف بود جدا و بهتر از او را برای تربیت فرزندانش پیدا کند به همین دلیل برخلاف تمام زیرآبزنیهای فشرده درباریان، او را مربی «معتز» و «مؤید»اش کرد.
یک روز که پسران متوکل به خوبی از پس امتحان ابن سکیت برآمده بودند، متوکل که جان بخشیدن به سابقهی ذهنی تشیع ابن سکیت، روح پلیدش را وسوسه میکرد بادی در گلویش انداخت و با اشاره به فرزندانش رو به او گفت: «این دو نزد تو محبوبترند یا حسن و حسین فرزندان علی؟»
لحظهی انتخاب بود، اگر میگفت فرزندان متوکل آنوقت جواب وجدانش را چه میداد و اگر هم میگفت علی که سرش را دو دستی بر باد داده بود! اما کار از این بده و بستانهای بشری گذشته و رگ غیرت ابن سکیت باد کرده و خونش به جوشش افتاده بود، همانطور که از ملامت اینکه چرا تعلیم فرزندان شیطان را پذیرفته بود در خویش میپیچید با صدایی رسا و گردنی برافراشته چشم در چشم سلطان آن زمان یعنی متوکل دوخت و با صلابتی پولادین گفت: « به خدا سوگند که قنبر، غلام علی، به مراتب نه تنها از فرزندانت بلکه از تو که پدرشان باشی نیز نزد من محبوبتر است!»
آن روز، هنگامه شادی سخنچینان فرا رسید چون متوکل فیالمجلس دستور داد تا زبان آن عالم شیدا را از پشت گردنش بیرون بکشند! همان زبانی که تربیت شده مکتب علی بود، مکتبی که دویست قمری، پانصد قمری و حتی یک هزار و سیصد و چهل و چند شمسی نیز سربهدارانی از سلاله زبانهای بران را به میدان جنگ حق بر علیه باطل میفرستد.
در این گزارش به مناسبت دفاع خونین پانزدهمین روز خرداد سال یک هزار و سیصد و چهل و دو شمسی، پای خاطرات یکی از راویان مکتب امیرالمؤمنین نشستهایم تا برای ما از روزهای خونینی بگوید که ابن سکیتهای اهوازی سکوت در برابر باطل را ننگ دانسته و با سینههای شکافته به استقبال گلولههای طاغوت زمانشان شتافتند.
سالمی: بسم رب الشهدا، ما که بر خلاف میل باطنیتان از فعالیتهای شما آگاه شدیم و هرچند میدانیم جز «خادم و راوی انقلاب» تعریف دیگری را نمیپسندید اما لطفا جهت آشنایی مخاطبین خبرگزاری فارس خودتان را بیشتر معرفی کنید
امینصفت: امیر امینصفت هستم، فرزندی از فرزندان این سرزمین که قبل از انقلاب و بعدش را دید و طعم ساواک را به همراه «شهید علمالهدی» که همبازی و هممدرسهایش بود چشید، کمی بیشتر که جوانه زد همرزم شهیدان چمران، مهندس تندگویان و جهانآرا شد و با افتخار مدال «جانبازی» انقلاب را بر سینه کاشت، در حال حاضر نیز مشغول پژوهش و نوشتن برای جوانانی هستم که میدانم از سراسر جهان چشمِ حسد و طمع به بصیرت آنها دوختهاند.
سالمی: آیا شما به عنوان یک پژوهشگر حوزه انقلاب، ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ را سرآغاز فعالیتهای انقلابی امام خمینی (ره) میدانید؟
امینصفت: دوران مبارزات مذهبی و فعالیت سیاسی امام راحل از شهریور سال ۱۳۲۰ یعنی همزمان با جنگ جهانی دوم که به ایران نیز کشیده شده بود آغاز گردید بنابراین ایام باشکوه و تاریخ مبارزاتی امام خمینی (ره) از سال ۱۳۲۰ و نه پانزدهم خرداد ۱۳۴۰ کلید خورده بود اما ۱۵ خرداد را میتوان فراگیری توسعه عمومی دوران شکوهمند انقلاب اسلامی تحت رهبری پیامبرگونه امام خمینی (ره) دانست.
فراز زیبا و معنوی تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی را دو فصل ارزشی و حماسی تشکیل میدهد، نخست آغاز دوران مبارزات، مجاهدات و فعالیتهای سیاسی امام راحل از شهریور سال ۱۳۲۰ و سپس شروع نهضت اسلامی و انقلابی ایران در ایامالله ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به عنوان نقطه عطف انقلاب اسلامی است که در بررسی ارزشی و اعتقادی این واقعه مذهبی و تاریخی، محوریت رهبری پیامبرگونه امام خمینی (ره) به عنوان یک راهبرد عظیم تاریخی و اثربخش قابل توجه است.
سالمی: برای رقم خوردن هر حادثهای به مجموعهای از اتفافات پیشزمینه نیاز است، با توجه به پژوهشهای گسترده و با استناد به مستندات جمعآوری شده کدام مجموعه حوادث را منجر به واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ میدانید؟
امینصفت: مقدمه نهضت انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۴۱ و با اعتراض شدید امام خمینی (ره) و روحانیت پیشرو به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و آنچه که شاه پهلوی آن را انقلاب سفید شاه و ملت میخواند شروع شد، در این لایحه طی جنایت و حرکتی خلاف دین اسلام از سوی رژیم ستمگر پهلوی، واژه مقدس «اسلام» از شرایط رأی دهندگان و انتخاب شوندگان حذف و به جای سوگند به قرآن کریم، سوگند به کتاب آسمانی آورده شده بود؛ شاه پهلوی جنایتکار نیز در یک رفراندوم نمایشی، لوایح به اصطلاح انقلاب سفید را که در اصل چیزی جز انقلابی سیاه نبود به تصویب رساند.
امام خمینی (ره) و مراجع تقلید قم، نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند اما در روز دوم فروردین همان سال، مجلسی که به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) در مدرسه فیضیه قم تشکیل شده بود با حمله مزدوران ساواک به خاک و خون کشیده شد.
مأمورین ملحد رژیم ستمگر پهلوی با سر دادن شعار «جاوید شاه» مجلس عزاداری که با حضور طلاب، روحانیون و اقشار مختلف مردمی برگزار شده بود را به هم ریختند و ضمن به آتش کشیدن وسایل و فضای مقدس مدرسه، طلاب مبارز و انقلابی را از بالای پشتبام فیضیه به پایین پرتاب و جمع زیادی از طلاب و مردم مبارز را مجروح کرده و به شهادت رساندند.
پس از آن مردم جلوی منزل امام تجمع و آقا آنها را دلداری دادند و با بیانی کوبنده برعلیه رژیم ستمشاهی به شجاعت و ایستادگی فراخواندند.
حادثه جانسوز مدرسه فیضیه قم، روحانیت و مردم را مصممتر نمود و امام خمینی (ره) در سخنرانی تاریخی خود در عاشورای همان سال به شاه پهلوی، آمریکا و اسرائیل حمله شدیدی کرد که به دنبال این سخنرانی مهم، کوبنده و تاریخی، عوامل رژیم، حضرت امام را در شب ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ دستگیر و به تهران منتقل کردند؛ با اعلام این خبر در شهرهای مختلف تظاهرات عظیمی برپا و رژیم دیکتاتور پهلوی دستور سرکوب این قیام را صادر کرد.
سالمی: از فعالیت ابنسکیتهای اهوازی در آن روزها بیشتر برایمان بگویید
امینصفت: من و شهید «علمالهدی» آن موقع کم سن و سال بودیم اما چون هم محله و هممدرسهای بودیم حواسمان به رفت و آمدها بود و حتی سالها بعد که بزرگتر شدیم دل به پخش نوار و اعلامیه زدیم، یادم میآید سالهای ۴۱ و ۴۲ جلسات مختلفی برگزار میشد که فاصله شرکتکنندگانش تا مرگ به اندازه یک تار مو بود اما گویی جز غیرت و شجاعت چیزی در رگهایشان جریان نداشت!
علما، مراجع عالیقدر، روحانیت معظم و در رأس آنها حضرت آیتالله العظمی سید میرعلی بهبهانی (ره) که مرجع عالیقدر شیعه بودند نقش مهمی در مبارزه بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه پهلوی داشتند به طوری که آیتالله بهبهانی بارها در دوران مبارزاتی و فعالیت سیاسی و به خصوص در روز قیام ۱۵ خرداد به قم و تهران سفر و با امام خمینی (ره) دیدار داشتند، به قول شما اهواز، «ابنسکیتهای» زیادی داشت که بی هیچ واهمهای از طاغوت زمانشان سر را به خدا سپرده بودند و حرف حق را حتی به قیمت گرمای گلوله و خون سرخشان میزدند.
