اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

تجربه‌های شیرین روزهای کرونایی

در خانه ماندن برای ما ایرانی‌ها آن هم در ایام عید نوروز قطعا سخت است ولی وقتی پای حفظ جان خودت،‌خانواده‌ات و هموطنت در میان باشد باید این کار را بکنی و طوری از لحظه لحظه زندگی لذت ببری که این روزهای قرنطینه بشود جزو بهترین خاطرات زندگی‌ات.

تجربه‌های شیرین روزهای کرونایی

خبرگزاری فارس، همدان-  بیش از یک ماه است میزبان مهمان ناخوانده‌‌ای هستیم که برایمان ابتدا شبیه یک شوخی بود ولی کم کم جدی شد و کار به تعطیلی مدارس، دانشگاه‌ها و تغییر ساعت کاری ادارات و در آخر قرنطینه کشید، هر روز برای در امان ماندن از این ویروس کوچک هولناک دستورات جدید صادر شده و می‌شود اما حرف اول و آخر به همه مردم همان در خانه ماندن و قطع زنجیره انتقال کروناست.

در خانه ماندن قطعا برای همه ما سخت بوده خصوصا آن هم در ایام عید نوروز که یک جا بند نمی‌شدیم و با دید و بازدید‌ها و مهمانی رفتن‌ها کلی کیف می‌کردیم اما چه می‌شود کرد، پای جانمان و سلامتی و زنده ماندن در میان است و این خود ماییم که تصمیم می‌گیریم که چگونه با این قضیه کنار بیاییم.

هرچند کلمه قرنطینه برای ما که هیچ وقت در این موقعیت نبودیم کمی گران و سنگین آمد و دائم در ذهنمان این حرف‌ها می‌گذشت که چطوری روز را شب کنیم و روزگار بگذرانیم اما تا به امروز این روزها گذشته و ما زنده‌ایم و در این مدت شاهد خلاقیت‌ها و نوآوری‌های بسیار بوده‌ایم و یا شنیده‌ایم.

مادر خانواده در این روزها برای گذراندن ایام به کام اهل خانواده شاید بیش از بقیه زحمت می‌کشد و سعی می‌کند با هر هنر و خلاقیتی که دارد  لحظات خوشی را در محیط خانواده ایجاد کند که شنیدن و ذکر این کارها و برنامه‌ها جالب بوده و خالی از لطف نیست؛

دست به کار شدم به چند نفر از دوستان و اقوامم زنگ زدم در مورد گذراندن این ایام در خانه ماندن پرسیدم که هر کدام داستان و روایتی از این روزهای قرنطینه داشتند که در این گزارش می‌خوانیم:

با دختر دایی‌ام تماس گرفتم و پرسیدم که این روزها را چگونه می‌گذراند؟ گفت: من که معلم هستم برایم بد هم نشد، کار عقب‌‌افتاده بسیار داشتم که باید انجام می‌دادم و این روزها فرصتی شد که به این کارها بپردازم و باور کن حتی برای لحظه‌ای بیکار نبوده‌ام و به کمک همسرم به امور داخل خانه، تعمیرات و... پرداخته‌ایم.

از طرفی هم زمان بیشتری را با فرزندانم سپری می‌کنم، دخترم در سن نوجوانی است و در این مدت  به او فرصت دادم که آشپزی کردن را امتحان کند و یاد بگیرد و این برایش هم جذاب بود و هم یک تجربه مهم و باارزش، البته برادرش هم در این کار کمکش می‌کرد؛ هرچند آشپزخانه دیگر آن آشپزخانه مرتب شده نیست ولی من برای اینکه این روزها برای آنها سخت نگذرد، آنها را آزاد گذاشتم و سخت نگرفتم تا به آنها خوش بگذرد و هوس بیرون رفتن نداشته باشند بقیه روز هم به فیلم دیدن، مرور درس‌ها و مطالعه با هم گذراندیم.

همسرم زمانی در زمینه خطاطی فعالیت داشت اما بعدها به علت مشغله کاری فرصت اینکه به سمت قلم و مرکب و کاغذ برود نداشت و دلش می‌خواست به بچه‌ها خط آموزش بدهد و این ایام فرصتی شد که خواسته‌اش را عملی کند و با آرامش کامل به هر دوی آنها خط را آموزش دهد و خودش نیز برای دلش دست به قلم شود.

بعد از آن به یکی دیگر از اقوام که فرزند ۴ ساله‌ای دارد زنگ زدم و جویای احوال و روزهای قرنطینه شدم، مریم گفت: خانه ماندن در ابتدا سخت بود چون ما هر روز کمی با هم پیاده‌روی می‌کردیم اما سلامتی فرزند و خانواده‌ام خیلی مهم است پس تصمیم گرفتم به گونه‌ای برنامه‌ریزی کنم که این روزها به خوبی و شادی بگذرد من حتی خریدهای خانه را به شکل آنلاین انجام می‌دهم و اقلام ضروری را قبل از روزهای قرنطینه خریداری کردم. هر روز با دخترم کاردستی درست می‌کنم، کتاب می‌خوانم، فیلم می‌بینم و به کارهای روزانه می‌‌پردازم.

حتی فرصتی شده تا غذاهای جدیدی را امتحان کنم، با کمک همسر و همراهی دخترم چند بار در داخل خانه نان پختیم و دخترم با پخت نان کوچک برای خودش بسیار لذت برد و هر روز که از خواب بیدار می‌َشود دستور پخت نان را می‌دهد و تا الان بهانه خروج از خانه را نگرفته است.

تلفنی و یا تصویری هم با اقوام ارتباط گرفتیم و جویای احوال شدیم حتی با پدر و مادرمان. این روزها می‌گذرد و ما باید لحظه لحظه الان را دریابیم و سعی کنیم که اوقات خوبی را در خانه رقم بزنیم.

شماره بعدی یکی دیگر از دوستانم بود که ساکن تهران است و هیچ سالی را برای عید در تهران نمی‌ماندند و چند روز مانده به عید به همدان و خانه پدرش می‌آمدند و امسال اولین سالی است که در تهران آن هم در حالت قرنطینه هستند؛ وقتی در مورد گذراندن روزها از از او پرسیدم با خنده گفت: «اولش با خودم فکر می‌کردم وای خدایا من چطور طاقت می‌آرم ولی وقتی کارهای روی زمین مانده را در ذهنم مرور کردم و یک برنامه برای خودم نوشتم دیدم  و الان وقت هم کم می‌آرم».

وقتی ریز کارهای او را خواستم، ادامه داد: خودت می‌دانی که من چقدر کتاب خواندن و فیلم دیدن را دوست دارم و الان زمانی است که با خیال راحت به این دو کار می‌پردازم. بعد هم به کار بافتن تابلوفرشم می‌‌پردازم و همسرم هم که در خانه است با یک روز آموزش دادن به او، هر روز من را همراهی کرده و با هم تابلوفرشم را می‌بافیم که زودتر تمام بشود. در کلاس‌های مجازی شیرینی‌‌پزی شرکت کرده‌ بودم و آن‌قدر دستور ننوشته داشتم که خدا می‌داند و فقط دنبال فرصتی بودم که آنها را روی ورق پیاده کنم و الان همان زمان است.

فاطمه گفت: همه ما مقداری کارهای عقب افتاده داشته‌ایم و خدا خدا می‌کردیم که فرصتی باشد تا آنها را انجام بدهیم و الان همان فرصت است که کمی به برنامه زندگی خودمان سروسامان بدهیم. این طور با یک فراغ بال بهتر سال پیش رو را آغاز می‌کنیم و برنامه‌های جدیدی را برای سال نو می‌چینیم.

برای ادامه گزارشم شماره یکی از دوستانم را گرفتم که در میان ما به خانم گرفتار معروف است،‌ خیلی مشتاق بودم که بدانم او این روزها را چگونه می‌گذراند آن هم با دو بچه. بعد از احوالپرسی و چاق‌سلامتی در مورد روزهای قرنطینه سوال کردم، او گفت: اولش باورش برایمان سخت بود چون ما برای امسال تا آخر عید نوروز برنامه سفر چیده بودیم اما وقتی شرایط را دیدیم در خانه ماندن را ترجیح دادیم. یک روز فقط روی یک برگه تمام کارهای نکرده و مانده را به همراه بچه‌ها و همسرم نوشتیم و بعد کارهایی که دوست داشتیم. وقتی لیست کامل شد دیدیم وقت هم کم می‌آوریم.

بچه‌ها که از همان زمان تعطیلی مدارس با توجه به تدابیر مدرسه کلاس‌ها و آزمون‌های مجازی‌شان برقرار بوده و ساعتی از روز را صرف درس خواندن کرده‌اند، مابقی زمان را هم صرف فیلم دیدن، مطالعه، درست کردن کاردستی با ابزار و وسایلی که دارند، بازی کردن با رایانه و انجام بازی‌های فکری مثل منچ، شطرنج ، فوتبال دستی و ... آن هم خانوادگی کردیم. همسرم هم به اموری که مربوط به کارهای خودش و محل کارش بوده پرداخته است.

شماره آخر، شماره یکی از اقوام بود که هیچ وقت خدا خانه نبود،‌ صبح که سر کار می‌رفت و بقیه روز هم یا بازار بود یا مهمانی دورهمی، با خودم گفتم اگر الان با او صحبت کنم باب گلایه را برای در خانه ماندن باز می‌کند، بعد از سلام و احوالپرسی در مورد گذراندن وقت ازش سوال کردم، که گفت: باور کن خیلی دلم می‌خواست یه چند روزی سیر دل بخوابم، من که همیشه خروس‌خوان بیدار بودم و از خانه بیرون می‌زدم الان این دو هفته بدون استرس تا 10- 11 ظهر خوابیدم، بعد آن‌قدر رمان و داستان صوتی دانلود کرده‌ بودم که گوش بدم ولی وقتش را نداشتم از طرفی سراغ جعبه وسایل نقاشی که مدت‌‌ها بود بسته بندی شده در گوشه انباری گذاشته بودم، رفتم و دیدم چقدر دلم برای روزهایی که با مداد رنگی و رنگ روغن کار می‌کردم تنگ شده و الان بهترین فرصت است که به تقویت روحیه خودم بپردازم و در حالی که فایل صوتی کتاب‌ها را گوش می‌دهم نقاشی هم می‌کنم و آن قدر برایم لذت بخش است که خدا می‌داند و افسوس می‌خورم که چرا این چند سال این کار را نکرده‌ام و فقط شب و روز کار کردم.

از طرفی چون برای کارشناسی ارشد هم ثبت‌نام کرده‌ام ولی اصلا وقت نکرده بودم لای کتاب را باز کنم و الان تایمی از روز را به مطالعه کتاب‌ها ارشد و تست زدن می‌پردازم. مابقی وقت را هم به امور خانه و فیلم دیدن می‌گذرانم. اوایل سخت بود ولی خوب خانه ماندن هم بد نیست و تا الان هم بد نگذشته است بعد از این دوران کرونایی آن‌قدر بیرون می‌رویم که تلافی کنیم.

برایم جالب بود به هر یک از دوستان و اقوامی که زنگ زدم گلایه‌ای از روزهای قرنطینه نکرد و هر کس برای خودش برنامه‌ای داشت و از کنار هم بودن لذت می‌بردند و وقتشان را براساس هدف‌های زندگیشان، علایقشان و لذت‌ها پر کرده بودند و از من خواستند که در گزارشم حتما بنویسم که امن‌تر از خانه و کاشانه و در کنار عزیزانمان هیچ جایی در دنیا وجود ندارد و این باور و فکر ماست که لحظه و لحظه زندگی را می‌ُسازد پس برای حفظ جان کسانی که برایمان عزیزتر از آنها وجود ندارد در خانه می‌مانیم.

انتهای پیام/89001/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول