به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری فارس، محسن قدیری مدیر اسبق برنامهریزی تلفیقی پالایش و پخش و مدیرعامل اسبق پالایشگاه تهران در نامهای به بیژن زنگنه وزیر نفت در تاریخ 31/2/99 با اشاره به لزوم تجدید نظر در طرح موهوم "سیراف" و جلوگیری از ورشکستگی پالایشگاه تهران، به برخی اظهارنظرها در تایید طرح پالایشی سیراف پاسخ داد. متن بخشی از این نامه به شرح زیر است:
«متاسفانه شاهد هستیم عدهای در وزارت نفت و مسئولین شرکت پالایش و پخش فرآوردههای نفتی ایران، علیرغم تذکرات دوستانه هنوز بر تصمیمات غلط خود پافشاری میکنند و در حالی که صنعت نفت محل بررسیهای کارشناسی و تخصصی است؛ در روزها و هفتههای قبل تلاش کردند از طریق ارعاب و وحشت و حذف کارشناسان و مدیرعامل سابق پالایشگاه تهران و بعضی از اعضای هیئت مدیره محترم، پالایشگاه تهران را در مسیر خسارتبار و فاجعهآمیزی قرار دهند. لذا با تاکید بر لزوم تجدید نظر در طرح موهوم "سیراف" و جلوگیری از ورشکستگی پالایشگاه تهران نکاتی را به استحضار میرسانم:
با توجه به مطالعات پیشین و اقدامات فعلی در حال انجام، پروفایل تولید میعانات گازی با روند نزولی همراه بوده و با ملاحظه افزایش تعداد فازها، و یکسان بودن سفره، شدت افت فشار مضاعف خواهد شد و در نتیجه، متوسط تولید به سطح بسیار نازلی کاهش خواهد یافت. با احتساب پالایشگاه ستاره خلیج فارس و سایر واحدهای پالایشی و پتروشیمی نوری حدود 650 هزار بشکه تعهد وجود دارد و بنابراین با الحاق طرح سیراف، باید تولید میعانات به بیش از 1 میلیون بشکه در روز برسد که بر اساس پارامترهای فنی مهندسی و تجارب عملی پیشین، این امر کاملا غیر ممکن بوده و منجر به تشدید سیر نزولی تولید خواهد شد. فلذا خوراک لازم برای 6 واحد مورد نظر در طول دوران عمر مفید این پالایشگاهها وجود نخواهد داشت.
چنانچه متولیان اجرای طرح سیراف از مطالعات و نتایج حاصل از آن اطمینان داشته و منکر اتلاف سرمایههای کشور هستند، ضروری است گزارش مطالعه خود را منتشر کرده و در معرض نقد و بررسی صاحب نظران و کارشناسان ذیصلاح قرار دهند که در آن روند عرضه با مشخص کردن پروفایل تولید بلندمدت (با احتساب روند برداشت ایران و قطر) و تقاضاهای قطعی شده و نهایتا بالانس عرضه و تقاضا دقیقا بررسی شده باشد.
همچنین در صورتی که به دلیل ملاحظات و معذورات ناشی از فضای بسته شرکت نفت، تمایلی به انتشار نتیجه گزارش خود ندارند برای اطمینان سرمایه گذاران، در قراردادها برای تامین خوراک را از زمان به بهره برداری رسیدن (مثلا سال 1405)، تا 25 سال که عمر بهرهبرداری یک پالایشگاه است تعهد کنند به طوری که اگر تعهدشان را عمل نکردند مجبور به پرداخت خسارت باشند نه اینکه مرجع حل اختلاف و رسیدگی هم امور حقوقی خود شرکت نفت باشد.
*احداث واحدهای 60 هزار بشکهای سیراف، نهایتا به ورشکستگی سرمایهگذاران منجر میشود
کارشناسان و مجریان مجرب، خود به خوبی میدانند که ساختار پالایشگاههای کمتر از 150 هزار بشکه اقتصادی نخواهد بود؛ یا حداقل مزایای اقتصادی برجستهای را به دنبال نخواهند داشت و منجر به طولانیتر شدن دوران بازگشت سرمایه و نهایتا سلب اعتماد ذینفعان و ورشکستگی و زیاندهی خواهند شد (همانگونه که پالایشگاههای کرمانشاه و شیراز به همین علت همواره محل سوال و تامل بودهاند). حال با چه استدلالی ظرفیت پالایشی سیراف به صورت واحدهای 60 هزار بشکهای در نظر گرفته شده است.
ممکن است با این استدلال که طرح فوق به منظور توانیابی سرمایهگذاری توسط بخش خصوصی داخلی در مقیاس کوچک طراحی شده است، توجیه گردد. پر واضح است که این توجیه و استدلال متکی بر آن، به هیچ وجه منطقی و عقلایی و از نظر اقتصادی بهینه نبوده و منجر به تضعیف اقتصادی طرح خواهد شد.
پرسش دیگر اینکه چرا به جای ایجاد چنین پالایشگاههای زیان ده، یک یا دو "ترین" جدید به پالایشگاه ستاره خلیج فارس اضافه نگردد که با توجه به زیر ساختها و تجربه و توانمندیهایی که در ساخت سه "ترین" قبلی ستاره خلیج فارس به دست آمده است به سهولت و با هزینه کمتر می توان دو "ترین" جدید به این پالایشگاه اضافه نموده و مشکل میعانات باقیمانده را نیز مرتفع کرد. سوال اساسی دیگر اینکه چرا واحدهای جدید شرکت پالایش نفت آبادان به گونهای طراحی نشده است تا بتواند از خوراک باقیمانده میعانات گازی استفاده نماید تا این مشکل برطرف گردد؟
اهالی مطالعات اقتصادی و مدلهای مالی پروژهها نیک میدانند که تاخیرهای مزمن و طولانی شدن مدت خواب سرمایه، ممکن است پروژهها را برای همیشه غیراقتصادی سازد. آیا بهتر نیست با ایجاد "ترین"های 4 و 5 پالایشگاه ستاره خلیج فارس، همه توانائیها و ظرفیتها در این پالایشگاه متمرکز شود؟ بدیهی است که با این شیوه تصمیمگیری و طرز تفکر مدیریتی نه تنها توسعه و پیشرفتی در اقتصاد و صنعت رخ نخواهد داد که حتی مشکلات فزایندهای را به ویژه در عرصه صنعت پالایش نفت موجب خواهد شد.
*اصرار به احداث طرح پالایشی سیراف بدون انجام مطالعات بازار
همانگونه که خود به درستی واقفید برای سرمایهگذاری در واحدهای تولید یک یا چند محصول، اولین قدم مطالعات بازار است. بر این اساس در مورد وضعیت تولید و بازار نفتا ابهامات جدی وجود دارد. از آنجا که بخش اعظم محصولات طرح سیراف "نیمه نهایی" است، عرضه مستقیم آن به بازارهای مصرف امکانپذیر نخواهد بود؛ به همین دلیل باید برای جلوگیری از خام فروشی٬ زنجیره فرآوری و جذب آن در چارچوب قراردادهای بلندمدت جهت استمرار تولید، ساخت واحدهای پایین دستی CCR و ایزومریزاسیون را در اولویت قرارداد.
همانگونه که اشاره شد بین 60 تا 70 درصد محصولات واحدهای سیراف نفتا میباشد که در مورد وضعیت تولید و بازار نفتا نیز ابهامات جدی وجود دارد. بنابراین ضروری است تا واحدهای پاییندستیCCR و ایزمریزاسیون احداث شود. در این صورت چرا به جای این پالایشگاه یک یا دو "ترین" جدید به پالایشگاه ستاره خلیج فارس اضافه نگردد؟ همچنان که به علت کاهش روند تولید میعانات گازی پس از آنکه در یک واحد شیرین کننده (مثلا مراکس)، میزان گوگرد آنرا کاهش داده به خوراک پالایشگاهها و یا نفت صادراتی به میزان مجاز تزریق گردد. در این صورت نیاز کمتری به سرمایهگذاری بوده و می توان از زیر ساختهای موجود نیز بهرهبرداری کرد.
همچنین شایان ذکر است که نفت گاز تولیدی این طرح دارای ناخالصی گوگرد حداقل 2500 جزء در میلیون (PPM) می باشد که فاقد مشخصات محصول یورو 4 و یا 5 بوده و منجر به فروش گازوئیل به عنوان D2 با کیفیت و ارزش کمتری خواهد شد.
* اجبار پالایشگاه تهران به سرمایهگذاری در طرح سیراف، به قیمت ورشکستگی این پالایشگاه
در شرایط فعلی حاصل از تحریمهای ظالمانه قریب به درصد بالایی از ظرفیت صنعتی کشور با وضعیت تعطیل مواجه است و نیمی از مابقی آن نیز زیانده و غیره بهرهور میباشند و با رانت و یارانه سر پا نگه داشته شده است. آیا این واقعیت تلخ، چیزی جز نتیجه این نوع تصمیمگیریهای نادرست و مدیریت سوء و همچنین عدم استفاده مناسب و علمی از نرمافزارهایی از قبیل مطالعات بازار و مطالعات فنی/اقتصادی و مقیاس بهینه اقتصادی و غیره میباشد؟
وقتی طرحی در پالایشگاه تهران توجیه اقتصادی بالاتری دارد، چرا عدهای بدون توجه به آثار و نتایج زیانبار، سعی دارند این شرکت را وادار به سرمایهگذاری در طرحی بدون توجیه اقتصادی نمایند که قطعا نتیجهای جز منجر شدن پالایشگاه تهران به کاهش و یا تولید محصولات بیکیفیت و یا خدای ناکرده تعطیلی آن و ایجاد تبعات مخاطرهآمیز اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی (همانند ماجرای تاسف انگیز شرکت هپکو و نیشکر هفت تپه) شود؟
اینکه عدهای از مسئولین و متولیان فعلی مدعی باشند که میتوان از طریق پالایشگاه ستاره خلیج فارس، بنزین استان تهران را تامین کرد و پالایشگاه تهران نیازی به ساخت واحد CCR ندارد گفته غلطی است. پالایشگاه تهران نه تنها به اجرای پروژه CCR (با توجیه اقتصادی به مراتب بالاتری نسبت به طرح سیراف) نیاز دارد؛ بلکه برای آنکه دارای وکیوم باتوم تولیدی مطابق با استانداردهای روز دنیا گردد، نیازمند طراحی و اجرای واحدهای RCD و RFCC نیز میباشد که البته هم زیرساختهای متناسب در آن موجود است و هم از توان فنی و انسانی لازم برخوردار است.
نظر به اینکه کیفیت محصولات این شرکت باید هر چه سریعتر به استانداردهای جهانی برسد، هرگونه سرمایهگذاری پالایشگاه تهران در طرح سیراف به مثابه ورشکستگی و تعطیل شدن برای این مجموعه عظیم میباشد. ضمن اینکه با توجه به گزارشات موجود، بنزین تولیدی ستاره خلیج فارس در سال 97 و 98، بنزین معمولی بوده است (یعنی یورو 4 و یورو 5 نمی باشد) و برای تامین اکتان لازم از ام تی بی ای استفاده میگردد. بنابراین پیشنهاد میشود در شرایط کنونی و با در نظر گرفتن اقتضائات موجود، بنزین پالایشگاه ستاره خلیج فارس مازاد بر نیاز کشور، صادر گردد.
بدیهی است که وقفههای احتمالی ناشی از سیال بودن امنیت در مرزها، اطمینان یافتن از انتقال ایمن و حتمیت تامین قطعی سوخت پایتخت را به مخاطره انداخته و آثار و تبعات خاص خود را در به خطر انداختن استقلال سیاسی و خودکفایی اقتصادی در شرایط ضروری و حاد به همراه خواهد داشت.
* ضرورت سرمایهگذاری در پالایشگاه تهران برای انجام پروژههای CCR، RCD و RFCC
بر اساس ماده 18 قانون هوای پاک، وزارت نفت مکلف به ارتقاء سوخت تولیدی در کشور مطابق با استانداردهای ملی بوده و سازمان محیط زیست موظف است پس از انقضای مهلت تعیین شده در قانون مذکور، از تولید سوخت فاقد استاندارد ملی جلوگیری نماید. در همین راستا احداث واحد CCR برای ارتقاء استاندارد بنزین تولیدی پالایشگاه تهران بسیار ضروری بوده و در حوزه مسئولیتهای محوله به وزارت نفت میباشد.
براساس الزامات سازمان جهانی دریانوردی برای مقابله جدی با آلودگی هوا و گرم شدن کره زمین، استفاده از نفت کوره با گوگرد بیشتر از نیم درصد، با محدودیتهای جدی از سال جاری میلادی مواجه خواهد بود. بنابراین احداث واحد RCD برای رفع محدودیتهای فروش نفت کوره پالایشگاه تهران بسیار ضروری بوده و در حوزه مسؤولیتهای محوله به وزارت نفت میباشد.
همانطور که مستحضرید محصولات شرکت پالایش نفت تهران فاقد استانداردهای لازم ملی و بینالمللی میباشد و بایستی هر چه سریعتر نسبت به سرمایهگذاری و انجام پروژههای CCR، RCD و حتی RFCC اقدام نماید تا دچار مشکلات عدیده زیست محیطی نگردد. ماموریت اصلی شرکت پالایش نفت تهران انجام این پروژهها برای جلوگیری از ورشکستگی و بسته شدن پالایشگاه در آینده نزدیک و به تبع آن بیکار شدن هزاران نیروی انسانی و مستاصل شدن خانواههای آنان میباشد.
همچنین همانگونه که مستحضرید در آینده نزدیک شرکتهای پالایشی بایستی استاندارد یورو 6 را برای محصولات خود رعایت نمایند. در نتیجه از هم اکنون شرکت پالایش نفت تهران ملزم به پیشبینیهای لازم برای رعایت استاندارد مربوطه و تعریف و اجرای طرحها و پروژههای متناسب میباشد.
نتایج بررسی جریانات وجوه نقدی شرکت پالایش نفت تهران حاکی از آن است که انجام همزمان پروژههای فوق و سرمایهگذاری این شرکت در طرح سیراف تحت هیچ شرایطی میسر نبوده و سرمایه در گردش این شرکت را با تهدید و مخاطره مواجه ساخته و آسیبهای اساسی به این شرکت وارد خواهد نمود. بر این اساس، همانگونه که مقام عالی وزارت خود تایید و تصدیق مینماید، شرکت پالایش نفت تهران امکان سرمایهگذاری در طرح سیراف را نخواهد داشت. چنانچه پالایشگاه تهران پروژههای فوق را به سرانجام نرساند، محصولات پالایشگاه به فروش نخواهد رفت و مجبور به کاهش تولید و متضرر شدن شرکت و سهامداران آن خواهد شد.
توجیه دیگری که از سوی مدعیان و طراحان و موافقان ورود پالایشگاه تهران به سرمایهگذاری در طرح سیراف مطرح میشود، همانا موضوع زلزلهخیزی شهر تهران و افزایش ریسک انجام پروژههای آتی در این محدوده است که میبایست در پاسخ به این توجیه و اثبات غیرفنی و غیرواقعی بودن آن گفت که کلیه واحدها و دستگاه های پالایشگاه و طراحی واحدهای جدید همانند واحدهایی که در سال 92 به بهرهبرداری رسید، بر اساس زون 4 زلزله انجام شده است و در مقابل زلزله با هر مقیاسی در زون مورد اشاره طبق استاندارد مقاوم خواهد بود».
انتهای پیام/