جوانترها خیلی قبلتر از قیام ۱۵ خرداد خودشان را به تهران رسانده بودند و حتی در ورامین و شهرهای اطراف فعالیت میکردند و جلسه و ستاد داشتند اما علمای اهواز عیانتر دل به میدان زده بودند اثبات این مدعا سخن امام خمینی (ره) خطاب به آیتالله بهبهانی است که ایشان را «ابو الفقهاء» نامیدند و این افتخار بزرگی برای مردم مسلمان و انقلابی خوزستان است که شهرشان معطر به انفاس چنین علمایی بوده است.
سالمی: ضمن تحقیقات و مطالعاتم به این مستندات رسیدم که بعد از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر ماه سال ۱۳۴۲ آیتالله بهبهانی با ارسال تلگرافی مخالفتشان را با این مصوبه اعلام کردند اما بعد از دستگیری امام (ره) و قیام ۱۵ خرداد چه واکنشی نسبت به این مسئله نشان دادند؟
امینصفت: بعد از دستگیری امام خمینی (ره) و قیام علما و مردم در پانزدهم خرداد، بنا به دعوت روحانیون اهواز مقرر شد که طلاب و مردم در مسجد جامع اهواز تجمع کنند اما به محض مطلع شدن شهربانی، ساواک و استاندار وقت خوزستان تصمیم گرفتند که از تشکیل این اجتماع که سخنرانیاش به عهده آیتالله بهبهانی بود جلوگیری کنند که از طریق اشخاص بیطرف تماسهای مکرری با فرزند ایشان داشتند تا مانع سخنرانی شوند اما وقتی با عدم تمکین مواجه شدند درِ مسجد را بسته و مردم را متفرق کردند که این خود تازه آغاز ماجرا شد چون
سیزده تن از علما و روحانیون اهواز، انزجار شدید جامعه روحانیت اهواز را نسبت به دستگیری امام را در تلگرافی به شاه اعلام کردند.
اعتراضها به صورت مستمر و حتی ماهها پس از پانزدهم خرداد ادامه داشت تا جایی که تلگرافی از طرف پیشهوران خیابان پهلوی و تعدادی از جوانان انقلابی نیز مبنی بر آزادی امام در تاریخ سیام خرداد به دربار شاه فرستاده شد که رئیس دفتر مخصوص شاه از ساواک خواست تا ماهیت این افراد مشخص شود.
عده دیگری از اهالی اهواز نیز شش فقره تلگراف با همین مضمون در روز دوازدهم تیر به دربار ارسال کردند؛ آیتالله بهبهانی و عدهای از علمای اهواز نیز جداگانه تلگرافهایی برای شاه ارسال کردند که مستندات تاریخی آن موجود است.
در تداوم حرکت عظیم علما و مراجع تقلید و روحانیت اهواز در حمایت از امام خمینی (ره) و در مبارزه علمای والامقام بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه پهلوی طبق تصویر سند منتشر شده در صفحه ۵۶ کتاب حضرت آیتالله العظمی میر سیدعلی موسوی بهبهانی رضوان الله علیه، علما و روحانیت ولایتمدار اهواز در تاریخ ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ و درست در روز تبعید امام راحل (ره) نیز در منزل حضرت آیتالله سید مرتضی علمالهدی به عنوان اعتراض به تبعید امام توسط شاه جمع شدند و هرچند اسامی و مشخصات تکتک آن بزرگواران توسط عوامل ساواک شناسایی شد اما «ابنسکیت»های اهواز تا آمدن حق و زَهقِ باطل یک تنه در میدان ایستادند و سینهها را در برابر گلولههای طاغوت شکافتند و به عظمت نامِ اعظم «الله»ی که ما امروز بی هیچ واهمهای از گلدستههای مساجد میچینیم با روسپیدی به دیدار معبودِ حقیقی شتافتند و چه پایانی برای این گفتوگو خوشتر از آنچه خداوند در آیه ۸ سوره صف فرموده: « یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ».
گفتوگو از حنان سالمی
انتهای پیام/م