به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، کتاب «روایت جنگ در دل جنگ» با نگاهی به مستندهای شهید سیدمرتضی آوینی، تألیف دکتر انیس دوویکتور استاد دانشگاه سوربن، با ترجمه محمدمهدی شاکری هفته گذشته توسط بنیاد سینمایی فارابی و انتشارات واحه چاپ شد.
خانم دوویکتور طی دو دهه اخیر سفرهای متعددی به ایران داشته است و برای پایاننامه دکترای خود که در زمینه سیاستگذاری فرهنگی سینمای ایران بوده، ۴ سال ساکن ایران شده است. او مطالعات بسیاری پیرامون تصویر جنگ تحمیلی در سینمای ایران داشته و در توجه او، مستندهای روایت فتح نقش پررنگی داشتهاند.
او معتقد است: فیلمهای آوینی، از مصاحبههایی فیلمبرداریشده تشکیل شده که به آنها کلام فیلمساز ـ غالباً روی تصویر ـ اضافه شده است. این کلام، با لحنی سنجیده، موزون و مطنطن، واقعیت معروض در فیلم را از خصلت رویدادی و مناسبتیاش جدا میکند تا با ابزارهای تفکر عرفان شیعی، تفسیری بر ساخته از آن را به دست دهد. آنچه آوینی برای تبیین سینمای خود «سبک اشراقی» نامیده است، با خوانشی مضاعف از جنگ پیش میرود.
نویسنده کتاب «روایت جنگ در دل جنگ»، مراحل عرفان در سینمای شهید آوینی را اینگونه بیان میکند:
۱. بیداری
در فیلمهای متعدد، آوینی متذکر میشود که جنگ به یک تحول روحی، یک نوع «بیداری» منجر میشود که سببساز در تحول دوران است. زمانی تأویل نزدیک میشود. این را نشانههای متعدد امام زمان(عج) بیان میکند. اما این امر باعث نمیشود که کارگردان در خشونت نبرد تردید کند و در پرتو ایمان دعایی برای رهایی نخواهند.
در «حلبچه در آتش»، گفتار به یکباره به جوششی عارفانه متوسل میشود و مستقیماً تماشاگر را مخاطب قرار میدهد. صدا فوریت ترک «عصر جاهلیت» با نوعی «بیداری» را اعلان میکند. «اهل حق همواره در مظلومیت مطلق زیستهاند. در عصر جاهلیت، عدالت مفهوم ازیادرفتهای است. اهل دنیا را خواب مستی در ربوده است و دزد و شحنه نیز دست در دست هم دارند. آیا چشمی بیدار نمانده است؟»
بیداری عرفانی در برداشت دوانگارِ رویارویی جنود خیر علیه شر میتواند به خروج از دوران جاهلیت بیانجامد تا دسترسی به خیر میسر شود. پس آوینی تماشاگر را مخاطب قرار میدهد: «حکومت ظاهر در کف نمرود است اما کعبه عشق را ابراهیم بنا کرده است. ای ابراهیمیان! فریب ظاهر را نخورید! گلستان آتش در باطنِ آتشی است که نمرود برافروخته است، خود را نسوزانید.» ضمن این گفتار، تصاویر بمباران شیمیایی یک ب یک از برابر دیدگان تماشاگر عبور میکند. با این روش آوینی توجه تماشاگر از قدرت بصری تصاویر بمباران شیمیایی حلبچه (که از دور فیلمبرداری شدهاند) منحرف میکند، زیرا او بیش از آنکه بخواهد خشم تماشاگر را برانگیزد، در پی آن است که تماشاگر بر بیداری عرفانی خود بکوشد و میخواهد به وی یادآوری کند که مسئله اصلی انقلاب [اسلامی] خارج کردن او از این دوران جاهلیت است.
۲. از دست دادن، تبعید
در قسمت سوم «حقیقت» که خرمشهر سقوط کرده و به دست ارتش عراق افتاده است، آوینی از دست دادن شهر را به مثابه «تبعیدی عارفانه» توصیف میکند. او در گفتار متن به صورت آهنگین میخواند: «دیدم که شهر من آن سوی رود فرو ریخت .دیدم که خانهام را، شهرم را، از دست میدهم. اما دلم از اشتیاق پرواز پُر میشود، از اشتیاق رجعت. دیدم که من از اویم. دیدم که من به اویم. دیدم که من حقیقت را میدانم.» به سانِ عارفی سوخته از عشق الهی که بازگشت به سوی او را میجوید.
در «دلباخته»، اعضای گروه آوینی بر حضور زمانی سالخوردهای در جبهه تمرکز میکنند: ملازاده، روستایی اهل [سُرَک] مازندران که به خدمت بسیج در آمده است. مصاحبهگر گروه درباره دلایل حضور داوطلبانهاش از سوال میکند. با پیوند زمانی و مکانی، تماشاگر ملازاده را چند ماه بعد در منطقه خودش در حال درو باز مییابد. ملازاده [در شالیزارش] نشسته بر تلی از علوفه و زیر آفتاب سوزان آخر تابستان از درد و غم و احساس تبعیدشدگیاش برای فیلمبرداران میگوید. «همهاش احساس میکنم که گمشدهای دارم» و گفتار آوینی احساس را چنین بیان میکند: «و ما میدانستیم که همه دلباختهها این چنیناند».
در عرفان، ایده تحول و تغییر عمیق میتواند با احساس از دست دادن نیز همراه باشد، وقتی پس از بازگشت از سفر الی الله (بازگشت تأویلی)، از دست دادن این حال و این اتحاد الوهی دردناک به نظر برسد. ملازاده در جستوجوی حالی است که وقتی در جبهه بود، در مقام قرب به خدا داشت. با احساس گمشدگی چنان زندگی میکند که گویی با دور شدن از جبهه، از بهشت خدا تبعید شده است. موضوع این فیلم تغییر احوالی است که داوطلبان درگیر جنگ آن را زیستهاند و بازگشت دشوار آنان به زندگی شهری؛ که به معنی زندگی در «ظاهر» است. آنان به عنوان رزمندگان داوطلب در جبهه «حقیقت» را ملاقات کرده بودند و به «باطن» این واقعه دست پیدا کرده بودند. شماری از آنان این حقیقت را با شهادت باز یافتند.
۳. تحول
آوینی به مفهوم «تحول» نیز اشاره میکند که در تفکر عرفانی حضوری پررنگ دارد. تحول نتیجه تغییری درونی است که برای تماشاگران فرآیندی ناپیداست. آوینی گفتار را برای نمایانکردن این تغییر حال به کار میگیرد. برای نمونه، مستند «یا ابالفضل العباس» بسیجیهایی را نشان میدهد که مسئولیت نگهداری از اسیران جنگی عراقی را برعهده دارد. ما پیشتر این فرصت را داشتیم که به مسئله رابطه با دشمن بپردازیم اما در این مورد خاص، آوینی حس همدردی نسبت به اسیران عراقی را به مثابه نتیجه «تحول» توصیه میکند. «چارهای نیست، باید دستهایشان را بست؛ اما بچهها (بسیجیها) وظایف الهی خویش را در برابر اسیران خوب می شناسند. دیدن بسیجی جوانی که پای یک افسر عراقی را پانسمان میکند، بیش از هر صحنه دیگری، (بسیجیها را بر صفحه تلویزیون میبینیم که از اسرا و زخمهایشان مراقبت میکنند و به آنها غذا میدهند...)، میتواند از تحول عظیمی بگوید که در ما رخ داده است». به این ترتیب آوینی و تغییر احوالی تاکید میکند که این بسیجیها در جبهه تجربه کردهاند. این تغییر عمیق احتمال تحول حقیقی بوده است.
انتهای پیام/