اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  گیلان

باید زنده بمانیم اما در خانه بمانیم/ تکلیف مشاغل آسیب‌پذیر چه می‌شود؟

طبیعی‌ترین جاذبه گردشگری گیلان امروز حالش خوب نیست، ییلاقات زیبای ماسال که بهشت را تداعی می‌کند امروز به دلیل شیوع کرونا خلوت‌ترین حالت خود را در 10 سال گذشته تجربه می‌کند و این اتفاقا ناخوشایند به بیشتر مشاغل شهرستان ضربه زده که نیازمند توجه ویژه برای معیشت خانواده‌های آسیب‌پذیر است.

باید زنده بمانیم اما در خانه بمانیم/ تکلیف مشاغل آسیب‌پذیر چه می‌شود؟

به گزارش خبرگزاری فارس از ماسال، روزهای اول اسفند ۹۸ بود که آرام‌آرام صدای شیوع کرونا در فضای شهر پیچید. شاید آن روزها کسی فکرش را نمی‌کرد که کرونا این‌قدر جدی و بی‌رحم باشد که بتواند جان‌عزیزانمان را بگیرد یا وادارمان کند در خانه بمانیم و برای مدت طولانی خویشانمان را نبینیم.

 

ماسال شهری کوچک اما با مردمانی به‌جامانده از تالش زبانان اصیل در غرب گیلان است. تنها بیمارستان این منطقه که امید دل شهروندان است رسالت نام دارد که آن‌هم شاید بیش از دو دهه انتظار هنوز کاملاً تکمیل‌نشده است.  بیمارستانی که حتی از داشتن یک‌تخت در بخش مراقبت‌های ویژه محروم است.

تقریباً اسفند به نیمه‌راه رسیده بود که خبر فوت اولین ماسالی قلبمان را شکست، هرروز که می‌گذشت خبرها یکی پس از دیگری منتشر می‌شد. معلم‌های بازنشسته‌ای که عمری را برای آموزش جوانان این دیار گذاشته‌اند امروز بار سفر بسته‌اند و غریبانه به دیدار حق می‌شتابند.

ماسال یکی از جاذبه‌های گردشگری گیلان است که در چند سال اخیر به‌شدت موردتوجه مسافران قرارگرفته است، روزشمار تقویم که به آخر سال نزدیک می‌شود حال و هوای عید کم‌کم نمود پیدا می‌کند و انگار داغ از دست دادن همدیگر را فراموش کرده‌ایم، اما بازارها شلوغ و مردم در رفت‌وآمدند و صدای آژیر خطر خودروی شبکه بهداشت و درمان که خبر از شیوع بیماری خطرناکی می‌دهد شاید در بین این هیاهو گم‌شده است که مردم نمی‌شنوند.

 

آخرین سال قرن جاری از راه رسید بسیاری خود را قرنطینه کرده‌اند و بسیاری نیز دیگر در بین ما نیستند، گروه‌های جهادی اما از نخستین روزهای شیوع کرونا در بین مردم هستند، جوانان ماسالی نیز مانند دیگر گروه‌های جهادی گیلان برای خدمت آمده‌اند تا به مردم یادآوری کنند که زندگی هنوز در جریان است و باید زنده بمانیم! و برای این زنده ماندن باید از خود و دیگران مراقبت کنیم.

برای کاهش شیوع کرونا بسیاری از کسب‌وکارهای خرد تعطیل شدند، مدارس و دانشگاه‌ها بسته شد، بازارهای محلی تعطیل شدند و به دست فروشان نیز اجازه کار داده نمی‌شود که این امر بسیار به مشاغل خرد از قبیل دست‌فروش‌ها و مغازه‌های کوچک آسیب اقتصادی جبران‌ناپذیری وارد کرد، درست است که این تصمیم درست و به‌جا و برای مراقبت از سلامت مردم گرفته شد اما باید برای رفع مشکلات معیشتی مردم پس از کرونا نیز فکری کرد.

به سراغ یکی از مغازه‌دارانی رفتم که بی‌حوصله در مغازه نشسته بود، مرد تنومند بود تقریباً ۴۰ ساله با موهایی اندکی جوگندمی. از شرایط نگران بود و می‌گفت ناچار است که مغازه‌اش را باز کند چون برای امرارمعاش به پول نیاز دارد فاکتورهای خریدش را نشانم داد شاید باور کردنش سخت باشد اما کلی جنس برای روزهای پایانی سال خریده بود که متأسفانه همه روی دستش مانده بودند.

 

تقریباً از هر هفت مغازه یکی باز است صاحب یکی از آن‌ها جوانی تقریباً ۳۰ ساله بود چهارپایه‌ای کوچک را جلوی مغازه‌اش گذاشته و روی آن نشسته بود سر صحبت را خودش باز کرد: «این چه بلایی بود که سرمان آمد؟» به داخل مغازه رفتیم چاپخانه داشت، شاید بالغ‌بر ۲۰ هزار کارت دعوت عروسی را نشانم داد خودش می‌گفت هنوز هزینه بسیاری از این سفارشات را دریافت نکرده است.

مراسمات عروسی که با هزار امید و آرزو قرار بود برگزار شوند اما این ویروس منحوس بیشترشان را ناامید کرد، سالن‌ها و باغ‌های عروسی برای جلوگیری از اجتماعات تعطیل شدند و عروسی‌ها به تعویق افتاد، ناگهان این فکر از ذهنم گذشت که: «نکند خدای‌ناکرده برخی از عروسی‌ها عزا تبدیل به شده باشند ...»

یکی از مشاغلی که هیچ‌گاه تعطیل نشد رانندگان تاکسی هستند، به سراغ یکی از راننده‌های خطی تاکسی در شهر رفتم، اکثرشان تقریباً مسن بودند و تا الآن بایستی بازنشسته می‌شدند و از حیث حقوق کم بازنشستگی نگرانی نمی‌داشتند اما هنوز با دستان پینه‌بسته خود دنده عوض می‌کنند و در روز با انواع آدم‌ها درگیرند و این‌گونه زمان استراحتشان را در پر ریسک ترین شرایط کرونا سپری می‌کنند.

 

برای صحبت با راننده‌ها جلوتر رفتم پیرمرد ۶۰ ساله‌ای را دیدم که لاغری اندامش خبر از تلخی روزگار می‌داد، در پژوی زردرنگش نشسته و یک‌پایش را به بیرون آویزان کرده بود و منتظر مسافر بود، نزدیک‌تر که شدم شناختمش چند باری مسافرش بودم، عمو رحمت صدایش می‌کردند مرا که دید انگار می‌دانست برای چه به سراغش آمده‌ام.

حال و احوالش را که پرسیدم سفره دلش را پهن کرد: «قرار بود دخترم ازدواج کند، بعد از کرونا ان شالله به خانه بخت می‌رود» چهره‌اش کمی در هم رفت، نگران تهیه جهیزیه بود، ۳۰ سال است در این خط رانندگی می‌کند اما اوضاع خوبی ندارد. پیرمرد دلش خیلی پر بود می‌گفت «در این شرایط خطرناک ناچارم کارکنم و از خانه بیرون بیایم اما ناچارم باید خرج زندگی و همین‌طور خرج جهیزیه دخترم را فراهم کنم».

عمو رحمت حتی نگران مسافرانش هم بود می‌گفت «روزی چند ۱۰ نفر مهمان من هستند از هر نوع قشری مسافر من می‌شوند بااینکه پس از هر سرویس ماشینم را ضدعفونی می‌کنم اما بازهم تجمع در خودرو خطرناک است».

سرگرم صحبت بودیم که سایرین هم آمدند بسیاری نگران چک‌هایشان بودند می‌گفتند دست مردم چک داریم و اگر برگشت بخورد هیچ کاری از ما برنمی‌آید پس ناچاریم کارکنیم، با خود  که فکر می‌کنم به آن‌ها حق می‌دهم شاید این نگرانی‌ها مانع از تحقق کامل طرح فاصله‌گذاری اجتماعی و همچنین کاهش تجمعات و درنتیجه ریشه‌کن شدن این ویروس منحوس شود.

درست است که باید در خانه بمانیم اما شاید دولت باید به این افراد توجه ویژه‌ای داشته باشد، تقریباً تمام مشاغل غیردولتی آسیب‌دیده‌اند شاید باید یارانه‌ها را بعد از ۱۰ سال افزایش داد یا شاید تعداد و مقدار بسته‌های حمایتی دولت باید افزایش پیدا کند، به‌هرحال این تصمیمی است که باید در سطح کلان کشور گرفته شود، اغلب گروه‌های جهادی با کمک مردم و خیرین برای اقشار آسیب‌پذیر و مشاغل روزمزدی که اقتصاد و معیشت آن‌ها ضربات بسیاری خورده بسته‌های کمک معیشتی آماده کرده‌اند اما برای جبران این خسارات دولت باید همراه ملت باشد تا این آسیب‌ها جبران شود.

انتهای پیام/۸۴۰۰۷/ق

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول